اکثر ما علاقهمندان به جمهوری اسلامی، عبارت «عبرتهای عاشورا» به گوشمان خورده است؛ اما شاید خیلی از ما به طور دقیق نمیدانیم که عبرتهای عاشورا در چه حوزهای به کار میآید و چه زمانی بدردمان میخورد.
ابتدا بهتر است بدانیم «عبرت» یعنی چه؟ عبرت گرفتن از یک اتفاق «یعنى خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتى است؛ چه چیزى او را تهدید مىکند؛ چه چیزى براى او لازم است؟ این را مىگویند عبرت.» (1) به عبارت دیگر اگر بخواهیم از عاشورا «عبرت» بگیریم، باید ابتدا از وضعیت آن زمانه مطلع شویم؛ سپس وضعیت زمان حال خود را رصد کنیم و با توجه به اتفاقاتی که در عاشورا افتاد، تهدیداتی که دین ما را به خطر میاندازند شناسایی کنیم. بعد از آن نوبت به این میرسد که چگونه در مقابل این تهدیدات مقاومت کنیم و بر آنها فائق آییم. اینجاست که باید به ابزارهای لازم دسترسی پیدا کنیم، از ابزارهای دنیایی گرفته تا تقوا و بصیرت.
یک عبرت از عاشورا
«اولین عبرتى که در قضیهى عاشورا ما را به خود متوجه مىکند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر صلواتاللَّه و سلامه علیه، جامعهى اسلامى به آن حدى رسید که کسى مثل امام حسین علیهالسّلام، ناچار شد براى نجات جامعهى اسلامى، چنین فداکارىاى بکند؟ این فداکارى حسین بن على علیهالسّلام، یک وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ یک وقت در قلب کشورها و ملتهاى مخالف و معاند با اسلام است؛ این یک حرفى است. اما حسینبنعلى علیهالسّلام، در مرکز اسلام، در مدینه و مکه - مرکز وحى نبوى - وضعیتى دید که هر چه نگاه کرد چارهاى جز فداکارى نداشت؛ آن هم چنین فداکارى خونین با عظمتى! مگر چه وضعى بود که حسینبنعلى علیهالسّلام، احساس کرد که اسلام فقط با فداکارى او زنده خواهد ماند، والّا از دست رفته است؟! عبرت اینجاست. روزگارى رهبر و پیغمبر جامعهى اسلامى، از همان مکه و مدینه پرچمها را مىبست، به دست مسلمانها مىداد و آنها تا اقصى نقاط جزیزةالعرب و تا مرزهاى شام مىرفتند؛ امپراتورى روم را تهدید مىکردند؛ آنها از مقابلشان مىگریختند و و لشکریان اسلام پیروزمندانه برمىگشتند؛ که در این خصوص مىتوان به ماجراى «تبوک» اشاره کرد. روزگارى در مسجد و معبر جامعهى اسلامى، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نفس، آیات خدا را بر مردم مىخواند و مردم را موعظه مىکرد و آنها را در جادهى هدایت با سرعت پیش مىبرد. ولى چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایى رسد و آنقدر از اسلام دور شدند که کسى مثل یزید بر آنها حکومت مىکرد؟! وضعى پیش آمد که کسى مثل حسین بنعلى علیهالسّلام، دید که چارهاى جز این فداکارى عظیم ندارد! این فداکارى، در تاریخ بىنظیر است. چه شد که به چنین مرحلهاى رسیدند؟ این، آن عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجه دقیق قرار دهیم.
ما امروز یک جامعهى اسلامى هستیم. باید ببینیم آن جامعهى اسلامى، چه آفتى پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ ... در ظرف بیست سال چه شد که به آنجا رسیدند؟ اگر بیمارىاى وجود دارد که مىتواند جامعهاى را که در رأسش کسانى مثل پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین علیهما السّلام بودهاند، در ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند، این بیمارى، بیمارى خطرناکى است و ما هم باید از آن بترسیم. امام بزرگوار ما، اگر خود را شاگردى از شاگردان پیغمبر اکرم صلوات اللَّه و سلامه علیه محسوب مىکرد، سر فخر به آسمان مىسود. امام، افتخارش به این بود که بتواند احکام پیغمبر را درک، عمل و تبلیغ کند. امام ما کجا، پیغمبر کجا؟! آن جامعه را پیغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. این جامعهى ما خیلى باید مواظب باشد که به آن بیمارى دچار نشود. عبرت، اینجاست! ما باید آن بیمارى را بشناسیم؛ آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم.» (2)
بیماری جامعه اسلامی زمان امام حسین علیهالسلام چه بود؟
«من یک آیه از قرآن را در پاسخ به این سؤال مطرح مىکنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن، آن درد را به مسلمین معرفى مىکند. آن آیه این است که مىفرماید: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلاة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا.» دو عامل، عامل اصلى این گمراهى و انحراف عمومى است: یکى دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است. فراموش کردن خدا و معنویت؛ حساب معنویت را از زندگى جدا کردن و توجه و ذکر و دعا و توسل و طلب از خداى متعال و توکل به خدا و محاسبات خدایى را از زندگى کنار گذاشتن. دوم «و اتبعوا الشهوات»؛ دنبال شهوترانیها رفتن؛ دنبال هوسها رفتن و در یک جمله: دنیاطلبى. به فکر جمعآورى ثروت، جمعآورى مال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن. اینها را اصل دانستن و آرمانها را فراموش کردن. این، درد اساسى و بزرگ است. ما هم ممکن است به این درد دچار شویم. اگر در جامعه اسلامى، آن حالت آرمانخواهى از بین برود یا ضعیف شود؛ هر کس به فکر این باشد که کلاهش را از معرکه در ببرد و از دیگران در دنیا عقب نیفتد؛ اینکه «دیگرى جمع کرده است، ما هم برویم جمع کنیم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح دهیم»، معلوم است که به این درد دچار خواهیم شد.» (3)
وظیفه ما
قبل از اینکه بخواهیم وظیفه خودمان را بیان کنیم، باید از خود بپرسیم که «آیا هر جامعهى اسلامى، همین عاقبت را دارد؟ اگر عبرت بگیرند، نه؛ اگر عبرت نگیرند، بله. عبرتهاى عاشورا اینجاست. ما مردم این زمان، بحمداللَّه به فضل پروردگار، این توفیق را پیدا کردهایم که آن راه را مجدّداً برویم و اسم اسلام را در دنیا زنده کنیم و پرچم اسلام و قرآن را برافراشته نماییم. در دنیا این افتخار نصیب شما ملت شد. این ملت تا امروز هم که تقریباً بیست سال از انقلابش گذشته است، قرص و محکم در این راه ایستاده و رفته است. اما اگر دقّت نکنید، اگر مواظب نباشیم، اگر خودمان را آنچنان که باید و شاید، در این راه نگه نداریم، ممکن است آن سرنوشت پیش بیاید. عبرت عاشورا، اینجاست.» (4) اما چگونه میتوانیم خودمان را در راه نگه داریم تا آن سرنوشت برایمان رقم نخورد: «عبرتگیرى از عاشورا این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوى و فرزند انقلاب گوشهگیر شود.» (5)
ابتدا بهتر است بدانیم «عبرت» یعنی چه؟ عبرت گرفتن از یک اتفاق «یعنى خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتى است؛ چه چیزى او را تهدید مىکند؛ چه چیزى براى او لازم است؟ این را مىگویند عبرت.» (1) به عبارت دیگر اگر بخواهیم از عاشورا «عبرت» بگیریم، باید ابتدا از وضعیت آن زمانه مطلع شویم؛ سپس وضعیت زمان حال خود را رصد کنیم و با توجه به اتفاقاتی که در عاشورا افتاد، تهدیداتی که دین ما را به خطر میاندازند شناسایی کنیم. بعد از آن نوبت به این میرسد که چگونه در مقابل این تهدیدات مقاومت کنیم و بر آنها فائق آییم. اینجاست که باید به ابزارهای لازم دسترسی پیدا کنیم، از ابزارهای دنیایی گرفته تا تقوا و بصیرت.
یک عبرت از عاشورا
«اولین عبرتى که در قضیهى عاشورا ما را به خود متوجه مىکند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر صلواتاللَّه و سلامه علیه، جامعهى اسلامى به آن حدى رسید که کسى مثل امام حسین علیهالسّلام، ناچار شد براى نجات جامعهى اسلامى، چنین فداکارىاى بکند؟ این فداکارى حسین بن على علیهالسّلام، یک وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ یک وقت در قلب کشورها و ملتهاى مخالف و معاند با اسلام است؛ این یک حرفى است. اما حسینبنعلى علیهالسّلام، در مرکز اسلام، در مدینه و مکه - مرکز وحى نبوى - وضعیتى دید که هر چه نگاه کرد چارهاى جز فداکارى نداشت؛ آن هم چنین فداکارى خونین با عظمتى! مگر چه وضعى بود که حسینبنعلى علیهالسّلام، احساس کرد که اسلام فقط با فداکارى او زنده خواهد ماند، والّا از دست رفته است؟! عبرت اینجاست. روزگارى رهبر و پیغمبر جامعهى اسلامى، از همان مکه و مدینه پرچمها را مىبست، به دست مسلمانها مىداد و آنها تا اقصى نقاط جزیزةالعرب و تا مرزهاى شام مىرفتند؛ امپراتورى روم را تهدید مىکردند؛ آنها از مقابلشان مىگریختند و و لشکریان اسلام پیروزمندانه برمىگشتند؛ که در این خصوص مىتوان به ماجراى «تبوک» اشاره کرد. روزگارى در مسجد و معبر جامعهى اسلامى، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نفس، آیات خدا را بر مردم مىخواند و مردم را موعظه مىکرد و آنها را در جادهى هدایت با سرعت پیش مىبرد. ولى چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایى رسد و آنقدر از اسلام دور شدند که کسى مثل یزید بر آنها حکومت مىکرد؟! وضعى پیش آمد که کسى مثل حسین بنعلى علیهالسّلام، دید که چارهاى جز این فداکارى عظیم ندارد! این فداکارى، در تاریخ بىنظیر است. چه شد که به چنین مرحلهاى رسیدند؟ این، آن عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجه دقیق قرار دهیم.
ما امروز یک جامعهى اسلامى هستیم. باید ببینیم آن جامعهى اسلامى، چه آفتى پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ ... در ظرف بیست سال چه شد که به آنجا رسیدند؟ اگر بیمارىاى وجود دارد که مىتواند جامعهاى را که در رأسش کسانى مثل پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین علیهما السّلام بودهاند، در ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند، این بیمارى، بیمارى خطرناکى است و ما هم باید از آن بترسیم. امام بزرگوار ما، اگر خود را شاگردى از شاگردان پیغمبر اکرم صلوات اللَّه و سلامه علیه محسوب مىکرد، سر فخر به آسمان مىسود. امام، افتخارش به این بود که بتواند احکام پیغمبر را درک، عمل و تبلیغ کند. امام ما کجا، پیغمبر کجا؟! آن جامعه را پیغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. این جامعهى ما خیلى باید مواظب باشد که به آن بیمارى دچار نشود. عبرت، اینجاست! ما باید آن بیمارى را بشناسیم؛ آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم.» (2)
بیماری جامعه اسلامی زمان امام حسین علیهالسلام چه بود؟
«من یک آیه از قرآن را در پاسخ به این سؤال مطرح مىکنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن، آن درد را به مسلمین معرفى مىکند. آن آیه این است که مىفرماید: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلاة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا.» دو عامل، عامل اصلى این گمراهى و انحراف عمومى است: یکى دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است. فراموش کردن خدا و معنویت؛ حساب معنویت را از زندگى جدا کردن و توجه و ذکر و دعا و توسل و طلب از خداى متعال و توکل به خدا و محاسبات خدایى را از زندگى کنار گذاشتن. دوم «و اتبعوا الشهوات»؛ دنبال شهوترانیها رفتن؛ دنبال هوسها رفتن و در یک جمله: دنیاطلبى. به فکر جمعآورى ثروت، جمعآورى مال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن. اینها را اصل دانستن و آرمانها را فراموش کردن. این، درد اساسى و بزرگ است. ما هم ممکن است به این درد دچار شویم. اگر در جامعه اسلامى، آن حالت آرمانخواهى از بین برود یا ضعیف شود؛ هر کس به فکر این باشد که کلاهش را از معرکه در ببرد و از دیگران در دنیا عقب نیفتد؛ اینکه «دیگرى جمع کرده است، ما هم برویم جمع کنیم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح دهیم»، معلوم است که به این درد دچار خواهیم شد.» (3)
وظیفه ما
قبل از اینکه بخواهیم وظیفه خودمان را بیان کنیم، باید از خود بپرسیم که «آیا هر جامعهى اسلامى، همین عاقبت را دارد؟ اگر عبرت بگیرند، نه؛ اگر عبرت نگیرند، بله. عبرتهاى عاشورا اینجاست. ما مردم این زمان، بحمداللَّه به فضل پروردگار، این توفیق را پیدا کردهایم که آن راه را مجدّداً برویم و اسم اسلام را در دنیا زنده کنیم و پرچم اسلام و قرآن را برافراشته نماییم. در دنیا این افتخار نصیب شما ملت شد. این ملت تا امروز هم که تقریباً بیست سال از انقلابش گذشته است، قرص و محکم در این راه ایستاده و رفته است. اما اگر دقّت نکنید، اگر مواظب نباشیم، اگر خودمان را آنچنان که باید و شاید، در این راه نگه نداریم، ممکن است آن سرنوشت پیش بیاید. عبرت عاشورا، اینجاست.» (4) اما چگونه میتوانیم خودمان را در راه نگه داریم تا آن سرنوشت برایمان رقم نخورد: «عبرتگیرى از عاشورا این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوى و فرزند انقلاب گوشهگیر شود.» (5)
پاورقی:
1. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دستههاى عاشوراى نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور22/4/1371
2. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دستههاى عاشوراى نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور22/4/1371
3. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دستههاى عاشوراى نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور22/4/1371
4. بیانات مقام معظم رهبری در خطبههاى نماز جمعهى تهران 18/2/1377
5. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دستههاى عاشوراى نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور22/4/1371
این متن را میتوانید در استوا هم ببینید.
ثبت نظر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما که ارتباطات خوندید. مارپیچ سکوت رو قطعا شنیدید. فکر نمیکنید اکثر مردم ما (به جز فعالان انقلاب)، طرفدار انقلاب هستند ولی در مارپیچ سکوت هستند و روزهای حساس چهره خود را نشان میدهند و به رخ دشمنان میکشند. نمونهاش سال گذشته، همین نهم دی!