همیشه همینقدر نزدیک...
مرگ همیشه همین قدر نزدیک بوده است که در این روزهای شیوع کرونا باورش کردهایم. وقتی حضرت بهجت از این جهان رخت بربست و به دیدار محبوبش رفت، شاید اولین باری بود که از فوت کسی آن همه ناراحت میشدم؛ حتی فوت دوست و فامیل و آشنا هم آنقدر برایم گران نبود که در ۲۳ سالگی مرجعم را از دست دادم. از آن روز شاید مرگ برایم جدی شد. اما فقط مرگ بزرگان را ندیدهایم. مرگ همسایه، به هلاکت رسیدن ظالمانی چون صدام و شارون، و از سوی دیگر شهادت سرداران و سربازانی چون سلیمانی و مجید شهریاری و ... مرگ دل آزار بنیتای ۸ ماهه به دست کودکرباها، زلزله، سیل، کشتههای جادهای، سقوط هواپیما، بیماریها و ...
مرگ همیشه همین قدر نزدیک بوده است؛ فقط باور نمیکردیم نوبت ما هم ممکن است زود باشد. باور نمیکردیم سرایت مرگ به ما هم ممکن است سریع باشد. اگر باور میکردیم با هر اتفاق سادهای ممکن است مرگ به ما هم سرایت کند، حتما مراقبت میکردیم. حتما دلمان را هر روز و روزی چند بار میشستیم از چرک و کثیفی گناه و حتما در مقابل میکروبهای دنیای فریبنده ماسک دفاع میزدیم و آنها را ضدعفونی میکردیم. اگر باور میکردیم، خودمان را در خانه پاک و پاکیزهی حق و عدالت قرنطینه میکردیم و وارد دنیای ظلم نمیشدیم. اگر باور میکردیم به هر کسی نزدیک نمیشدیم و فقط با پاکان مراوده میکردیم.
چقدر راحت با غفلت، معنی زندگی را از حیات جاودانه به زنده بودن در این دنیا تنزل دادیم و حالا به جای آنکه نگران باشیم در جهان پس از مرگ، چه بزرگان و اولیایی به استقبالمان نمیآیند، نگرانیم که اگر با کرونا بمیریم، پس از مرگ کسی تا خانه قبر بدرقهمان نمیکند.
دعا کنیم برای هم از شر بلاها ایمن باشیم و عاقبتمان بخیر شود.
ثبت نظر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
دقیقا دقیقا
ولی تا ایمان نداشته باشیم فقط در حد لایک زدن می مونه این متن :/
نقل قول بینوایان هم قشنگ بود واقعا
شد پیوند روزانه، البته با اجازه :)