سر سفره بودیم. دخترم تشنه بود و آب میخواست. بطری کنار دستش بود و میخواست برای خودش آب بریزد.
گفتم: صبر کن بابا من برات بریزم.
گفت: نه خودم میخوام بریزم.
خودش میخواست آب بریزد ولی نتوانست. انتهای بطری را گرفتم و بلند کردم. خودش آب ریخت!
گفت: کمکم کردی چه زورم زیاد شد!
زورم! آب ریختن را کار خودش حس کرد و زور رو زور خودش دانست.
خدایا! کمکمان کنی چقدر زورمان زیاد میشود.
قو علی خدمتک جوارحی!
چند روز پیش از خانه که بیرون آمدم، در محوطه سبز جلوی ساختمان، کنار سطل زباله، گربهای را دیدم. گربه حالتی شبیه به کمین به قصد شکار گرفته بود و چشمش به پرندهای بود که چند قدم آنطرفتر روی زمین، درست روبروی گربه، نشسته بود. گربه چند ثانیهای خیره مانده بود تا قصدش را عملیاتی کند. هنوز به خودش نجنبیده بود که پرنده پرید. گربه تقریبا بدون معطلی به سمت چپ خودش با سرعت تمام دوید تا بتواند حشرهای در حد و اندازه سوسک را شکار کند.
به خودم گفتم چقدر در زندگی شبیه این گربهام. اهداف خوبی انتخاب میکنم اما آنقدر خودم را نساختهام که بتوانم به آنها برسم یا آنقدر در آن زمان کاهلی و سستی کردهام که زمان آن گذشته است؛ و پس از آن بدون معطلی سر خود را به هدف کوچکتری گرم کردهام و با رسیدن به آن خوشحال شدهام که روز به روز از اهداف اصلی دورتر شدهام.
ای کاش مأموریت و رسالت اصلیمان در این دنیا را درست بشناسیم و برای آن آمادگی کسب کنیم و موقع شناس باشیم.
----------------------
پ.ن: اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیر النعم (خدایا بیامرز برای من گناهانی را که نعمتها را دگرگون میسازند).
تغییر نعمت شاید به خودی خود اصطلاح دارای بار ارزشی منفی نباشد. به هر حال نعمتی از دست رفته است و نعمتی دیگر جایگزین آن شده است. اما گاهی اوقات نعمات بزرگی از ما گرفته میشود و نعمات کوچکی داده میشود. گاهی اوقات نعمات آرام بخشی گرفته میشود و نعمات پردردسری داده میشود که به هر حال انجامش میدهی اما باید چند برابر تلاش کنی تا به آرامش گاها کوتاهتر برسی.
این همانجایی است که در کمیل میخوانیم: اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم؛ خدایا ببخش گناهانی را که باعث تغییر نعمت من میشوند.
این چه گناهانی است که باعث تغییر نعمت میشوند؟ چه کنیم که نعمات بهتر و بزرگتر را از دست ندهیم و به نعمات کوچکتر دلخوش نکنیم؟
جایی میخواندم به نقل از خداوندگار مناجات، امام سجاد علیه السلام، که گناهانی که باعث تغییر نعمت میشوند عبارتند از:
- ظلم و ستم کردن به مردم
- از دست دادن عادات به کار خیر و نیکو.
- ترک عمل معروف و خیر.
- کفران نعمت
- ترک شکر
دقیق میشوم به خودم طی ۱۰ سال گذشته. هر ۵ مورد را هم به کرات هم به شدت مرتکب شدهام.
اللهم الغفر لی الذنوب التی تغیر النعم... یا رب... یا رب... یا رب...
دیشب مشغول بازی قایم موشک با دخترم بودم. یک ربع که از بازی گذشت، روند بازی عوض شد.
گفت: بابا من میرم اونجا قایم میشم، تو بیا منو پیدا کن. چشم گذاشتم و شمردم. وقتی رفتم دنبالش دیدم واقعا رفته همونجا قایم شده اما وقتی پیداش کردم انگار اصلا انتظار نداشت پیداش کنم. شور و هیجان گرفتش و شروع کرد جیغ زدن و خندیدن و فرار کردن.
داشتم فکر میکردم که:
چقدر ما آدمبزرگها هم همینطور هستیم. میدانیم فلان عملمان منجر به فلان پاداش یا تنبیه خواهد شد اما انجام میدهیم و از دیدن نتیجهاش شگفتزده هم میشویم.
یا طور دیگری فکر کنیم:
یک وقتهایی آدمهایی بزرگتر از ما هستند (از نظر روحی یا از نظر تجربه و دانش) که نتیجه فلان عمل ما همانقدر برایشان شفاف است، اما ما باز هم جلوی چشم آنان، این کار را میکنیم و وقتی پیش بینی آنان که جلوتر از زمان خود بودند محقق میشود، شگفتزده میشویم.
یا حتی بزرگتر فکر کنیم:
میدانیم قدرتی مانند خدای تبارک و تعالی هست که از همه درونیات ما و همه نیات ما خبر دارد، از رگ گردن به ما نزدیکتر است و عالم الغیب و الشهاده است اما فکر میکنیم از چشمان او قایم شدهایم. که:
اللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُکَ وَ عَلاَ مَکَانُکَ وَ خَفِیَ مَکْرُکَ وَ ظَهَرَ أَمْرُکَ وَ غَلَبَ قَهْرُکَ وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ وَ لاَ یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِکَ (خدایا! فرمانرواییات بس بزرگ و مقامت والا و تدبیرت پنهان، و فرمانت آشکار، و قهرت چیره، و قدرتت نافذ، و گریز از حکومتت ممکن نیست) *
--------------------------------
* دعای کمیل
بعضی وقتها باید «کمیل» خواند. دیگر کمیل یک عمل مستحبی نیست، واجب میشود انگار. نه واجب شرعی، واجب دلی!
صحیفه سجادیه را خیلی دوست دارم، امام چهارممان «زین العابدین» است و دعاهای او حلاوت و شیرینی خاصی دارد؛ برخی فرازهای صحیفه سجادیه واقعا لذتبخش است اما نمیدانم چرا «کمیل» بیشتر به دل مینشیند. انگار حرف دل من است.
هم اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ و هم کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ. هم میدانم چقدر گناهکارم و هم میدانم که نیکوییهایی از من در میان مردم نشر داده شده که شایسته آن نیستم.
به نظر من گفتن اینکه کمیل میخوانم به بقیه، مشمول ریا نمیشود. انقدر خار و خفیف میکنی خودت را در کمیل که جایی برای ریا نمیماند جز یک جا: یا سَریعَ الرِّضا. دوست کمیلخوانی داشتم که عاشق همین جمله یا سَریعَ الرِّضا بود. البته او آنقدر خوب بود که خودش را مقابل خدا همیشه بدهکار میدید و دنبال خشنودی سریع خدا بود. یادش بخیر.
باید کمیل خواند.