حروف کتاب خود
گمان میکنی که جرم کوچکی هستی،
حال آن که درون تو عالم بزرگی است؛
کتاب مبینی هستی که
با حروف آن پنهانیها آشکار میشود!
داروی تو در خودت است و نمیدانی و ناآگاهی و درد تو از هم از خود است و نمیاندیشی.
امام علی علیه السلام
گمان میکنی که جرم کوچکی هستی،
حال آن که درون تو عالم بزرگی است؛
کتاب مبینی هستی که
با حروف آن پنهانیها آشکار میشود!
داروی تو در خودت است و نمیدانی و ناآگاهی و درد تو از هم از خود است و نمیاندیشی.
امام علی علیه السلام
دختر کوچکم امشب از من «آب» میخواست. آب خواستن بچه چیز عجیبی نیست و باید استجابت شود. اما حدیثه عزیزم، آبکش اسباببازیاش را آورده بود و با اصرار و گلایه و گریه از من میخواست در این آبکش به او «آب» بدهم.
چه باید میکردم؟ هر چه گفتم نمیشود، متوجه نمیشد.
برایش آب ریختم، کمی لبانش خیس شد ولی آب زود ریخت و نتوانست سیراب شود.
خدایا!
چقدر از تو چنین خواستههایی داشتهایم و برایش اصرار و گلایه کردیم؟ عقل ناقص ما را فزونی بخش و دل مردد ما را به نور یقین روشن کن.
در این شب قدر، از همه دوستان حلالیت میطلبم و التماس دعا دارم.
آنقدر نصفه و نیمه سر میزنم و نامنظم که نمیدانم حتی زیاد مینویسم یا کم. نظم گمشده این ماههای من بود. شاید حدود ۷ ماه یا حتی بیشتر نظم از زندگی من فاصله گرفت. خدمت سربازی یکی از دلایل عمده آن بود. درست است که خودش بیشتر از دو ماه طول نکشید ولی پیش لرزهها و پس لرزههایش هنوز آثار جدی دارد.
این هفته تصمیم گرفتم که نظم را به زندگی برگردانم. نشستم و فکر کردم چگونه. واننوت را کوبیدم و از نو ساختم. سه دسته شخصی و کار و پژوهش را جدا کردم و برای هر کدام زیرعنوانهایی گذاشتم که بتوانم اتفاقات و تصمیمات را مدیریت کنم.
روز میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام آمد و من پست ننوشتم. نه اینکه یادم رفته باشد، نه! حرفی برای انتشار نداشتم. بهتر بگویم و خودم را گول نزنم، بینظمی تمرکزم را برای یافتن حرفی برای انتشار هم گرفته بود.
همه تلاشم را میکنم که نظم را برگردانم. امیدوارم تصمیمم با تقدیرم در این شب قدر یکسان شود و برنامهریزی شده و آگاهانه هر کاری را انجام دهم.
----------------------------
پ.ن: امشب حلال کنید و اگر حلال نمیکنید اعلام بفرمایید که چگونه جبران کنم.
شب نوزدهم در مسجد به قرآن خواندن مشغول بودم. عادت داشتم در پایان برخی آیات بخوانم:
- ان الله سمیع بصیر
- والله یحب الصابرین
- والله خیر الرازقین
اما به یکباره در آیه ۱۶۰ سوره بقره مواجه شدم با:
- و انا التواب الرحیم
حس متفاوتی بود. این حس که نمیخوانی «خدا» شنوا و بیناست؛ بلکه میخوانی «من» توبه پذیر و بخشندهام. انگار یک حس نزدیکی خاصی بود که لفظ «من» را ناگهان به کار برد؛ میخواست اثبات کند که خودش در حال سخن با ماست. میخواست نزدیکتر باشد. نزدیکتر از همه به کسی که قصد توبه دارد...
زمانهایی در زندگی است که یک لحظه سرنوشتساز میتواند آینده یک فرد تا پایان عمرش را تغییر دهد. مثلا کسی تصمیم مناسبی در مورد ازدواجش میگیرد و از همراهی یک همسر سازگار و همدل بهره میبرد یا برعکس آن کسی که یک تصادف میکند و خدای نکرده سالها با یک نقص عضو سپری میکند.
این قانون زندگی در این دنیاست که اگر مراقب نباشی یا دیگران مراقب نباشند، ممکن است در «یک لحظه» تصادفی رخ دهد و «یک عمر» مصیبت کشیده شود.
یکی دیگر از قوانین هم همین شبهای قدر است. در شب قدر میتوانی راه هزار ماهه را بپیمایی. هزار ماه یعنی حدود ۸۰ سال. چرا؟ آیا عدل خدا زیر سوال میرود؟ آیا کسی که مثلا ۳۰ سال گناه کرده، با عمل یک شب ۸۰ سال جلو میرود و بخشیده میشود؟ آنوقت کسی که ۳۰ سال گناه نکرده اما از شب قدر استفاده نمیکند، از او عقب میماند؟
خدا خواسته مرحمتی کند به همه بندگانش. به قول قدما «بار عام» داده است و هیچ خط کشیای نکرده است. گفته است همه بیایید که مشمول رحمت من شوید. میخواهم به دلیل سالروز رحمت دیگر خودم یعنی نزول قرآن بر قلب بهترین بنده خودم، به همه پاداش بدهم. میخواهم هر حقی از من ضایع کردهاید را ببخشم؛ البته حق سایر بندگانم را نه. حق الناس را باید بروید و طلب عفو کنید. اما به همه هم توصیه میکنم که از حقی که گردن هم دارید بگذرید، با جریمه یا بیجریمه.
حال در این «بار عام» عدالت زیر سوال نمیرود؛ رحمت خودنمایی میکند. این فرصت برای همه است نه گروهی خاص. آن هم نه فرصتی که نعوذبالله بخواهیم خدا را استهزا کنیم و هر سال گناه کنیم و شب قدر بیایم و به اندازه ۸۰ سال جبران کنیم. آنجا هم خدا میگوید از دلتان آگاهم. میدانم کدام غفلت است و کدام عمد و استهزا.
بیایید همه از این فرصت استفاده کنیم و قدر را قدر بدانیم.