ایمن از تلخیها
حرم یک پله از تمام جهان جدا بود. داخلش که میشدی انگار همه دنیا پشت ستونهای بلند ورودی میماند. حس قوم موسی را داشتی که وسط دریا به دیوارههای بلند آب نگاه میکردند و روی زمین استوار قدم برمیداشتن. مطمئن بودی چند دقیقهای از همه تلخیهای جهان ایمنی.
ثبت نظر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.