پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

خواهش مسکین کند لطف و عطا را بیشتر           می‌کشد اهل کرم، ناز گدا را بیشتر
هر چه من آلوده گشتم پرده‌پوشی کرده‌ای           هر چه من بد کرده‌ام، کردی مدارا بیشتر
من خبر دارم که مشتاق نوای بنده‌ای                  دوست داری بندگان مبتلا را بیشتر
از سر احسان تو شد آرزوهایم زیاد                      سفره‌ی رنگین نماید اشتها را بیشتر
تا سروکارم به اهل معصیت افتاده است               قسمتم شد غفلت و کردم خطا را بیشتر
این منم حالا که پیش روی تو افتاده‌ام                  خوب‌تر باشد ببینی زیرپا را بیشتر
خودنمایی هم درِ این خانه دارد قیمتی                می‌خرد اما گدای بی‌ریا را بیشتر
بس که امر معصیت راه نگاهم بسته است           گم نمودم جلوه‌ی نور خدا را بیشتر
تا به کی آن گوهر نرجس از ما غائب است           دیدمش کمتر چون گشتم هر کجا را بیشتر
مشهد و شهرالنبی، سامرا باشد عزیز                دوست می‌دارم ولی کرب و بلا را بیشتر
تا که دیدند آمده بر تل خاکی، خواهری                بر حسینش می‌فشردند نیزه‌ها را بیشتر
تا میان قتلگه تا دید وضع خیمه را                      بین مقتل می‌کشید او دست و پا را بیشتر
در شرار خیمه‌ها می‌گفت زین‌العابدین               عمه جان! باشد حواست بچه‌ها را بیشتر
گوشواره روی گوش دختران خردسال                  حرص آرَد دست‌های بی‌حیا را بیشتر
جسم پرخونی که صدپاره ز تیر و نیزه شد           حس نماید ضربه‌های سخت پا را بیشتر
تا بگیرد جایزه شاهد به کارش می‌گرفت             من شکستم بوسه‌گاه مصطفی را بیشتر



* این شعر در شب ۲۳ رمضان ۹۰ توسط حاج منصور خوانده شده است.

ثبت نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است