پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۱۹۸ مطلب با موضوع «شخصی» ثبت شده است

یادداشت شخصی

نزدیکی گاهی وقت‌ها راه حل نیست

همه نزدیک شدن‌ها ممکن است خوب نباشد. اینطور نیست که هر وصلی از هر فصلی بهتر باشد. گاهی اوقات باید فاصله‌ها را حفظ کرد.
دیدید وسیلهٔ شکستنی اگر گوشه میز باشد نگران می‌شویم که نکند از روی غفلت دستی بخورد و بیفتد؟ این قانون در مورد همه چیز انگار صدق می‌کند.
دیدید وقتی به گرمای آتش حتی در دل زمستان، زیادی نزدیک بشویم، می‌سوزیم؟ این هم انگار قانون است.
متفاوت از این‌ها، خواندید در قرآن که حتی به نماز نزدیک نشوید وقتی مست هستید؟ گویی قانون است که پاک باش وقتی پاکی می‌طلبی وگرنه نزدیکی، دوری می‌آورد.
نزدیکی گاهی وقت‌ها راه حل نیست، هر چقدر هم محبوب باشد.

یادداشت شخصی

نشانه

منتظر بودم. کسی با شمایل او در حال نزدیک شدن بود. دود سیگار از راه دور جلب توجه کرد. او سیگاری نبود. نشانه‌ها را باید جدی گرفت.

یادداشت شخصی

نور زندگی

شبی در روستایی از مجلس ختم برمی‌گشتیم. راه آسفالت نبود و #باران زده بود، ماه در #آسمان نبود و تاریک بود و گِل میتوانست عابر پیاده را سُر بدهد. #دوچرخه سواری در حال عبور بود که نور چراغ خودروی من، راه را برایش روشن کرد. دوچرخه سوار از این فرصت استفاده کرد و آرام و با دقت مسیر را طی کرد تا به راه آسفالت همراه با نور برسد. چقدر در زندگی‌مان به این نورها احتیاج داریم.

یادداشت شخصی

دلخوشی‌های از دست رفته!

رفته بودیم #روستا. به دخترم توضیح میدادم که وقتی بچه بودم اینجا چه شکلی بود. چقدر خانه زیبایی بود و پدربزرگم چقدر #پیله کرم ابریشم داشت. نشان می‌دادم که آنجا که الان چیزی نیست، انبار برنج بود و اسب‌ها برای بردن آن به کارخانه برنجکوبی به حیاط همین خانه می‌آمدند. از گل و گیاه و مرغ و خروس‌هایی که اینجا بودند حرف زدم. و همه اینها در خانه‌ای بود که در کمتر از 20 سال از نبودن مادربزرگ و پدربزرگ، مخروبه شده است و هیچ اثری از هیچکدام نیست.

-------

از هر چیزی در گذر زمان مراقبت نکنیم، تخریب می‌شود و حتی #خاطرات شیرین آن، تبدیل به حسرت. مراقب دلخوشی‌هامان باشیم و به راحتی از دستشان ندهیم که جبرانش سخت است.

یادداشت شخصی

هفت از ده

هفت سال پیش، درجه اهمیت دهه چهارم زندگی را بالا بردم به دلایل مختلف. همانطور که پیش بینی می‌کردم تلاطم، آزمون و خطا، غرور و امثالهم در این دهه کمتر وجود دارد اما چیزی که فکرش را نمی‌کردم این بود که آزمایش‌ها به جای نقاط سطحی، این بار در عمق و در محورهای اصلی ضعف و قوت اتفاق می‌افتد.

گاهی اوقات شکست برای تجربه‌اندوزی و پیدا کردن راه موفقیت لازم است. بعضی وقت‌ها لازم است اتفاقاتی بیفتد تا انسان به ضعف‌های درونی خود پی ببرد و تربیت شود؛ اصلا خدا برای همین به خودش «رب» گفته است و همه این صفات خداست که انسان را همیشه امیدوار نگه می‌دارد.

تلقی من از یک سال گذشته، با وجود همه سختی‌ها و پرکاری‌ها و اضطراب‌ها و ناراحتی‌هایش، یک سال شیرین است. یک سالی که حس می‌کنم قدم «هفت از ده» این دهه را پرثمر کرده و توشه کافی برای سه قدم بعدی اندوخته. به قول دوست بزرگواری، کارگردان خداست و ما فقط نهایتا بازیگریم. کارگردانی خدا در شناخت اطرافیانم و لطف او در ایجاد محبت بین بندگانش، دوستان ناب و زلالی را نصیبم کرد که نسیم رحمت حق هستند.

تا ۴۰ سالگی اگر زنده باشم، ۱۰۹۴ روز دیگر زمان دارم. ۱۰۹۴ روزی که باید نسبت به روز قبل متفاوت و بهتر شوند؛ و چقدر خود طی کردن این مسیر دلنشین است.