پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دهه فجر» ثبت شده است

نقل قول

شاخص 7 / شاخص‌های هویت اسلامی

 
برخی مواقع برای اینکه بخواهند در یک نظام قدرتمند، انحرافی ایجاد کنند، دشمنان آن نظام تلاش می‌کنند تا با قبول شرایط ظاهری نظام، در باطن نظام انحراف ایجاد کنند. البته همواره باید در نظر داشت که در صورت ضعف ایمان، داشتن صفاتی مانند جهل، حسد، کینه و شهوت پول و قدرت در خودی‌ها هم می‌تواند باعث انحراف باطنی نظام شود. بنابراین در تبیین شاخص‌ها باید به شاخص‌های هویتی انقلاب اسلامی هم توجه ویژه داشته باشیم.
«نظام اسلامى، نظام اسلامى است در ظاهر و باطن؛ نه فقط نظام اسلامى در ظاهر. صرف اینکه حالا یک شرائطى در قانون اساسى براى رئیس جمهور و براى رهبر و براى رئیس قوه‌ى قضائیه و براى شوراى نگهبان و براى که و که معین شده؛ و چه و چه، اینها کافى نیست؛ اگرچه اینها لازم است. انحراف در هدفها، در آرمانها، در جهتگیرى‌ها را باید مراقبت کرد که پیش نیاید. و این چیزى است که ما در طول این سالهاى طولانى - بخصوص بعد از جنگ و بعد از رحلت امام - درگیرش بودیم؛ جزو درگیرى‌هاى اساسى در این دو دهه‌ى گذشته، یکى همین بوده. تلاشهاى زیادى شده است براى اینکه جمهورى اسلامى را از روح و معناى خودش خارج کنند. تلاشهاى زیادى کرده‌اند؛ به شکلهاى مختلف؛ چه در زمینه‌هاى سیاسى، چه در زمینه‌هاى اخلاقى، چه در زمینه‌هاى اجتماعى؛ از اظهاراتى که شده و حرفهائى که زده شده. ما یک دوره‌اى را هم مشاهده کردیم که در مطبوعات ما رسماً، علناً، جدائى و تفکیک دین از سیاست را اعلان کردند! اصلاً مسئله‌ى یکى بودن دین و سیاست را که اساس جمهورى اسلامى و اساس حرکت عمومى مردم بود، زیر سؤال بردند. از این بالاتر؟! در دورانى، در مطبوعات ما دیده شد که صریحاً، علناً، از رژیم ظالم، جبار و سفاک پهلوى دفاع شد! براى اینکه چنین حالتى پیش نیاید و براى برخورد با این انحراف، میشود با برجسته کردن مرزهاى اعتقادى و فکرى و سیاسى، جلوى این انحراف را گرفت. شاخصهاى هویت اسلامى بایستى معلوم باشد: شاخص عدالت‌طلبى، شاخص ساده‌زیستى مسئولان، شاخص کار و تلاش مخلصانه، شاخص طلب و پویائى علمى بى‌وقفه، شاخص ایستادگى قاطع در مقابل طمع‌ورزى و سلطه‌ى بیگانگان، شاخص دفاع از حقوق ملى. از حقوق ملت، دفاعِ شجاعانه کردن یک شاخص است؛ مثل همین حق هسته‌اى؛ مسئله‌ى هسته‌اى. این یکى از ده‌ها نیاز کشور ماست؛ تنها مسئله‌ى ما نیست؛ اما وقتى دشمن روى این نقطه متمرکز شد، ملت هم ایستادگى کرد. در این نقطه‌اى که دشمن روى او تمرکز پیدا کرده است، اگر ملت عقب‌نشینى کند، اگر مسئولین عقب‌نشینى کنند و از این حق قطعى و روشن صرف‌نظر کنند، بدون تردید راه براى دست‌اندازى به حقوق ملى براى دشمن باز خواهد شد.
• 
اشرافیگری؛ یک ضد ارزش
اجتناب از اشرافیگرى؛ یعنى ضد ارزش کردن. در انقلاب ما این نکته وجود داشت؛ این را بتدریج بعضى‌ها سعى کردند کمرنگ کنند. این در مسائل اقتصادى ما اثر دارد، در مسائل روانى ما اثر دارد. اشرافیگرى و گرایش به اشرافیگرى، یک ضد ارزش بود در انقلاب. یعنى افرادى در سطوح مختلف بودند که از اینکه به اشرافیگرى نسبت داده شوند، یا از آنها چیزى دیده شود که جزو خصوصیات اشرافیگرى باشد، بشدت اجتناب میکردند. مسئولین کشور در درجه‌ى اول متعهد به این قضیه هستند و باید باشند. این تدریجاً ضعیف شد. امروز خوشبختانه همان موج ضد ارزش کردن اشرافیگرى، بحمداللَّه وجود دارد؛ یعنى دولت، مسئولین دولتى ساده‌زیستند، مردمى هستند و این خیلى فرصت خوبى است؛ نعمت بزرگى است. این یکى از شاخصهاست.
• 
جهاد و شهادت، پرچم جمهوری اسلامی
مسئله‌ى ارزش جهاد و شهادت، یکى دیگر از شاخصهاست. ارزش مجاهدت، مقام والاى شهادت، از جمله‌ى چیزهائى بود که به وسیله‌ى عناصرى - کسانى، دستهائى - زیر سؤال رفت. جهاد را زیر سؤال بردند، شهادت را زیر سؤال بردند. این، یکى از شاخصهاست؛ باید برجسته شود. احترام به شهیدان، احترام به جهاد و مجاهدان بایستى جزو بخشهاى برجسته‌ى پرچم جمهورى اسلامى قرار بگیرد. جمهورى اسلامى به جهاد و شهادت شناخته می‌شود.
• 
اعتماد به مردم
اعتماد به مردم، عقیده‌ى واقعى به مشارکت مردم. بعضى‌ها اسم مردم را مى‌آورند؛ اما حقیقتاً اعتقادى به مشارکت مردم ندارند. بعضى اسم مردم را مى‌آورند؛ اما به مردم اعتماد ندارند. بناى جمهورى اسلامى بر اعتماد به مردم و اعتقاد به مشارکت مردم است.
• 
جرأت مسئولیت در برابر دشمن
شجاعت در برابر هیبت دشمن، جزو شاخصهاست. در مقابل دشمن اگر مسئولین کشور احساس رعب و خوف بکنند، بر سر ملت بلاهاى بزرگ خواهد آمد. آن ملتهائى که ذلیل و مقهور دست دشمن شدند، عمده‌ى علت این بود که مسئولان - پیشروان قافله‌ى ملت - شجاعت لازم، اعتماد به نفس لازم را نداشتند. گاهى در بین آحاد مردم عناصر مؤمن، فعال، فداکار، آماده‌ى به جانبازى هستند، منتها مسئولین و رؤسا وقتى خودشان این آمادگى را ندارند، نیروهاى آنها هم از بین می‌رود و این ظرفیت هم نابود می‌شود. آن روزى که شهر اصفهان در دوره‌ى شاه سلطان حسین مورد غارت قرار گرفت و مردم قتل عام شدند و حکومت باعظمت صفوى نابود شد، خیلى از افراد غیور بودند که حاضر بودند مبارزه و مقاومت کنند؛ اما شاه سلطان حسین ضعیف بود. اگر جمهورى اسلامى دچار شاه سلطان حسین‌ها بشود، دچار مدیران و مسئولانى بشود که جرأت و جسارت ندارند؛ در خود احساس قدرت نمیکنند، در مردم خودشان احساس توانائى و قدرت نمیکنند، کار جمهورى اسلامى تمام خواهد بود.
• 
ملت‌های مسلمان؛ عمق استراتژیک جمهوری اسلامی
نزدیکى با ملتهاى مسلمان. ملتهاى مسلمان عمق استراتژیک نظام جمهورى اسلامى‌اند. چرا تبلیغات عجیب و غریب آمریکائى و انگلیسى سعى می‌کنند بین ملتهاى مسلمان با ملت ایران جدایى بیندازند؟ چرا؟ با مسئله‌ى قومیت، با مسئله‌ى سنى، شیعه؟ چون می‌دانند آنها عمق راهبردى و عمق استراتژیک جمهورى اسلامى محسوب می‌شوند. تکیه‌گاه یک ملت به عمق استراتژیک اوست. نمی‌خواهند ملت ایران و نظام جمهورى اسلامى از این حمایت و طرفدارى‌اى که از او در کشورهاى مختلف می‌شود - که البته بى‌نظیر هم هست - برخوردار باشد. شما در هیچ جا نمى‌بینید که در یک کشورى از رؤساى یک کشور دیگرى، آحاد مردم - نه سیاسیون - تجلیل و احترام کنند؛ عکسشان را بلند کنند، نامشان را با هیجان بیاورند؛ جز جمهورى اسلامى. در کشورهاى مسلمان هر جا بروید، آنجائى که رد پائى از جمهورى اسلامى هست، مردم نسبت به آن و نسبت به جمهورى اسلامى ابراز احساساتشان اینجورى است. دشمن این را نمیخواهد؛ دشمن نمیخواهد این ارتباط برقرار باشد. جمهورى اسلامى باید این را یکى از وظائف خودش بداند. این جزو آن شاخصهاى اصلى است.
حالا شما نگاه کنید در این نوشتجات آدمهاى یا کوته‌نظر - که خوشبینانه‌اش این است که بگوئیم کوته‌نظرند - یا اگر بدبینانه نگاه کنیم، مغرض و خائن، که از ارتباط جمهورى اسلامى با مردم لبنان، با مردم عراق، با مردم افغانستان، با مردم فلسطین، صریحاً و بارها انتقاد کرده‌اند و انتقاد میکنند. دیده‌اید شما، متأسفانه در مطبوعات ما و در بعضى از تریبونهاى سیاسى، که این چیزها گفته میشود. این ضدیت با یکى از شاخصهاى اساسى جمهورى اسلامى است. نه، جمهورى اسلامى منافع ملتهاى مسلمان را منافع خودش میداند؛ با آنها مرتبط است، از آنها دفاع میکند؛ از مظلوم دفاع میکند، از ملت فلسطین دفاع میکند؛ اینها شاخصهاست و اینها بایستى برجسته شود. دانشجو و دانشگاهى، بخصوص دانشجو میتواند در این میدان نقش‌آفرین باشد؛ میدان حفظ شاخصها، برجسته کردن شاخصها و مختصات حقیقى جمهورى اسلامى؛ غیر از مختصات ظاهرى که اسمها و مقامات رسمى و حقوقى و اینهاست. شما میتوانید سهیم باشید، میتوانید اقدام کنید. و البته و خوشبختانه، ملت ما ملت بیدارى است.» [1]
 
پاورقی:
 
[1]- دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت 24/9/1387این یادداشت را در ندای انقلاب ببینید.
 
 
 
نقل قول

شاخص 6 / دشمنی اشرار عالم با انقلاب

 
در روایات اسلامی آمده است که برای شناخت هر فرد، می‌توانید دوست و دشمن او را بشناسید و پی به شخصیت خود او ببرید. این قاعده در مورد پدیده‌های اجتماعی هم صادق است؛ زیرا هر پدیده‌ی اجتماعی در نظام هستی، دارای موافقین و مخالفینی است. یکی از شاخص‌های حق یا باطل بودن آن پدیده، شناخت دوستان و دشمنان آن است. این معیار در زمان فتنه از کارایی بالایی برخوردار است؛ زیرا در شرایط فتنه، شناخت حق و باطل از هم سخت و دشوار است، اما می‌توان با کمک شناخت موافقین و مخالفین هر گروه، به حق و باطل بودن آن پی برد.
·       ایده عمار
«ببینید در جنگ صفین، امیرالمؤمنین در مقابل کفار که قرار نداشت؛ جبهه‌‌‌‌ى مقابل امیرالمؤمنین جبهه‌‌‌‌‌اى بودند که نماز هم میخواندند، قرآن هم میخواندند، ظواهر در آنها محفوظ بود؛ خیلى سخت بود. کى باید اینجا روشنگرى کند و حقائق را به مردم نشان دهد؟ بعضى‌ها حقیقتاً متزلزل میشدند. تاریخ جنگ صفین را که انسان میخواند، دلش میلرزد. در این صف عظیمى که امیرالمؤمنین به عنوان لشکریان راه انداخته بود و تا آن منطقه ى حساس - در شامات - در مقابل معاویه قرار گرفته بود، تزلزل اتفاق مى‌‌‌افتاد؛ بارها این اتفاق افتاد؛ چند ماه هم قضایا طول کشید. یک وقت خبر مى‌‌‌‌آوردند که در فلان جبهه، یک نفرى شبهه‌اى برایش پیدا شده است؛ شروع کرده است به اینکه آقا ما چرا داریم میجنگیم؟ چه فایده دارد؟ چه، چه. اینجا اصحاب امیرالمؤمنین - یعنى در واقع اصحاب خاص و خالصى که از اول اسلام با امیرالمؤمنین همراه بودند و از امیرالمؤمنین جدا نشدند - جلو مى‌‌افتادند؛ از جمله جناب عمار یاسر (سلام اللَّه علیه) که مهمترین کار را ایشان میکرد. یکى از دفعات عمار یاسر - ظاهراً عمار بود - استدلال کرد. ببینید چه استدلالهائى است که انسان میتواند همیشه اینها را به عنوان استدلالهاى زنده در دست داشته باشد. ایشان دید یک عده‌‌‌‌اى دچار شبهه شده‌‌‌‌اند؛ خودش را رساند آنجا، سخنرانى کرد. یکى از حرفهاى او در این سخنرانى این بود که گفت: این پرچمى که شما در جبهه‌‌‌‌ى مقابل مى‌‌‌‌بینید، این پرچم را من در روز احد و بدر در مقابل رسول خدا دیدم - پرچم بنى امیه - زیر این پرچم، همان کسانى آن روز ایستاده بودند که امروز هم ایستاده‌اند؛ معاویه و عمروعاص. در جنگ احد، هم معاویه، هم عمروعاص و دیگر سران بنى امیه در مقابل پیغمبر قرار داشتند؛ پرچم هم پرچم بنى‌‌‌‌‌‌امیه بود. گفت: اینهائى که شما مى‌بینید در زیر این پرچم، آن طرف ایستاده‌‌‌‌اند، همینها زیر همین پرچم در مقابل پیغمبر ایستاده بودند و من این را به چشم خودم دیدم. این طرفى که امیرالمؤمنین هست، همین پرچمى که امروز امیرالمؤمنین دارد - یعنى پرچم بنى‌‌‌‌‌هاشم - آن روز هم در جنگ بدر و احد بود و همین کسانى که امروز زیرش ایستاده‌‌‌‌‌اند، یعنى على‌‌بن‌‌‌ابى‌‌طالب و یارانش، آن روز هم زیر همین پرچم ایستاده بودند. از این علامت بهتر؟ ببینید چه علامت خوبى است. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدمها همان آدمهایند، در یک جبهه. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدمها همان آدمهایند در جبهه‌‌‌‌‌ى دیگر، در جبهه‌‌‌‌‌ى مقابل. فرقش این است که آن روز آنها ادعا میکردند و معترف بودند و افتخار میکردند که کافرند، امروز همانها زیر آن پرچم ادعا میکنند که مسلمند و طرفدار قرآن و پیغمبرند؛ اما آدمها همان آدمهایند، پرچم هم همان پرچم است. خوب، اینها بصیرت است. اینقدر که ما عرض میکنیم بصیرت بصیرت، یعنى این.
 
از اول انقلاب و در طول سالهاى متمادى، کى‌‌‌‌ها زیر پرچم مبارزه‌‌‌ى با امام و انقلاب ایستادند؟ آمریکا در زیر آن پرچم قرار داشت، انگلیس در زیر آن پرچم قرار داشت، مستکبرین در زیر آن پرچم قرار داشتند، مرتجعین وابسته‌‌ی به نظام استکبار و سلطه، همه در زیر آن پرچم مجتمع بودند؛ الان هم همین جور است. الان هم شما نگاه کنید از قبل از انتخابات سال 88، در این هفت هشت ماه تا امروز آمریکا کجا ایستاده است؟ انگلیس کجا ایستاده است؟ خبرگزارى‌‌‌‌هاى صهیونیستى کجا ایستاده‌اند؟ در داخل، جناحهاى ضد دین، از توده‌‌‌‌اى بگیر تا سلطنت‌‌‌‌‌طلب، تا بقیه‌‌‌‌ى اقسام و انواع بى دین‌‌‌‌ها کجا ایستاده‌‌‌اند؟ یعنى همان کسانى که از اول انقلاب با انقلاب و با امام دشمنى کردند، سنگ زدند، گلوله خالى کردند، تروریسم راه انداختند. سه روز از پیروزى انقلاب در بیست و دوى بهمن گذشته بود، همین آدمها با همین اسمها آمدند جلوى اقامتگاه امام در خیابان ایران، بنا کردند شعار دادن؛ همانها الان مى‌آیند توى خیابان، علیه نظام و علیه انقلاب شعار میدهند! چیزى عوض نشده. اسمشان چپ بود، پشت سرشان آمریکا بود؛ اسمشان سوسیالیست بود، لیبرال بود، آزادى طلب بود، پشت سرشان همه‌‌ی دستگاه‌‌‌هاى ارتجاع و استکبار و استبداد کوچک و بزرگ دنیا صف کشیده بودند! امروز هم همین است. اینها علامت است، اینها شاخص است؛ و مهم این است که ملت این شاخصها را میفهمد؛ این چیزى است که انسان اگر صدها بار شکر خدا را بکند، حقش را به جا نیاورده است؛ سجده‌‌‌‌ى شکر کنیم.» [1]
      ·         دشمنی اشرار، مایه‌ی افتخار جمهوری اسلامی
«عده‌‌‌‌‌اى نگاه میکنند به دشمنی‌ها، دلشان را از دست میدهند؛ زهره‌‌‌‌‌شان آب میشود از اینکه مى‌‌‌‌‌بینند دهانهاى از خشم گشوده، علیه جمهورى اسلامى بدگوئى میکنند، حرف میزنند. خوب، همه‌‌‌‌‌ى نظامهاى عالم، همه‌‌‌‌‌ى حکومتهاى عالم دشمنانى دارند و دوستانى؛ امروز هم اینجور است، در طول تاریخ هم اینجور بوده. هیچ حکومتى را شما پیدا نمیکنید که همه‌‌‌‌‌ى مردم در داخل آن حکومت و خارج آن حکومت با او خوب باشند یا همه با او بد باشند؛ نه، یک عده‌‌‌‌‌اى موافق دارند، یک عده‌‌‌‌‌اى مخالف. حکومت پیغمبر هم همین جور بود، حکومت امیرالمؤمنین هم همین جور بود، حکومت معاویه و یزید هم همین جور بود؛ یک عده‌‌‌‌‌اى موافق، یک عده‌‌‌‌‌اى مخالف. جمهورى اسلامى هم همین جور است؛ یک عده‌‌‌‌‌اى موافقش هستند، یک عده مخالفش هستند؛ منتها مسئله این است که ببینیم موافقین یک حکومت کى‌‌‌‌‌هایند، مخالفین این حکومت کى‌‌‌‌‌هایند؛ این شاخص است.
یک حکومتى هست که هرچه غارتگر بین‌‌‌‌‌‌المللى است، با او مخالف است؛ هرچه زورگوى بین‌‌‌‌‌المللى است، با او مخالف است؛ هر دولت داراى سابقه‌‌‌‌‌ى سیاه استعمارگرى با او مخالف است؛ هر سرمایه‌‌‌‌‌دار صهیونیست خبیثى با او مخالف است. خوب، این مخالفتها مایه‌‌‌‌‌ى افتخار است؛ اینها که نباید کسى را بترساند. موافقینش کى‌‌‌‌‌هایند؟ ملتهاى مؤمن در سرتاسر دنیا موافق با او هستند؛ ملتهاى مسلمان، غیر ایرانى؛ در آفریقا، در کشورهاى آفریقاى شمالى، در نقاط مسلمان‌‌‌‌‌نشین آفریقا، در آسیا، تا اندونزى، تا مالزى، در کشورهاى عربى، غیر عربى، در اروپا، جماعتهاى مسلمان، ملتهاى مسلمان، دوستدار او هستند، هوادار او هستند.» [2]
 
پاورقی:
[1]- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388
[2]- بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران 20/6/1388

این یادداشت را در ندای انقلاب ببینید.
 
نقل قول

شاخص 5 / مکتب سیاسی امام خمینی

 
در ادامه‌ی معرفی شاخص‌های انقلاب اسلامی، به معرفی شاخصه‌های مکتب سیاسی امام (ره) به عنوان بنیانگذار انقلاب اسلامی می‌پردازیم؛ مکتبی که انحراف از آن، موجب انحراف از هدف‌های انقلاب می‌شود. البته باید توجه داشته باشیم درست است که رفتار و گفتار امام (ره) برجسته‌ترین شاخص‌هاست اما «نباید اجازه داد این شاخصها غلط تبیین شوند، یا پنهان بمانند، یا فراموش بشوند. اگر این شاخصها را ما بد تبیین کردیم، غلط ارائه دادیم، مثل این است که یک قطب‌نما را در یک راه از دست بدهیم، یا قطب‌نما از کار بیفتد. فرض کنید در یک مسیر دریائى یا در یک بیابان که جاده‌اى هم وجود ندارد، قطب‌نماى انسان آسیب ببیند و از کار بیفتد؛ انسان متحیر میماند. اگر نظرات امام، بد بیان شد، بد تبیین شد، مثل این است که قطب‌نما از کار بیفتد، راه گم میشود؛ هر کسى به سلیقه‌ى خود، به میل خود حرفى میزند. بدخواهان هم در این میان از فرصت استفاده میکنند، راه را جورى تبیین میکنند که ملت به اشتباه بیفتد.» [1] به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم شاخص‌های مکتب سیاسی امام (ره) را از زبان مقام معظم رهبری تبیین کنیم:
    ·         تنیدگی معنویت و سیاست در مقابل سیاست از مد افتاده‌ی غربی!
«در مکتب سیاسى امام، معنویت با سیاست در هم تنیده است. در مکتب سیاسى امام، معنویت از سیاست جدا نیست؛ سیاست و عرفان، سیاست و اخلاق. امام که تجسم مکتب سیاسىِ خود بود، سیاست و معنویت را با هم داشت و همین را دنبال مى‌کرد؛ حتّى در مبارزات سیاسى، کانون اصلى در رفتار امام، معنویت او بود. همه‌ى رفتارها و همه‌ى مواضع امام حول محور خدا و معنویت دور مى‌زد. امام به اراده‌ى تشریعى پروردگار اعتقاد و به اراده‌ى تکوینىِ او اعتماد داشت و مى‌دانست کسى که در راه تحقق شریعت الهى حرکت مى‌کند، قوانین و سنت‌هاى آفرینش کمک گار اوست. او معتقد بود که: «وللَّه جنود السّماوات و الأرض و کان اللَّه عزیزاً حکیما». امام قوانین شریعت را بستر حرکت خود مى‌دانست و علائم راهنماى حرکت خود به‌شمار مى‌آورد. حرکت امام براى سعادت کشور و ملت، بر مبناى هدایت شریعت اسلامى بود؛ لذا «تکلیف الهى» براى امام کلید سعادت به‌حساب مى‌آمد و او را به هدفهاى بزرگِ آرمانى خود مى‌رساند. این‌که از قول امام معروف است و همه مى‌دانیم که گفته بودند «ما براى تکلیف عمل مى‌کنیم، نه براى پیروزى»، به معناى بى‌رغبتى ایشان به پیروزى نبود. بدون تردید پیروزى در همه‌ى هدفهاى بزرگ، آرزوى امام بود. پیروزى جزو نعمتهاى خداست و امام به پیروزى علاقه‌مند بود - نه این‌که علاقه‌مند نبود یا بى‌رغبت بود - اما آنچه او را به سوى آن هدفها پیش مى‌برد، تکلیف و عمل به وظیفه‌ى الهى بود؛ براى خدا حرکت کردن بود. چون انگیزه‌ى او این بود، لذا نمى‌ترسید؛ شک نمى‌کرد؛ مأیوس نمى‌شد؛ مغرور نمى‌شد؛ متزلزل و خسته هم نمى‌شد. اینها خاصیت عمل به تکلیف و عمل براى خداست. کسى که براى تکلیف عمل مى‌کند، دچار تردید و تزلزل نمى‌شود؛ ترسیده و خسته نمى‌شود؛ از راه برنمى‌گردد و مصلحت‌اندیشى‌هاى شخصى، تعیین‌کننده‌ى راه و جهتگیرى او نمى‌شود. کسى که سیاست را با عرفان جمع مى‌کند و معنویت را با حرکت سیاسى، یکجا در برنامه زندگى خود قرار مى‌دهد، براى او ترس از مرگ معنا ندارد؛ ترس از شکست هم معنا ندارد. این درست نقطه‌ى مقابل سیاستِ کهنه شده و از مد افتاده‌ى غربى است که بدروغ آن را سیاستِ مدرن مى‌گویند؛ یعنى تفکیک دین از سیاست، و تفکیک دولت از معنویت. تمدن غربى بر پایه‌ى ستیز با معنویت و طرد معنویت بنا شد؛ این خطاى بزرگ کسانى بود که تمدن و حرکت علمى و صنعتى را در اروپا شروع کردند. به علم اهمیت دادند - این خوب بود - اما با معنویت به جنگ برخاستند؛ این بد و انحراف بود. لذا این تمدن مادى و دور از معنویت هرچه پیشرفت کند، انحرافش بیشتر مى‌شود؛ هم خود آنها و هم همه‌ى بشریت را با میوه‌هاى زهرآگین خود تلخکام مى‌کند؛ همچنان‌که تا امروز کرده است. پدیده‌ى استعمار - که دهها کشور و میلیونها انسان را سالهاى متمادى غرق در سخت‌ترین و شدیدترین محنتها کرد - یکى از چیزهایى است که در نتیجه‌ى تفکیک علم از معنویت، سیاست از معنویت و دولت از اخلاق در اروپا اتفاق افتاد. دو جنگ جهانى اول و دوم هم از همان میوه‌هاى تلخ بود. کمونیزم و حکومتهاى اختناق مارکسیستى هم جزو نتیجه‌ها و میوه‌هاى تلخ جدایى حرکت علمى و صنعتى از معنویت بود. ویران شدن کانون خانواده، سیلاب فساد جنسى و طغیان سرمایه‌دارىِ افراطى، همه نتایج همان تفکیک است... حرف نوى مکتب سیاسى امام بزرگوار ما براى دنیا این است که در همه‌ى ارکان برنامه‌ریزى‌هاى یک قدرت سیاسى، سیاست با معنویت، و قدرت با اخلاق همراه شود و اصول اخلاقى مورد مراعات قرار گیرد. شاخص اول از شاخصهاى اساسىِ مکتب سیاسى امام این است.
·         اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش داخلی و جهانی مردم
 شاخص دوم، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم کرامت انسان، هم تعیین‌کننده بودن اراده‌ى انسان. در مکتب سیاسى امام، هویت انسانى، هم ارزشمند و داراى کرامت است، هم قدرتمند و کارساز است. نتیجه‌ى ارزشمندى و کرامت داشتن این است که در اداره‌ى سرنوشت بشر و یک جامعه، آراء مردم باید نقش اساسى ایفا کند. لذا مردم‌سالارى در مکتب سیاسى امام بزرگوار ما - که از متن اسلام گرفته شده است - مردم‌سالارىِ حقیقى است؛ مثل مردم‌سالارى امریکایى و امثال آن، شعار و فریب و اغواگرىِ ذهنهاى مردم نیست. مردم با رأى خود، با اراده‌ى خود، با خواست خود و با ایمان خود راه را انتخاب مى‌کنند؛ مسؤولانِ خود را هم انتخاب مى‌کنند. لذا دو ماه از پیروزى انقلاب نگذشته بود که امام اصل نظامِ برآمده‌ى از انقلاب را به رأى مردم گذاشت. شما این را مقایسه کنید با رفتارى که کودتاگران نظامى در دنیا مى‌کنند، رفتارى که حکومتهاى کمونیستى مى‌کردند، و رفتارى که امروز امریکا مى‌کند. امروز امریکا بعد از پانزده ماه که با اشغال نظامى عراق را گرفته است، هنوز به مردم این کشور اجازه نمى‌دهد که بگویند براى حکومتِ خود چه چیز و چه کسانى را مى‌خواهند. نماینده‌ى سازمان ملل دیروز مصاحبه مى‌کند و مى‌گوید چون امریکایى‌ها در عراق حضور نظامى دارند، باید رأى حاکم امریکایى در انتخاب عناصر دولت مراعات شود! دمکراسى اینها این است. نام دمکراسى، اغواگرى است. دمکراسى حتّى در کشورهاى خودشان هم، یک مردم‌سالارى حقیقى نیست؛ جلوه فروشى به وسیله‌ى تبلیغات رنگین و پولهاى بى‌حسابى است که در این راه خرج مى‌کنند؛ لذا آراء مردم گم است. در مکتب سیاسى امام رأى مردم به معناى واقعى کلمه تأثیر مى‌گذارد و تعیین کننده است. این، کرامت و ارزشمندى رأى مردم است. از طرف دیگر امام با اتکاء به قدرت رأى مردم معتقد بود که با اراده‌ى پولادین مردم مى‌شود در مقابل همه‌ى قدرتهاى متجاوز جهانى ایستاد؛ و ایستاد. در مکتب سیاسى امام، مردم‌سالارى از متن دین برخاسته است؛ از «امرهم شورى بینهم» برخاسته است؛ از «هو الّذى ایّدک بنصره و بالمؤمنین» برخاسته است. ما این را از کسى وام نگرفته‌ایم. عده‌یى مى‌خواهند وانمود کنند که نقش مردم در اداره‌ى حکومتها را باید غربى‌ها بیایند به ما یاد بدهند! غربیها خودشان هنوز در خم یک کوچه گرفتارند! همین امریکایى‌ها و همین مدعیان دمکراسى، دیکتاتورهایى از قبیل محمد رضاى پهلوى را - که سى‌وپنج سال در این مملکت دیکتاتورى مطلق داشت و قبل از او پدرش حدود بیست‌سال در این کشور دیکتاتورى کرد - در آغوش گرفتند و پشتیبانى کردند و از آنها حمایت کردند. اینها طرفدار دمکراسى‌اند؟! دروغ مى‌گویند. هر کس مى‌خواهد دمکراسى اینها را ببیند، به عراق برود. برود رفتار آنها را با مردم مظلوم افغانستان ببیند. برود دمکراسىِ امریکایى را از حمایت بى‌دریغ امریکا از شارونِ جنایتکار ببیند. دمکراسى آنها این است؛ ما از اینها دمکراسى یاد بگیریم؟! اینها براى انسان نقش و ارزش قائلند؟ شما ببینید امروز در فلسطین چه فجایعى دارد اتفاق مى‌افتد. آیا فلسطینى‌ها انسان نیستند؟ آیا صاحب سرزمین خود نیستند؟ آیا حق ندارند رأى و عقیده داشته باشند؟... بسیار غافلانه است اگر کسى در داخل جوامع ما و در میان امت اسلامى خیال کند که غربى‌ها باید بیایند به ملتهاى ما دمکراسى و مردم‌سالارى یاد بدهند! ما توقع داریم گویندگان و نویسندگانى که از انصاف برخوردار هستند، طورى حرف نزنند و طورى ننویسند که گویى امروز آنها دارند به مردم ما پیام مردم‌سالارى مى‌دهند. مردم‌سالارى را امام آورد؛ مردم‌سالارى را انقلاب آورد. در کشورى که در طول قرنهاى متمادى، جز در برهه‌هاى بسیار کوتاه - که مثل یک لحظه گذشته است - معناى رأى و اراده‌ى مردم را نمى‌دانستند (ما در طول عمر خود چشممان به صندوق رأى نیفتاده بود! براى رأى مردم ایران کسى ارزش قائل نبود و دیکتاتورها در تمام دوران حکومتِ خود بیشترین بى‌اعتنایى را به مردم ما مى‌کردند) امام و انقلاب و نظام اسلامى ما مردم‌سالارى را آورد. عده‌یى طورى حرف مى‌زنند که گویا ما تازه داریم وارد میدان مردم‌سالارى مى‌شویم! این بى‌انصافى نیست؟ این چشم بستن بر روى حقیقت نیست؟
·         عطر مکتب امام (ره) در همه دنیا می‌پیچد
 شاخص سوم از شاخصهاى مکتب سیاسى امام، نگاه بین‌المللى و جهانىِ این مکتب است. مخاطب امام در سخن و ایده‌ى سیاسى خود، بشریت است؛ نه فقط ملت ایران. ملت ایران این پیام را به گوش جان شنید، پایش ایستاد، برایش مبارزه کرد و توانست عزت و استقلال خود را به‌دست آورد؛ اما مخاطب این پیام، همه‌ى بشریت است. مکتب سیاسى امام این خیر و استقلال و عزت و ایمان را براى همه‌ى امت اسلامى و همه‌ى بشریت مى‌خواهد؛ این رسالتى است بر دوش یک انسان مسلمان. البته تفاوت امام با کسانى که براى خود رسالت جهانى قائلند، این است که مکتب سیاسى امام با توپ و تانک و اسلحه و شکنجه نمى‌خواهد ملتى را به فکر و به راه خود معتقد کند. امریکایى‌ها هم مى‌گویند ما رسالت داریم در دنیا حقوق بشر و دمکراسى را توسعه دهیم. راه گسترش دمکراسى، کاربرد بمب اتم در هیروشیماست؟! توپ و تانک و جنگ‌افروزى و کودتاگرى در امریکاى لاتین و آفریقاست؟! امروز هم در خاورمیانه این همه دغل بازى و فریبگرى و ظلم و جنایت به چشم مى‌خورد. با این وسایل مى‌خواهند حقوق بشر و رسالت جهانى‌شان را گسترش دهند! مکتب سیاسى اسلام فکر درست و سخن نوى خود را با تبیین در فضاى ذهن بشریت رها مى‌کند و مثل نسیم بهارى و عطر گلها در همه‌جا مى‌پیچد. کسانى که شامه‌ى درستى داشته باشند، آن را استشمام مى‌کنند و از آن بهره مى‌برند؛ همچنان‌که امروز در بسیارى از کشورهاى دنیا بهره‌ى آن را برده‌اند. 
 
·         پاسداری از ارزش‌ها
 
شاخص مهم دیگر مکتب سیاسى امام بزرگوار ما پاسدارى از ارزشهاست، که مظهر آن را امام بزرگوار در تبیین مسأله‌ى ولایت‌فقیه روشن کردند. از اول انقلاب اسلامى و پیروزى انقلاب و تشکیل نظام اسلامى، بسیارى سعى کرده‌اند مسأله‌ى ولایت‌فقیه را نادرست، بد و برخلاف واقع معرفى کنند؛ برداشتهاى خلاف واقع و دروغ و خواسته‌ها و توقعات غیرمنطبق با متن نظام سیاسى اسلام و فکر سیاسى امام بزرگوار. این‌که گاهى مى‌شنوید تبلیغاتچى‌هاى مجذوب دشمنان این حرفها را مى‌پراکنند، مربوط به امروز نیست؛ از اول، همین جریانات و دست‌آموزها و تبلیغاتِ دیگران این حرفها را مطرح مى‌کردند. عده‌یى سعى مى‌کنند ولایت فقیه را به معناى حکومت مطلقه‌ى فردى معرفى کنند؛ این دروغ است. ولایت فقیه - طبق قانون اساسى ما - نافى مسؤولیت‌هاى ارکان مسؤول کشور نیست. مسؤولیت دستگاه‌هاى مختلف و ارکان کشور غیرقابل سلب است. ولایت فقیه، جایگاه مهندسى نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگیرى از انحراف به چپ و راست است؛ این اساسى‌ترین و محورى‌ترین مفهوم و معناى ولایت‌فقیه است. بنابراین ولایت‌فقیه نه یک امر نمادین و تشریفاتىِ محض و احیاناً نصیحت‌کننده است - آن‌طورى که بعضى از اول انقلاب این را مى‌خواستند و ترویج مى‌کردند - نه نقش حاکمیت اجرایى در ارکان حکومت دارد؛ چون کشور مسؤولان اجرایى، قضایى و تقنینى دارد و همه باید بر اساس مسؤولیتِ خود کارهایشان را انجام دهند و پاسخگوى مسؤولیتهاى خود باشند. نقش ولایت‌فقیه این است که در این مجموعه‌ى پیچیده و در هم تنیده‌ى تلاشهاى گوناگون نباید حرکت نظام، انحراف از هدفها و ارزشها باشد؛ نباید به چپ و راست انحراف پیدا شود. پاسدارى و دیده‌بانىِ حرکت کلى نظام به سمت هدفهاى آرمانى و عالى‌اش، مهمترین و اساسى‌ترین نقش ولایت‌فقیه است. امام بزرگوار این نقش را از متن فقه سیاسى اسلام و از متن دین فهمید و استنباط کرد؛ همچنان‌که در طول تاریخ شیعه و تاریخ فقه شیعى در تمام ادوار، فقهاى ما این را از دین فهمیدند و شناختند و به آن اذعان کردند. البته فقها براى تحقق آن فرصت پیدا نکردند، اما این را جزو مسلّمات فقه اسلام شناختند و دانستند؛ و همین‌طور هم هست. این مسؤولیتِ بسیار حساس و مهم، به نوبه‌ى خود، هم از معیارها و ضابطه‌هاى دینى و هم از رأى و خواست مردم بهره مى‌برد؛ یعنى ضابطه‌هاى رهبرى و ولایت‌فقیه، طبق مکتب سیاسى امام بزرگوار ما، ضابطه‌هاى دینى است؛ مثل ضابطه‌ى کشورهاى سرمایه‌دارى، وابستگى به فلان جناح قدرتمند و ثروتمند نیست. آنها هم ضابطه دارند و در چارچوب ضوابطشان انتخاب مى‌کنند، اما ضوابط آنها این است؛ جزو فلان باند قدرتمند و ثروتمند بودن، که اگر خارج از آن باند باشند، ضابطه را ندارند. در مکتب سیاسى اسلام، ضابطه، اینها نیست؛ ضابطه، ضابطه‌ى معنوى است. ضابطه عبارت است از علم، تقوا و درایت. علم، آگاهى مى‌آورد؛ تقوا، شجاعت مى‌آورد؛ درایت، مصالح کشور و ملت را تأمین مى‌کند؛ اینها ضابطه‌هاى اصلى است برطبق مکتب سیاسى اسلام. کسى که در آن مسند حساس قرار گرفته است، اگر یکى از این ضابطه‌ها از او سلب شود و فاقد یکى از این ضابطه‌ها شود، چنانچه همه‌ى مردم کشور هم طرفدارش باشند، از اهلیت ساقط خواهد شد. رأى مردم تأثیر دارد، اما در چارچوب این ضابطه. کسى که نقش رهبرى و نقش ولى‌فقیه را بر عهده گرفته، اگر ضابطه‌ى علم یا ضابطه‌ى تقوا یا ضابطه‌ى درایت از او سلب شد، چنانچه مردم او را بخواهند و به نامش شعار هم بدهند، از صلاحیت مى‌افتد و نمى‌تواند این مسؤولیت را ادامه دهد. از طرف دیگر کسى که داراى این ضوابط است و با رأى مردم که به‌وسیله‌ى مجلس خبرگان تحقق پیدا مى‌کند - یعنى متصل به آراء و خواست مردم - انتخاب مى‌شود، نمى‌تواند بگوید من این ضوابط را دارم؛ بنابراین مردم باید از من بپذیرند. «باید» نداریم. مردم هستند که انتخاب مى‌کنند. حق انتخاب، متعلق به مردم است. ببینید چقدر شیوا و زیبا ضوابط دینى و اراده‌ى مردم ترکیب یافته است؛ آن هم در حساس‌ترین مرکزى که در مدیریت نظام وجود دارد. امام این را آورد. بدیهى است که دشمنان امام خمینى و دشمنان مکتب سیاسى او از این نقش خوششان نمى‌آید؛ لذا او را آماج حملات قرار مى‌دهند. در رأس اینها کسانى هستند که به برکت امام بزرگوار ما و مکتب سیاسى او، دستشان از غارت منابع مادى و معنوى این کشور کوتاه شده است. آنها جلودارند، یک عده هم دنبالشان حرکت مى‌کنند. بعضى مى‌فهمند چه‌کار مى‌کنند، بعضى هم نمى‌فهمند چه‌کار مى‌کنند.
·         مدنظر قرار دادن عدالت اجتماعی در تمام برنامه‌های حکومت
آخرین نکته‌یى که به‌عنوان شاخصه‌ى مکتب سیاسى امام عرض مى‌کنم، مسأله‌ى عدالت اجتماعى است. عدالت اجتماعى یکى از مهمترین و اصلى‌ترین خطوط در مکتب سیاسى امام بزرگوار ماست. در همه‌ى برنامه‌هاى حکومت - در قانونگذارى، در اجرا، در قضا - باید عدالت اجتماعى و پُر کردن شکافهاى طبقاتى، مورد نظر و هدف باشد. این‌که ما بگوییم کشور را ثروتمند مى‌کنیم - یعنى تولید ناخالص ملى را بالا مى‌بریم - اما ثروتها در گوشه‌یى به نفع یک عده انبار شود و عده‌ى کثیرى هم از مردم دستشان خالى باشد، با مکتب سیاسى امام نمى‌سازد. پُر کردن شکاف اقتصادى در بین مردم و رفع تبعیض در استفاده‌ى از منابع گوناگون ملى در میان طبقات مردم، مهمترین و سخت‌ترین مسؤولیت ماست. همه‌ى برنامه‌ریزان، قانونگذاران، مجریان و همه‌ى کسانى که در دستگاه‌هاى گوناگون مشغول کار هستند، باید این را مورد توجه قرار دهند و یکى از مهمترین شاخصهاى حرکتِ خود به‌حساب آورند.» [2]
 
 پاورقی:
[1]- بیانات رهبر معظم انقلاب در بیست و یکمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (ره) 14/3/1389
[2]- بیانات مقام معظم رهبری در مراسم پانزدهمین سالگرد ارتحال امام خمینى(ره) 14/3/1383
 
 
نقل قول

شاخص 3 / قله‌ای به نام حکومت علوی

 
در ادامه بررسی شاخص‌های انقلاب اسلامی، پس از شاخص قرار دادن حکومت پیامبر اسلام (ص) به عنوان الگو، می‌توان از شاخص‌های حکومت علوی به عنوان قله‌ای که باید به سمت آن در حد توان خود حرکت کنیم نام برد؛ قله‌ای که کسی توقع ندارد به آن برسیم اما حرکت در دامنه آن لازم و ضروری است. بدیهی است که «هیچ کس نمى‌تواند خودش را با على مقایسه کند؛ اما همه مى‌توانند به سمت آن قلّه حرکت کنند. امیرالمؤمنین شاخص است. در درجه‌ى اول، ما مسؤولان وظیفه و تکلیف داریم که خودمان را با رفتار امیرالمؤمنین تطبیق دهیم و جهت حرکتِ خودمان را با او بسنجیم. آحاد مردم نیز همین تکلیف را دارند. عرض کردیم، امیرالمؤمنین، هم یک سیاستمدار و یک مدبّر امور است، هم یک شهروند معمولى است. همه‌ى ابعاد در زندگى امیرالمؤمنین وجود دارد. پیر و جوان، زن و مرد و قشرهاى مختلف مى‌توانند از امیرالمؤمنین درس بگیرند؛ ولى وظیفه‌ى مسؤولان سنگین‌تر است. من آن روز گفتم، امروز هم مى‌گویم؛ وظیفه‌ى مسؤولان سنگین است. باید رفتار علوى در میان ما مسؤولان نظام جمهورى اسلامى نهادینه شود. آن روز است که هیچ‌گونه آسیب و خطرى این نظام را تهدید نخواهد کرد.
انقلاب اسلامى بر اساس الگو قرار دادن همین شخصیتِ همه‌جانبه‌ى کامل به وجود آمد. آنهایى که خواستند از انقلابهاى گذشته و از بعضى حوادث کشورهاى دیگر براى انقلاب اسلامى شبیه‌سازى کنند، به این نکته توجّه نکردند. انقلاب اسلامى الگو و نمونه‌ى خود را از امیرالمؤمنین گرفت و نظام جمهورى اسلامى به وجود آمد. امام بزرگوار ما که یک شاگرد و رهرو مکتب امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام بودند، در رفتار و گفتار خود، همین توصیه‌ها را مى‌کردند. اگر نگاه کنید، در تعالیم امام بزرگوار، جابه‌جا شاخصهاى علوى را مشاهده مى‌کنید. به خاطر همین بوده است که دشمنان، نقطه‌ى مقابل راه امام را هدف فعالیت خودشان قرار داده‌اند. تبلیغات دشمنان انقلاب و نظام جمهورى اسلامى - که دشمنان ملت ایرانند - هدف خود را همین قرار داده‌اند که نقطه‌ى مقابلِ راهى را که امام بزرگوار با شاخصهاى معیّن ترسیم کرده بودند، در میان مردم ترویج کنند.» [1]
•    رعایت شاخصه‌های الگوی حکومت علوی
اما «الگوى علوى در حکومت چیست؟ شاخصه‌هایى دارد که این شاخصه‌ها بایستى رعایت شود. مردم هم باید به ما نگاه کنند، ببینند اگر شاخصه‌هاى حکومت علوى را رعایت مى‌کنیم - حالا به قدر توانایى خودمان - آن وقت قبول کنند که ما حکومتى در راه على هستیم. اگر دیدند ما آن شاخصه‌ها را رعایت نمى‌کنیم یا عکس آنها عمل مى‌کنیم - بحث این نیست که قدرت ما کمتر از على است و اراده‌ى دنبال کردن آن راه را نداریم - آن وقت گفتار ما و ادّعاى ما را قبول نکنند و بگویند نه، این حکومت علوى نیست؛ این حکومتِ ولایت امیرالمؤمنین نیست. ملاک اینهاست. اینها را بایستى مورد توجّه قرار داد. حالا این شاخصه‌ها چیست؟ البته اگر بخواهیم شاخصه‌هاى حکومت امیرالمؤمنین را بیان کنیم، شاید ده شاخصه‌ى مهم را بشود بیان کرد. چند شاخصه اینهاست که من عرض مى‌کنم:
•    اقامه دین الهی
اوّل، پایبندىِ کامل به دین خدا و اصرار بر اقامه‌ى دین الهى. این شاخصه‌ى اوّل است. هر حکومتى که اساس کارش بر اقامه‌ى دین خدا نباشد، علوى نیست. در وسط جنگ - آنهایى که در دوران دفاع هشت ساله، در میدان بودند مى‌فهمند من چه مى‌گویم - در آن بحبوحه‌ى رزم که هر رزمنده و هر سربازى همّتش این است ببیند چطور مى‌تواند حمله کند و چطور مى‌تواند از خودش دفاع نماید، یک نفر نزد امیرالمؤمنین آمد و مسأله‌اى راجع به توحید پرسید. گفت در «قل هواللَّه احد» این کلمه‌ى «احد» یعنى چه؟ حالا این یک مسأله‌ى اصلى هم نیست. از اصل وجود خدا سؤال نکرد؛ یک مسأله‌ى فرعى را سؤال کرد. دوروبریهاى امیرالمؤمنین آمدند جلو که مرد حسابى، حالا وقت این سؤالهاست!؟ حضرت فرمود: «نه؛ بگذارید جوابش را بدهم. ما براى همین مى‌جنگیم.» یعنى جنگِ امیرالمؤمنین، سیاستِ امیرالمؤمنین، جبهه‌بندىِ امیرالمؤمنین، خون دلهاى امیرالمؤمنین و همه‌ى خطوط اصلى‌اى که در حکومت خود انتخاب مى‌کند، براى این است که دین خدا اقامه شود. این یک شاخصه است. اگر در نظام اسلامى و در جمهورى اسلامى که به نام حکومت علوى خود را معرّفى مى‌کند، اقامه‌ى دین خدا هدف نباشد؛ مردم به دین خدا عمل بکنند یا نکنند؛ اعتقاد داشته باشند یا نداشته باشند؛ اقامه‌ى حقّ الهى بشود یا نشود و بگوییم به ما چه ربطى دارد - اگر این طور باشد - این حکومت علوى نیست. اقامه‌ى دین الهى، اوّلین شاخصه است و این مادرِ همه‌ى خصوصیّات دیگرِ زندگى امیرالمؤمنین و حکومت امیرالمؤمنین است. عدالت او هم ناشى از این است. مردم‌سالارى و رعایت مردم در زندگى امیرالمؤمنین هم مربوط به همین است.
•    عدالت مطلق
خصوصیت دوم و شاخصه‌ى دومِ حکومت امیرالمؤمنین عدالت است؛ عدالتِ مطلق. یعنى هیچ مصلحت شخصى و هیچ سیاست مربوط به شخص خود را بر عدالت مقدّم نمى‌کند. «أتأمرونّى ان اطلب النصر بالجور لا واللَّه»؛ من حاضر نیستم پیروزى را از راه ظلم به دست آورم. ببینید چقدر این تابلو، تابلوِ درخشانى است؛ چه پرچم بلندى است. به شما مى‌گویند ممکن است در این میدان سیاست، در این میدان مسابقه‌ى علمى، در این میدان انتخابات، در این میدان جنگ، پیروز شوید؛ اما متوقّف به این است که این ظلم را انجام دهید. کدام را انتخاب مى‌کنید؟ امیرالمؤمنین مى‌گوید من این پیروزى را نمى‌خواهم. من شکست بخورم عیبى ندارد، اما ظلم نمى‌کنم. همه‌ى این حرفهایى که راجع به امیرالمؤمنین درباره‌ى عدالت شنیده‌اید، محورش همین عدالت‌طلبى مطلقِ امیرالمؤمنین است. عدالت براى همه و عدالت در همه‌ى شؤون؛ یعنى عدالت اقتصادى، عدالت سیاسى، عدالت اجتماعى و عدالت اخلاقى. این یکى دیگر از معیارهاى حکومت امیرالمؤمنین است. تحمّلِ ظلم را نمى‌کند؛ خودش هم به ظلم تسلیم نمى‌شود، ولو مصالحش از دست برود. یکى از ظلمهاى بزرگ، تبعیض است؛ چه تبعیضِ در اجراى احکام، چه تبعیضِ در اجراى مقرّرات. اینها به هیچ وجه براى امیرالمؤمنین قابل قبول نیست. یک نفر از طرفداران پروپا قرص او که تبلیغاتچىِ بسیار ماهرى است و دائماً به نفع او تبلیغاتِ حق مى‌کند، مرتکب عمل خلافى مى‌شود و امیرالمؤمنین حدّ الهى را بر او جارى مى‌کند. طرفدار مذکور که چنین انتظارى ندارد، مى‌گوید: یا امیرالمؤمنین! منى که این قدر طرفدار شمایم؟ منى که این قدر از شما دفاع مى‌کنم؟ حضرت مى‌فرماید: بله، حُکمِ خداست. آن طرفدارى‌اى که از ما مى‌کنى، ان‌شاءاللَّه قبول باشد، خیلى هم متشکّر؛ اما حکم خدا این است. حدّ خدا را برایش جارى کرد؛ او هم گفت: خیلى خوب؛ حال که این‌طور است، سراغ دربار معاویه مى‌روم که قدر مرا مى‌دانند! و رفت.
•    تقوا
یکى دیگر از خصوصیّات و شاخصه‌هاى حکومت امیرالمؤمنین تقواست. ببینید؛ اینها هر کدام یک پرچم است، هر کدام یک علامت است. تقوا یعنى چه؟ یعنى آن شدّت مراقبتى که انسان در اعمال شخصى خود از راه حق هیچ تخطّى نکند؛ این معنى تقواست. یعنى کاملاً مراقب خود باشد. در دست زدن به پول مراقبت کند؛ در دست زدن به آبروى انسانها مراقبت کند؛ در گزینشها مراقبت کند؛ در طرد کردنها مراقبت کند؛ در حرف زدن مراقبت کند که برخلاف حق سخنى نگوید. یعنى شدّت مراقبت. شما نهج‌البلاغه را نگاه کنید، پُر است از این مطالب. حالا متأسفانه در بین بعضیها معمول شده که هر غلطى مى‌خواهند بکنند، به اسم این‌که امیرالمؤمنین این‌گونه بود و امیرالمؤمنین این طورى عمل مى‌کرد، انجام مى‌دهند. به چه دلیل؟ از کجا؟ امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه است. امیرالمؤمنین در روایات فراوانى است که از آن بزرگوار و اولاد طاهرینش باقى مانده است. کو این چیزهایى که بعضى مى‌گویند على این طور بود، على آن طور بود!؟ نخیر؛ على آن است که در نهج‌البلاغه است. شما نهج‌البلاغه را از اوّل تا آخر نگاه کنید! سرتاپاى نهج‌البلاغه تحریضِ بر تقواست؛ دعوت به تقوا و پرهیزکارى است. تا انسان پرهیزکار نباشد نمى‌تواند اقامه‌ى دین خدا کند. آلوده دامانى بد دردى است. آلوده بودنِ دل انسان به گناه، نمى‌گذارد انسان حقیقت را درک کند، چه برسد به این‌که دنبال حقیقت حرکت کند. تقوا یکى از شاخصه‌هاى حکومت امیرالمؤمنین، برخاسته از اراده‌ى مردم و خواست مردم است. «تغلّب» - یعنى از راه غلبه و زور بر مردم حاکم شدن - در منطق امیرالمؤمنین نیست. با این‌که خود را بر حق مى‌دانست، اما کنار نشست، تا وقتى مردم آمدند، اصرار کردند، ابرام کردند، شاید گریه کردند، التماس کردند که آقا شما بیا زمام امور ما را در دست بگیر. آن وقت آمد و زمام امور مردم را در دست گرفت. خودش گفت که اگر مردم نیامده بودند؛ اگر مردم اصرار نمى‌کردند، اگر این طلب جدّى مردم نبود، من علاقه‌اى به این کار نداشتم. قدرت در دست گرفتن و اعمال اقتدار، براى امیرالمؤمنین جاذبه‌اى ندارد. قدرت‌طلبى براى کسانى جاذبه دارد که مى‌خواهند خواهشهاى نفسانى و هواهاى نفسانى خودشان را ارضا کنند، نه براى امیرالمؤمنین. او دنبال تکلیف شرعى است؛ دنبال اقامه‌ى حقّ است. مردم قدرت را به او سپردند، او هم قدرت را گرفت و بعد با اقتدار آن قدرت را نگه داشت. آن جایى هم که کسانى با قدرت اسلامى او، با حکومت اسلامى او معارضه کردند، هیچ مجامله و ملاحظه‌اى نکرد. صحابه‌ى پیغمبرند، باشند! موجّهینند، باشند! سابقه‌ى جهاد در راه اسلام دارند، داشته باشند! با حکومت حق معارضه و مقابله کرده‌اند و باید در مقابلشان با اقتدار ایستاد؛ و ایستاد! این سه جنگ امیرالمؤمنین از این قبیل بود. اینها شاخصه‌ى یک حکومت صحیح است.
•    مردم این شاخصه‌ها را از مسئولین بخواهند
ما امروز اگر جمهورى اسلامى هستیم، اگر حکومت علوى هستیم، باید اینها را رعایت کنیم. شما مردم هم اینها را باید از ما بخواهید. اقامه‌ى دین خدا را باید بخواهید. این‌که ما نگاه کنیم ببینیم شرق و غرب در مفاهیم حکومتى و مفاهیم سیاسى حرفشان چیست، آنها چه مى‌گویند، ما هم سعى کنیم خودمان را آن طور تطبیق دهیم، این مثل همان خلافت عثمانیهاست، مثل خلافت بنى‌امیّه و بنى‌عبّاس است. آنها هم اسمشان خلیفه‌ى پیغمبر بود؛ اسمشان حاکم اسلامى بود؛ اما رسم و عملشان حکومت کسرى و قیصر و حکومت پادشاهان بود. همان‌طور که آنها عمل مى‌کردند، اینها هم همان‌طور عمل مى‌کردند. اسممان حکومت علوى و حکومت اسلامى باشد، بعد برویم سراغ سرمایه‌دارى غرب، سراغ حکومتى که سرمایه‌داران و کمپانى‌داران و زشت‌روترین ظالمان و ستمگران عالم آن را اداره مى‌کنند؟! این درست است؟ این همان نفاق خواهد شد. پرچمى را با یک نامى بلند کنیم، آن وقت در زیر این پرچم سراغ چیزهاى دیگر برویم!؟ امروز در نظام اسلامى، همه‌ى کارگزاران حکومت، از پایین تا بالا؛ از رهبرى - که خدمتگزار همه است - از رئیس جمهور، از وزرا، از مسؤولین قضایى، از نمایندگان مجلس و از مدیران گوناگونى که در اکناف کشور هستند، باید همّتشان این باشد که دین خدا را اقامه کنند، عدالت را احیا کنند، تبعیض در اجراى مقرّرات را از میان بردارند، بیشترین توجّهشان به طبقه‌ى محروم و مستضعف و فقیر باشد - همچنان که امیرالمؤمنین بود - شعار تقوا را شعار شخصى و عمومى خودشان قرار دهند؛ این وظیفه‌ى ماست. این‌که دنیا این طور حکومت را مى‌پسندد یا نمى‌پسندد، این براى ما معیار و ملاک نیست. جهت، این است، سمت و سو، این است. البته زمانه روزبه‌روز پیچیده‌تر مى‌شود؛ ارتباطات انسانى روزبه‌روز دشوارتر و پیچیده‌تر مى‌شود؛ اِعمال عدالت و اقامه‌ى حق کار آسانى نیست؛ اما هدف این است و این است که مردم را خوشبخت مى‌کند؛ این است که سعادت مردم را تأمین مى‌کند؛ این است که فقر و تبعیض را از بین مى‌برد؛ این است که ریشه‌ى فساد را در جامعه مى‌کَند. والّا اگر این نباشد، حکومتهاى جائرِ دنیا دم از حقوق بشر مى‌زنند ولى زشت‌ترین کارها را علیه حقوق بشر انجام مى‌دهند. عراق را به جرم این‌که سلاح شیمیایى مصرف کرده است، مورد تهاجم قرار مى‌دهند؛ در حالى که سلاح شیمیایى را خودشان به او دادند! خودشان او را تشویق کردند! آن وقت که او سلاح شیمیایى مصرف کرد، چشم را روى هم گذاشتند! اینها عادلند؟! اینها طرفدار حقوق بشرند؟! اینها از انسانیت چیزى سرشان مى‌شود؟! به نام مبارزه با ترور، مى‌خواهند دنیا را به آتش بکشند. زشت‌ترین و فجیعترین نوع ترور، امروز در اراضى مقدّس فلسطین جارى است؛ نه فقط اخم نمى‌کنند بلکه تشویق هم مى‌کنند؛ از آن دفاع مى‌کنند؛ آن را لازم مى‌دانند! اینها حکومتهایى هستند که انسان از اینها تقلید کند؟!
اینها همان مفاهیمى است که در زیر نام دمکراسى، در زیر نام لیبرالیزم، در زیر نام حقوق بشر و در زیر نام آزادى، در حال جریان است. ما بیاییم دنباله‌رو آنها شویم، همان مفاهیم را بگیریم، آن وقت چه کار کنیم؟! مثل خودِ آنها به ظلم عمل کنیم و آن وقت اسم عدالت را بیاوریم؟! این غیر از نفاق چیز دیگرى است؟! امروز بشریت در رنج است؛ امروز بشریت از یک تبعیض بزرگ رنج مى‌برد؛ بشریت از یک ظلم بزرگ به جان مى‌آید. این ظلم بزرگ را همین قدرتمندان مى‌کنند؛ دستشان هم پرچم حقوق بشر است! یعنى نفاق محض. از اینها باید تقلید کرد؟! در مقابل اینها باید رودربایستى داشت؟! مفاهیم اینها را باید گرفت و به جاى مفاهیم علوى و اسلامى گذاشت؟! نه؛ این غلط است. راه درست براى کسى که پیرو امیرالمؤمنین است، این است که شاخصه‌هاى حکومت علوى را در نظر داشته باشد؛ همان اندازه‌اى که مى‌تواند و قدرت دارد، طبق آنچه که ساز و کارهاى جهانى اقتضاء مى‌کند - دوران صنعت و صنعتهاى پیچیده و روشهاى فوق مدرن صنعتى و اینها اقتضائاتى دارد - اینها را رعایت کند تا آن جهتگیرى یک سر سوزن منحرف نشود. این مى‌شود یک انسان والا؛ مى‌شود یک حاکم علوى. چنین جامعه‌اى قدرتمند مى‌شود؛ چنین جامعه‌اى پولادین مى‌شود؛ جامعه‌اى که مردمش راست بگویند و از مسؤولانشان راست بشنوند؛ آنچه را که وعده مى‌دهند، آنچه را که مى‌گویند، آنچه را که به عنوان پرچم بلند مى‌کنند، همان را عمل مى‌کنند و «لِم تقولون مالاتفعلون» نباشند. این، آن روش درست است و این به برکت امیرالمؤمنین ممکن است.
•    میزان موفقیت جمهوری اسلامی در عمل به شاخص‌ها
ادّعاى من این است که ما توانسته‌ایم در حدّ قدرت معقولِ انسانهایى در حدّ انسانهاى ضعیفى مثل ما، على‌رغم همه‌ى دشمنیهاى جهانى، این راه را ترسیم کنیم و این شاخصها را به دنیا نشان دهیم. علّت جاذبه‌اى که امروز نام مبارک امام رضوان‌اللَّه علیه و نام جمهورى اسلامى در دنیا دارد، همینهاست؛ چون توانسته‌ایم این شاخصه‌ها را در رفتار حکومت اسلامى ثبت کنیم. البته مزاحمت مى‌کنند، مخالفت مى‌کنند، اذیّت مى‌کنند؛ اما تنها راه مقابله با مزاحمتها و اذیّتها و کارشکنیها، استقامت و ایستادگى است. ملت ایران بحمداللَّه ایستاده است. بخصوص جوانان با اراده و مؤمن ما ایستاده‌اند؛ ما هم به فضل الهى ایستاده‌ایم. این امواج جهانى و این تبلیغات گمراه کننده نخواهد توانست ما را تسلیم خواسته‌هاى آنها کند. آنها مى‌خواهند این نظام هم مثل نظامهاى دست نشانده‌ى آنها تسلیم خواست آنها شود و براى اِعمال سلطه‌ى دیکتاتورى بین‌المللى امریکا و اشباه امریکا راه را باز کند.» [2]
پاورقی:
[1]- بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع بزرگ زائران حرم مطهر امام رضا (ع) 1/1/1380
[2]- بیانات رهبر معظم انقلاب به مناسبت میلاد امیرالمؤمنین على(ع) 30/6/1381
 
 
این یادداشت را در ندای انقلاب هم ببینید.
نقل قول

شاخص 2 / نگاه به الگوی حکومت اسلامی پیامبر

 
یکی از راه‌های تعیین شاخص، یافتن یک الگوی کامل از راهی است که در حال طی کردن آن هستیم و پیدا کردن تفاوت‌ها و ویژگی‌های بارز آن الگو نسبت به سایر مسیرها. در تبیین شاخصه‌های انقلاب اسلامی، بهترین الگو حکومتی است که پیامبر اکرم (ص) در مدینه آن را بنیان نهاد. مقام معظم رهبری در این رابطه می‌فرمایند:
«دوره‌ى مدینه، فصل دوم دوران بیست‌وسه ساله‌ى رسالت پیغمبر است. سیزده سال در مکه، فصل اوّل بود - که مقدمه‌ى فصل دوم محسوب مى‌شود - و تقریباً ده سال هم دوران مدینه‌ى پیغمبر است که دوران شالوده‌ریزى نظام اسلامى و ساختن یک الگو و نمونه از حاکمیّت اسلام براى همه‌ى زمانها و دورانهاى تاریخ انسان و همه‌ى مکانهاست. البته این الگو، یک الگوى کامل است و مثل آن را دیگر در هیچ دورانى سراغ نداریم؛ لیکن با نگاه به این الگوى کامل، مى‌شود شاخصها را شناخت. این شاخصها براى افراد بشر و مسلمانها علامتهایى است که باید به وسیله‌ى آنها نسبت به نظامها و انسانها قضاوت کنند. هدف پیغمبر از هجرت به مدینه این بود که با محیط ظالمانه و طاغوتى و فاسد سیاسى و اقتصادى و اجتماعى‌اى که آن روز در سرتاسر دنیا حاکم بود، مبارزه کند و هدف، فقط مبارزه‌ى با کفّار مکه نبود؛ مسأله، مسأله‌ى جهانى بود. پیامبر اکرم این هدف را دنبال مى‌کرد که هرجا زمینه مساعد بود، بذر اندیشه و عقیده را بپاشد؛ با این امید که در زمان مساعد، این بذر سبز خواهد شد. هدف این بود که پیام آزادى و بیدارى و خوشبختى انسان به همه‌ى دلها برسد. این جز با ایجاد یک نظام نمونه و الگو امکانپذیر نبود؛ لذا پیغمبر به مدینه آمد تا این نظام نمونه را به وجود آورد. این‌که چقدر بتوانند آن را ادامه دهند و بعدیها چقدر بتوانند خودشان را به آن نزدیک کنند، بسته به همّت آنهاست. پیغمبر نمونه را مى‌سازد و به همه‌ى بشریت و تاریخ ارائه مى‌کند.
نظامى که پیغمبر ساخت، شاخصهاى گوناگونى دارد که در بین آنها هفت شاخص از همه مهمتر و برجسته تر است:
شاخص اوّل، ایمان و معنویّت است. انگیزه و موتور پیشبرنده‌ى حقیقى در نظام نبوى، ایمانى است که از سرچشمه دل و فکر مردم مى‌جوشد و دست و بازو و پا و وجود آنها را در جهت صحیح به حرکت در مى‌آورد. پس شاخص اوّل، دمیدن و تقویت روح ایمان و معنویت و دادن اعتقاد و اندیشه‌ى درست به افراد است، که پیغمبر این را از مکه شروع کرد و در مدینه پرچمش را با قدرت بالا برد.» [1]
در چگونگی استفاده نظام جمهوری اسلامی از این شاخص که عنوان «موتور پیشبرنده» را داراست، می‌توان گفت:
«اگر امروز نظام جمهورى اسلامى در مقابل نظامهاى گوناگون عالم سخنى براى گفتن دارد، مطلبى براى تحدى در قبال نظامهاى مادى در نظام جمهورى اسلامى وجود دارد، به خاطر همین است که شاخص عمده، ایمان است. امروز بشر به خاطر بى‌ایمانى، دچار منجلابهاى گوناگون زندگى است. بنابراین شاخص عمده، ایمان است. ایمان به خدا و راه خدا و راه انبیاء - که دنبال آن، عمل به این تعالیم است - فقط براى تعالى معنوى نیست؛ اگرچه عمده‌ترین ثمره‌ى آن، تعالى معنوى و تکامل انسانى و اخلاقى است؛ چون دنیا مزرعه‌ى آخرت است. از حرکت در زندگى دنیاست که انسان میتواند مدارج و معارج را طى کند و پیش برود. لذا زندگى مادى هم در گروى ایمان به خداست. پس ایمان به خداى متعال نه فقط سعادت معنوى را تأمین میکند، بلکه سعادت مادى را هم تأمین میکند... به گفته‌ى قرآن: «قد جائکم من اللَّه نور و کتاب مبین. یهدى به اللَّه من اتّبع رضوانه سبل السّلام»؛ راه‌هاى سلامت را، راه‌هاى آرامش را، راه‌هاى امنیت روانى را قرآن به انسان تعلیم میدهد؛ این راهى است که بشر را به آرامش روانى میرساند؛ یعنى همان چیزى که امروز دنیا در فقدان آن، در حال التهاب است. پیشرفت مادى هست، پیشرفت فناورى و علمى هست، ثروتهاى کلان در دست جوامع هست؛ اما آسایش نیست، آرامش نیست. این به خاطر کمبود این عنصر اساسى در زندگى انسان است، که عبارت است از ایمان. این یک مطلب اساسى با استفاده‌ى از قرآن کریم است که در جمهورى اسلامى، من و شما، همه‌ى آحادمان، همه‌ى جوانهایمان، همه‌ى نسلهاى رو به جلو که میخواهند فرداى سعادتمندى را براى کشورشان و براى خودشان و براى فرزندانشان تأمین کنند، باید به این توجه داشته باشند. اساس کار در نظام اسلامى ایمان است، که باید این ایمان را تأمین کرد؛ نه فقط در دل، بلکه در عمل، در برنامه‌ریزى‌ها و در همه‌ى اقدامها.» [2]
«شاخص دوم، قسط و عدل است. اساس کار بر عدالت و قسط و رساندن هر حقّى به حقدار - بدون هیچ ملاحظه - است.
شاخص سوم، علم و معرفت است. در نظام نبوى، پایه‌ى همه چیز، دانستن و شناختن و آگاهى و بیدارى است. کسى را کورکورانه به سمتى حرکت نمى‌دهند؛ مردم را با آگاهى و معرفت و قدرتِ تشخیص، به نیروى فعّال - نه نیروى منفعل - بدل مى‌کنند.
شاخص چهارم، صفا و اخوّت است. در نظام نبوى، درگیریهاى برخاسته از انگیزه‌هاى خرافى، شخصى، سودطلبى و منفعت‌طلبى مبغوض است و با آن مبارزه مى‌شود. فضا، فضاى صمیمیّت و اخوّت و برادرى و همدلى است.
شاخص پنجم، صلاح اخلاقى و رفتارى است. انسانها را تزکیه و از مفاسد و رذائل اخلاقى، پیراسته و پاک مى‌کند؛ انسانِ با اخلاق و مزکّى مى‌سازد؛ «و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة». تزکیه، یکى از آن پایه‌هاى اصلى است؛ یعنى پیغمبر روى یکایک افراد، کار تربیتى و انسان‌سازى مى‌کرد.
شاخص ششم، اقتدار و عزّت است. جامعه و نظام نبوى، توسرى‌خور، وابسته، دنباله‌رو و دست حاجت به سوى این و آن درازکن نیست؛ عزیز و مقتدر و تصمیم‌گیر است؛ صلاح خود را که شناخت، براى تأمین آن تلاش مى‌کند و کار خود را پیش مى‌برد.
شاخص هفتم، کار و حرکت و پیشرفتِ دائمى است. توقّف در نظام نبوى وجود ندارد؛ به طور مرتّب، حرکت، کار و پیشرفت است. اتفاق نمى‌افتد که یک زمان بگویند: دیگر تمام شد؛ حال بنشینیم استراحت کنیم! این وجود ندارد. البته این کار، کارِ لذّت‌آور و شادى‌بخشى است؛ کار خستگى‌آور و کسل‌کننده و ملول‌کننده و به تعب‌آورنده‌اى نیست؛ کارى است که به انسان نشاط و نیرو و شوق مى‌دهد.» [3]
پاورقی:
[1]- بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران 28/2/1380
[2]- بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی 1/1/1389
[3]- بیانات مقام معظم رهبری در خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران 28/2/1380
 
 
این یادداشت را در ندای انقلاب هم ببینید.