حوادث تلخی در کشور طی ماههای اخیر اتفاق افتاده است. حوادثی که ممکن است بعضا با سهل انگاری همراه بوده باشد. مثلا در زلزله کرمانشاه، شاید اگه قبل از وقوع زلزله مسئولین رده بالا یا رده پایین مرتبط سهلانگاری کمتری کرده بودند، الان برخی اوضاع بهتری داشتند یا حتی زنده بودند. یا مثلا در سقوط هواپیما در یاسوج شاید کسی سهل انگاری کرده باشد: تعمیرکار هواپیما، مسئول فرودگاه، خلبان یا هر شخص دیگری. یا به عنوان مثالی دیگر در حادثه خیابان گلستان هفتم در پاسداران و درگیری با فرقه دراویش، شاید مسئولی در صدور دستوری سهل انگاری کرده باشد.
همه این سهلانگاریها ممکن است حتی بیتدبیری یا بیخیالی نبوده باشد. ممکن است یک دقیقه تاخیر باشد. یک دقیقه تاخیری که شاید میتوانست مثلا جان شهید محمدحسین حدادیان را در پاسداران نجات دهد.
به این فکر میکردم که این جور مواقع که جان فرد یا افرادی از دست رفته است، شخص سهلانگار که خودش هم میداند سهلانگاری کرده است، چه عذاب وجدانی خواهد داشت؟!
به این فکر میکردم که هر کدام از ما در هر شغل و هر موقعیت اجتماعی که هستیم هم اگر سهلانگاری کنیم ممکن است همین اتفاق بیفتد. قطعا سایر سهلانگارها هم نمیخواستند جان کسی را بگیرند. حتی در کارهای فرهنگی و رسانهای هم توجه کنیم این خطر قابل درک است. سهل انگاری چند دقیقهای یا سستی در تصمیم درست برای تولید محتوای مناسب میتواند عقل و فکر یک یا چند نفر را آسیب بزند. باید مراقب بود.
شهید بهشتی (نقل به مضمون) به اتحادیه انجمنهای اسلامی اروپا پیش از انقلاب میفرمود: اگر یک جلسه ۶ نفره که ممکن است در یک ساعت برگزار شود را ۹۰ دقیقه طول دادید، یعنی ۳۰ دقیقه بیشتر از حد معقول تصمیمگیری، یعنی ۳۰ دقیقه ضربدر ۶ نفر. شما ۳ ساعت انقلاب را به عقب انداختهاید!
چهارده ماه پیش که شروع کردم به خواندن کتب شهید بهشتی، فکر نمیکردم تا این حد نکات آموزنده استخراج کنم و فکر نمیکردم چنین شخصیت ممتاز و متمایزی در میان انقلابیون وجود داشت که این همه کم او را میشناسیم.
سال گذشته در سالروز شهادتش نوشتم که سه کتاب از او خواندهام و احساس خسران عظیم میکردم از اینکه چه سرمایهای را از دست دادهایم. اما در یک سال گذشته نیز به همان سه کتاب بسنده نکردم.
عناوین 9 کتاب دیگری بود که در طول یک سال گذشته از مجموعه سخنرانیها و مقالات شهید بهشتی مطالعه کردم.
باید اعتراف کنم که شهید بهشتی بسیار مظلوم است. نه تنها مردم عادی که جوانان مؤمن انقلابی ما هم از شهید بهشتی جز چند روایت رسمی در مورد نقش سیاسی ایشان در حزب جمهوری اسلامی و احتمالا عزل بنی صدر و روز ترور چیزی نمیدانند. در حالی که چشمه جوشان تفکرات بهشتی هنوز کهنه نشده است، چرا که به قول خودشان او نمیخواست ما فکر او را بپذیریم، بلکه میخواست ما خودمان تفکر کنیم و همه تلاشش بر این بود که شیوه تفکر کردن را به مردم بیاموزد.
در این دنیا که از درک حضور ایشان بیبهره بودیم اما آرزو داریم در سرای باقی کنار ایشان باشیم.
--------------------
پ.ن: روی واژگان آبی کلیک کنید تا پستهایی در مورد آن را ببینید.
فرهنگ اصیل اسلام فرهنگى است پویا نه متحجر، انقلابى -نه فقط یک بار ، نه فقط براى برانداختن یک رژیم- آیا انقلاب شما تمام شده است؟ بزرگترین مایه تأسف ما این است که دو روز بعد از در دست گرفتن قدرت و حکومت عده زیادى از مردم خیال کردند بحمداللّه انقلاب کردیم، کشته دادیم، خون دادیم، پیروز شدیم و دیگر تمام شد. واى بر آن انقلاب و انقلابى که در بامداد پیروزى بخواهد به محیط آرام و آسایش دهنده انقلاب پیروز شده دل ببندد و با شهادت و مبارزه و پیکار خداحافظى کند. واى بر آن انقلاب و انقلابى. با کمال تأسف باید بگویم، در این شش ماه که از پیروزى انقلاب مىگذرد، از این طریق ما ضربههاى شکننده و سهمگین خوردهایم. خیلى از مردم را مىبینیم که در زندگى روزانه انگار نه انگار که ما انقلاب داریم . زندگیمان از نظر مصرف، زندگى مردمى است که انقلابشان را تا آخرین مرحله پیروزى تمام کردهاند. رو آوردن به مصرف، رو آوردن به زندگى روزمره، دچار بیمارى خطرناک روزمرگى شدن، بزرگترین خطر است براى انقلاب.
برادران و خواهران! ما تا سالها انقلابمان با تمام خصلتهاى آن، زمان لازم دارد. دشمنان ما مىخواهند از این طریق که به ما الهام کنند که بروید آرام گیرید، استراحت کنید، سعادت و لذت و خوشى و شادى یکجا نصیبتان شد، دیگر چه مىخواهید؛ مىخواهند روحیه انقلابى را در جوانهاى ما و زن و مرد ما، در پیر و جوان ما افسرده کنند. مىخواهند شور انقلابى ما را بخوابانند. بیدار باشیم، هوشیار باشیم. کدام انقلاب است در دنیا که در صبح پیروزیش کار خودش را تمام شده یافته باشد . خودآگاهى انقلابى، شور انقلابى باید همچنان ادامه یابد. تا کى؟ من گفتم تا سالهاى سال؛ بگذارید بگویم تا بىنهایت، بگذارید بگویم جامعه اسلامى جامعهاى است که تداوم انقلاب در آن پایانِ زمانى ندارد.