هفت سال پیش، درجه اهمیت دهه چهارم زندگی را بالا بردم به دلایل مختلف. همانطور که پیش بینی میکردم تلاطم، آزمون و خطا، غرور و امثالهم در این دهه کمتر وجود دارد اما چیزی که فکرش را نمیکردم این بود که آزمایشها به جای نقاط سطحی، این بار در عمق و در محورهای اصلی ضعف و قوت اتفاق میافتد.
گاهی اوقات شکست برای تجربهاندوزی و پیدا کردن راه موفقیت لازم است. بعضی وقتها لازم است اتفاقاتی بیفتد تا انسان به ضعفهای درونی خود پی ببرد و تربیت شود؛ اصلا خدا برای همین به خودش «رب» گفته است و همه این صفات خداست که انسان را همیشه امیدوار نگه میدارد.
تلقی من از یک سال گذشته، با وجود همه سختیها و پرکاریها و اضطرابها و ناراحتیهایش، یک سال شیرین است. یک سالی که حس میکنم قدم «هفت از ده» این دهه را پرثمر کرده و توشه کافی برای سه قدم بعدی اندوخته. به قول دوست بزرگواری، کارگردان خداست و ما فقط نهایتا بازیگریم. کارگردانی خدا در شناخت اطرافیانم و لطف او در ایجاد محبت بین بندگانش، دوستان ناب و زلالی را نصیبم کرد که نسیم رحمت حق هستند.
تا ۴۰ سالگی اگر زنده باشم، ۱۰۹۴ روز دیگر زمان دارم. ۱۰۹۴ روزی که باید نسبت به روز قبل متفاوت و بهتر شوند؛ و چقدر خود طی کردن این مسیر دلنشین است.
سال ششم از #دهه_چهارم_زندگی در روزی تمام شد که برای اولین بار #زیارت امام متقین نصیبم شد.
در یک سال گذشته، چند سال بزرگتر شدم. سالی که با وجود شیرینیهایش، خیلی سخت بود ولی حالا پایانی آرامشبخش دارد.
دعا کنید آغازی رو به سعادت و پشت به همه دشمنان امیرالمؤمنین باشد. دعا کنید #عاشق_عاقل باشم تا عاقبت بخیری نصیبم شود.
نایبالزیاره همه دوستانم هستم.
پنجمین سال از دهه چهارم زندگی سپری شد. امروز سی و پنج ساله شدم. دهه چهارم را دهه تثبیت، ثمردهی و عزت نفس درونی میدانستم؛ برعکس دهه سوم زندگی که دهه تلاطم، غرور و بچگی و آزمون و خطاست! نیمی از زمانی که برای جبران کاستیها در دهه چهارم گذاشتم که در چهل سالگی به نقطه قابل قبول برسم، سپری شد.
نمیدانم چیزهایی که در مورد افسردگی چهل سالگی میگویند چقدر صحت داره اما میدانم که تغییر رفتار بعد از چهل سالگی سخت است. ضعفها بسیار است اما در این یک سال گذشته، نسبت به بازههای زمانی یکساله قبل، وضعیت بهتری پیدا کردم. نه اینکه خودم کار مهمی کرده باشم و خیلی متفاوت شده باشم، نه! لطف خدا و عنایات او حالم را بهتر کرده است:
شاکرم حضرت دلدار صدا کرده مرا
شاکرم بهر خودش یار جدا کرده مرا
از کجا لطف خدا شامل حالم شده است
گوییا یار سفر کرده دعا کرده مرا
احساس آرامش بیشتری دارم. حس میکنم میدانم که خواستنیها را چگونه بیابم و نخواستنیها را با تکیه بر چه قدرتی طرد کنم.
این یک سال، سال سختی بود:
وضعیت جامعه از نظر بیماری همهگیر، اصلا وضعیت خوبی نبود. حداقل در همین یک سال، سه موج جدی کرونا را تجربه کردیم. بسیاری از انسانهای مهم و عزیز از دست رفتند. اوضاع اقتصادی بدتر از قبل شد و اوضاع فرهنگ نیز! شرایط بین المللی باز هم پیچیدهتر و سختتر شده و...
اما همه این تجربیات، باید به کمک انسان بیاید که با خودشناسی بهتر، تکلیف خود در قبال جامعه انسانی را بیابد و به خودسازی برسد. پس در سختی، ساخته شدن بیشتر میشود؛ به شرط آنکه توان مقابله با سختی را نیز داشته باشیم. آهن باید بود که با چکش و پتک و کوره، به جای خراب شدن، ساخته شد. و این چرخه ساخته شدن و سختی دیدن ادامه دارد.
آیا نیمه دوم این دهه را تجربه میکنم؟ از این حدود هزار و هشتصد روز باقیمانده این دهه، چند روز دیگر زنده هستم؟ اگه هر روزم با روز قبلم قرار باشد متفاوت باشد، آیا ۱۸۰۰ قدم برای خودم تعریف کردهام؟ اگر قرار باشد این ۱۸۰۰ قدم را تجربه نکنم، در کجا و چطور به سرای باقی میروم؟ آیا در آن قدم در صراط مستقیم هستم و عاقبت بخیر میشوم؟
میشود شما که این متن را میخوانید به جای تبریک تولد، برای عاقبت بخیری دعا کنید؟
چهار سال از دهه چهارم زندگیام هم سپری شد. امروز ۳۴ ساله شدم. در کودکی فکر میکردم که ۳۴ سالگی سن پختگی و کمال است اما لنگ لنگم. این چهار سال خیلی سعی کردم که تکلیف خودم را با خودم مشخص کنم. تصمیم گرفته بودم این دهه از زندگی را جدی بگیرم که در ۴۰ سالگی به آن چه باید باشم، برسم اما از مسیری که انتخاب کردم حتی شروط اولیه را هم هنوز محقق نکردهام.
چه سال سختی بود از تولد سال گذشتهام تا امسال. چه گذشت بر دنیا و ایران. چقدر ظرفیت و توانمان بیشتر شد در این سختیها. فقط امیدوارم این ماههای سختی که گذراندیم، ما را سالها به ظهور نزدیک کرده باشد. هر چند هنوز شرایط را مهیا نکردهایم اما طالب آن هستیم.
امسال اولین سالی بود که سن شمسیام با قمریام متفاوت شد. به قمری، ۳۴ سال پیش شب ۶ محرم به دنیا آمدم و به شمسی ۳۳ سال پیش ۱۹ شهریور متولد شدم. شاید همین یک اتفاق کافی باشد که نگرانیام برای اجرای برنامههایم در دهه چهارم زندگی را افزون کند. بالاخره سه از ده سپری شده است یا چهار از ده؟ راحتطلبی همواره یکی از ویژگیهای من بوده است. بنابراین بنا را بر سه از ده گذاشتم اما برای اینکه عذاب وجدان کمتری بابت راحتطلبیام بگیرم، به خودم قول دادم کمتر راحت طلب باشم؛ به همین سادگی!
سپری شدن سه سال از ده سالی که به خودم وعده دادم مسیر را هدفمندتر و عاقلانهتر بپیمایم هم نگران کننده است. کاری نکردهام. اصلاح نشدهام. فقط حرفش را زدهام. هر چند اتفاقات زندگی به هر حال عمیقتر بود و قابل تأملتر. اشتباهات انگار بزرگتر میشوند و اثرگذارتر؛ و تغییرات عاقلانهتر و حساب شدهتر و ماندگارتر اما در مجموع آنقدرها هم بنیادین و نجاتبخش نبود؛ حتی در بعضی تصمیمات شاید بیشتر عقب افتادم.
مصادف شدن روزهای تولد شمسی و قمریام در دهه اول محرم، انگار سخن تازهای با من داشت. انگار فهمیدم بیش از اندازه به عقل (به معنی دنیایی آن) تکیه کرده بودم. انگار پای عشق را خیلی به میان نیاورده بودم، هر چند در مورد آن بسیار خوانده بودم اما در عمل.... اصلا مگر محاسبات رسیدن به هدف و تعیین مسیر انقدر عاقلانه است که سه از ده بشود یا چهار از ده؟ زهیر بن قین و حر بن یزید کجای این قضیه بودند؟ چند از چند بودند؟ و عمرو بن حجاج و حتی امثال طرمّاح چند از چند بودند؟ چه شد که به یک باره زهیر و حر به امام رسیدند و عاقبت بخیر شدند اما آن دیگران نه؟ حتما که عقل یاری میکند اما عقل به معنی دنیایی آن نه؛ عقلی که مقابل جهل باشد و همه ۷۵ لشکر خود را به همراه بیاورد: عقل اسلامی؛ که مسلمان باید عاشقِ عاقل باشد.