از نظر شغلی این دو هفته شلوغ بودم که پست جدید نذاشتم. اما سعی کردم وبلاگهایی که دنبال میکنم رو بخونم و تا جایی که میتونم و نظری دارم، نظر بدم.
شاید هم سرشلوغی بهونه باشه و سوژه جدیدی نداشتم اما چرا. سوژه که زیاد بوده اما سوژه گفتنی... سوژهای که بشه پردازش و پرداخت خوبی بشه و یه پست قابل بشه نبود. بعضا چیزایی توییت کردم و استوری گذاشتم اما حرف درخور وبلاگ نبود.
این پست رو گذاشتم که نظرم رو راجع به دو فیلم سینمایی که در این دو هفته دیدم بنویسم:
- شبی که ماه کامل شد:
کمتر از انتظار و توقعم بود. با توجه به موضوع جذاب ریگی و سابقه درخشان نرگس آبیار در شیار ۱۴۳، انتظار داشتم فیلم اثرگذارتری ببینم. به نظرم رسید نرگس آبیار بیشتر درگیر تکنیک شده در این فیلم و از محتوا بازمونده. اگر این فیلم دوبله بشه و یه غیرایرانی فیلم رو ببینه، ممکنه حتی فیلم ضد اسلام تعبیر بشه.
- ما همه با هم هستیم:
اگه انتظار دارید که مثل فیلمهای سامورایی در برلین و امثالهم، در طول این فیلم خیلی بخندید، در اشتباهید. فیلم حتما فیلم طنز هست اما فیلم طنزی که کمی هم ذهن رو درگیر میکنه و میخواد معنای مدنظر خودش رو به مخاطب برسونه. به نظرم بهترین جمله فیلم اونجایی بود که یکی از مسافران هواپیما به فردی که داره سعی میکنه از خودکشی دسته جمعی اونا جلوگیری کنه این جمله رو میگه: اگه خودت اون پایین بودی و ما داخل هواپیما بودیم هم انقدر برات مهم بودیم که جلوی خودکشی ما رو بگیری؟
امروز دکتر مسعود کوثری مدیرعامل انتشارات علمی فرهنگی، از ساخت فیلم از روی کتاب اتوبوس هوشنگ مرادی کرمانی با کارگردانی کمال تبریزی سخن گفت. خبر خوبی که باید بیشتر از آن بشنویم.
در دنیا همکاری کتاب و سینما باعث جلب توجه مردم و فروش بیشتر هر دو قالب محتوایی میشود.
پدیدهای که در دوره جدید نشر جام جم در برنامه هست و در زمان مناسب در اختیار مردم قرار خواهد گرفت.
اگر در خانه و خانوادهتان بچه کوچک دارید و فکر میکنید بد نیست که فیلم سینمایی «حقه باز دم دراز» را به اتفاق خانواده در سینما ببینید تا کمی بچه را شاد نمایید، کاملا در اشتباهید. حقه باز دم دراز یک فیلم بدون داستان، بدون ریتم مناسب، بدون بازی خوب، حاوی موسیقی بد، شعر بد و فضایی کسل کننده است. آنقدر که حتی حوصله بچه هم در حین دیدن فیلم سر میرود.
هر چقدر چند ماه پیش پیشنهاد دادم که مبارک را ببینید، الان پیشنهاد میکنم که این فیلم را نبینید.
بعد از اینکه پنجشنبه هفته گذشته به تماشای فیلم «گشت 2» به سینما رفته بودم و به اندازه کافی خندیده بودم، دیروز برای دیدن یک فیلم با محتوای غنی «ماجرای نیمروز» را انتخاب کردم.
رفتن به سینما سپیده در حالی که سانس ماجرای نیمروز هم نبود و مجبور به انتظار بودیم، منجر به تحقق نیم روز فرهنگی شد!
همانطور که میدانید سینما سپیده ارزانترین سینمای تهران است که در روزهای عادی 7 هزار تومان و سه شنبهها 4 هزار تومان هزینه بلیط میگیرد. در واقع 2 بلیط جمعا 8 هزار تومان شد و البته خرید 2 چیپس و 2 آبمیوه 16 هزار تومان!
به این فکر میکردم که چقدر محصولات فرهنگی ما ارزان هستند. دو برابر پولی که به تهیه کننده با تیم ساخت فیلم از قبیل کارگردان و بازیگران و سایرین و حتی سینمادار میدهیم، باید بدهیم به کسی که چیپس و آبمیوه میفروشد! در واقع صنعت چیپس و پفک فروشی درآمد بیشتری از صنعت سینما دارد! ما هم ملت متمدن و فرهنگی هستیم که باید انواع تشویقها و تخفیفها باشد تا برویم فیلمی را ببینیم که حاضریم برای تنقلاتش دو برابر خرج کنیم!
شاید همین نسبت بین 42 میلیارد تومانی که صرف خرید در نمایشگاه کتاب طی این چند روز شد نیز برقرار باشد. به هر حال آنجا به جز تنقلات و بستنی، غذا هم خورده میشود.
نمیدانم اینکه ما چنین مردمی هستیم هم تقصیر دولت قبل است یا نه!
--------------------------------
پ.ن: ماجرای نیمروز فیلم خوبی است اما متوجه نشدم چرا این همه جایزه برده است. به نظرم هر چند بازسازی واقعیت خوبی داشت اما خیلی هم خاص نبود. یک توصیه دیگر اینکه به اتفاق فرزند کوچکتان به تماشای این فیلم نروید. ریتم یکنواخت فیلم و فضای سردی که دارد حوصله بچه را سر میبرد و مجبورید بخشی از زمان فیلم را با او سر و کله بزنید.
عصر جمعه به همراه خانواده به تماشای فیلم سینمایی «مبارک» نشستیم. بهانهمان برای انتخاب فیلم، فیلمی مناسب دخترمان بود که سر او هم گرم شود اما خود فیلم هم کیفیت قابل قبولی داشت. اولین رئال انیمیشن ایرانی انصافا فراتر از تصور من بود، از نظر انیمیشن بسیار خوب طراحی شده است و به قول سازندگان از فناوری روز استفاده شده است.
پیامی هم که در این فیلم مدنظر است استفاده از شخصیتهای داستانی کهن و اصیل ما برای استفاده در محصولات فرهنگی رسانهای جدید است بدون اینکه لزومی داشته باشد عین همان داستان را نقل کنیم. در واقع میتوان از همان شخصیتها یا از همان داستانها در قالبی جذاب بهره برد. آرزویی که پیرمرد نقال شاهنامه داشت تا نوهاش بتواند این کار را انجام دهد و بالاخره این اتفاق افتاد.
پیشنهاد میکنم این فیلم را ببینید. به نظرم هر چند فیلمنامه میتوانست خیلی قویتر باشد اما برای شروع این سبک فیلمسازی، شروع خوبی است.