پنج از ده
پنجمین سال از دهه چهارم زندگی سپری شد. امروز سی و پنج ساله شدم. دهه چهارم را دهه تثبیت، ثمردهی و عزت نفس درونی میدانستم؛ برعکس دهه سوم زندگی که دهه تلاطم، غرور و بچگی و آزمون و خطاست! نیمی از زمانی که برای جبران کاستیها در دهه چهارم گذاشتم که در چهل سالگی به نقطه قابل قبول برسم، سپری شد.
نمیدانم چیزهایی که در مورد افسردگی چهل سالگی میگویند چقدر صحت داره اما میدانم که تغییر رفتار بعد از چهل سالگی سخت است. ضعفها بسیار است اما در این یک سال گذشته، نسبت به بازههای زمانی یکساله قبل، وضعیت بهتری پیدا کردم. نه اینکه خودم کار مهمی کرده باشم و خیلی متفاوت شده باشم، نه! لطف خدا و عنایات او حالم را بهتر کرده است:
شاکرم حضرت دلدار صدا کرده مرا
شاکرم بهر خودش یار جدا کرده مرا
از کجا لطف خدا شامل حالم شده است
گوییا یار سفر کرده دعا کرده مرا
احساس آرامش بیشتری دارم. حس میکنم میدانم که خواستنیها را چگونه بیابم و نخواستنیها را با تکیه بر چه قدرتی طرد کنم.
این یک سال، سال سختی بود:
وضعیت جامعه از نظر بیماری همهگیر، اصلا وضعیت خوبی نبود. حداقل در همین یک سال، سه موج جدی کرونا را تجربه کردیم. بسیاری از انسانهای مهم و عزیز از دست رفتند. اوضاع اقتصادی بدتر از قبل شد و اوضاع فرهنگ نیز! شرایط بین المللی باز هم پیچیدهتر و سختتر شده و...
اما همه این تجربیات، باید به کمک انسان بیاید که با خودشناسی بهتر، تکلیف خود در قبال جامعه انسانی را بیابد و به خودسازی برسد. پس در سختی، ساخته شدن بیشتر میشود؛ به شرط آنکه توان مقابله با سختی را نیز داشته باشیم. آهن باید بود که با چکش و پتک و کوره، به جای خراب شدن، ساخته شد. و این چرخه ساخته شدن و سختی دیدن ادامه دارد.
آیا نیمه دوم این دهه را تجربه میکنم؟ از این حدود هزار و هشتصد روز باقیمانده این دهه، چند روز دیگر زنده هستم؟ اگه هر روزم با روز قبلم قرار باشد متفاوت باشد، آیا ۱۸۰۰ قدم برای خودم تعریف کردهام؟ اگر قرار باشد این ۱۸۰۰ قدم را تجربه نکنم، در کجا و چطور به سرای باقی میروم؟ آیا در آن قدم در صراط مستقیم هستم و عاقبت بخیر میشوم؟
میشود شما که این متن را میخوانید به جای تبریک تولد، برای عاقبت بخیری دعا کنید؟
ثبت نظر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
و بشیم.