دیشب مشغول بازی قایم موشک با دخترم بودم. یک ربع که از بازی گذشت، روند بازی عوض شد.
گفت: بابا من میرم اونجا قایم میشم، تو بیا منو پیدا کن. چشم گذاشتم و شمردم. وقتی رفتم دنبالش دیدم واقعا رفته همونجا قایم شده اما وقتی پیداش کردم انگار اصلا انتظار نداشت پیداش کنم. شور و هیجان گرفتش و شروع کرد جیغ زدن و خندیدن و فرار کردن.
داشتم فکر میکردم که:
چقدر ما آدمبزرگها هم همینطور هستیم. میدانیم فلان عملمان منجر به فلان پاداش یا تنبیه خواهد شد اما انجام میدهیم و از دیدن نتیجهاش شگفتزده هم میشویم.
یا طور دیگری فکر کنیم:
یک وقتهایی آدمهایی بزرگتر از ما هستند (از نظر روحی یا از نظر تجربه و دانش) که نتیجه فلان عمل ما همانقدر برایشان شفاف است، اما ما باز هم جلوی چشم آنان، این کار را میکنیم و وقتی پیش بینی آنان که جلوتر از زمان خود بودند محقق میشود، شگفتزده میشویم.
یا حتی بزرگتر فکر کنیم:
میدانیم قدرتی مانند خدای تبارک و تعالی هست که از همه درونیات ما و همه نیات ما خبر دارد، از رگ گردن به ما نزدیکتر است و عالم الغیب و الشهاده است اما فکر میکنیم از چشمان او قایم شدهایم. که:
اللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُکَ وَ عَلاَ مَکَانُکَ وَ خَفِیَ مَکْرُکَ وَ ظَهَرَ أَمْرُکَ وَ غَلَبَ قَهْرُکَ وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ وَ لاَ یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِکَ (خدایا! فرمانرواییات بس بزرگ و مقامت والا و تدبیرت پنهان، و فرمانت آشکار، و قهرت چیره، و قدرتت نافذ، و گریز از حکومتت ممکن نیست) *
--------------------------------
* دعای کمیل
مهر سال ۹۷ هم رسید. امسال سال بیست و ششمی بود که شروع سال تحصیلی را دانش آموز یا دانشجو بودم و البته آخرین سال. اگر خدا بخواهد در روزهای اواخر همین پاییز باید از رساله دکتریام دفاع کنم. رسالهای که خیلی طولانی شد و ۳ سال است که دغدغه آن با من همراه است. خدا را شکر که دغدغهام، شغلم، رشتهام و رسالهام همه در یک موضوع است.
از کودکی بهار را بیش از سایر فصول دوست داشتم و سپس پاییز را؛ نه گرمای تابستان را دوست دارم و نه سرمای زمستان را. بهار و پاییز برای من دوست داشتنیتر هستند، هم به دلیل باران و هم به دلیل دوری از افراط و تفریط هوا! بهار که زندگیبخش است اما پاییز هم نماد مردن و از بین رفتن نیست. پاییز را با برگریزان آن نمیشناسم، پاییز را با شروع علمآموزی آن میشناسم؛ هر چند که برگریزان هم غایت علمآموزی است!
مهر ۹۸ اگر زنده باشم، هر چند که دیگر شماره دانشجویی ندارم اما بر عهد «ز گهواره تا گور دانش بجوی» میمانم. مهر ۹۸ ارتباطم با دانشگاه قطع نشده است چون تا سال بعد چهارمین سالی است که تدریس در دانشگاه را شروع کردهام و به آرزوی کودکی خود که معلمی بود، رسیدهام.
مدیر نشر جام جم در حکمی، میرشمسالدین فلاح هاشمی را به عنوان دبیر علمی اولین دوره مسابقه داستاننویسی «خودنویس» منصوب کرد.
به گزارش روابط عمومی نشر جام جم، در حکم قاسم صفایینژاد، مدیر نشر جام جم، خطاب به میرشمسالدین فلاح هاشمی آمده است:
نظر به مراتب علمی و فرهنگی و تجربههای ارزندهتان در حوزه داستان نویسی، جنابعالی به موجب این حکم به عنوان دبیر علمی اولین دوره مسابقه داستان نویسی «خودنویس» منصوب میشوید. «نشر جام جم» در دوره جدید خود قصد دارد افتخار همراهی مردم در تمامی زمینههای مرتبط با کتاب، از نیازسنجی و ایدهپردازی تا تولید و معرفی کتاب را داشته باشد. لذا کشف استعدادهای پنهان در سراسر کشور و همقدمی با آنان تا رسیدن به نقطه شکوفایی هدف اصلی است. امید است با یاری جستن از خداوند تبارک و تعالی و بهرهگیری از فرهیختگان و اندیشمندان در پیشبرد فرهنگ اسلامی ایرانی پیروز باشید.