چهار سال از دهه چهارم زندگیام هم سپری شد. امروز ۳۴ ساله شدم. در کودکی فکر میکردم که ۳۴ سالگی سن پختگی و کمال است اما لنگ لنگم. این چهار سال خیلی سعی کردم که تکلیف خودم را با خودم مشخص کنم. تصمیم گرفته بودم این دهه از زندگی را جدی بگیرم که در ۴۰ سالگی به آن چه باید باشم، برسم اما از مسیری که انتخاب کردم حتی شروط اولیه را هم هنوز محقق نکردهام.
چه سال سختی بود از تولد سال گذشتهام تا امسال. چه گذشت بر دنیا و ایران. چقدر ظرفیت و توانمان بیشتر شد در این سختیها. فقط امیدوارم این ماههای سختی که گذراندیم، ما را سالها به ظهور نزدیک کرده باشد. هر چند هنوز شرایط را مهیا نکردهایم اما طالب آن هستیم.
امسال اولین سالی بود که سن شمسیام با قمریام متفاوت شد. به قمری، ۳۴ سال پیش شب ۶ محرم به دنیا آمدم و به شمسی ۳۳ سال پیش ۱۹ شهریور متولد شدم. شاید همین یک اتفاق کافی باشد که نگرانیام برای اجرای برنامههایم در دهه چهارم زندگی را افزون کند. بالاخره سه از ده سپری شده است یا چهار از ده؟ راحتطلبی همواره یکی از ویژگیهای من بوده است. بنابراین بنا را بر سه از ده گذاشتم اما برای اینکه عذاب وجدان کمتری بابت راحتطلبیام بگیرم، به خودم قول دادم کمتر راحت طلب باشم؛ به همین سادگی!
سپری شدن سه سال از ده سالی که به خودم وعده دادم مسیر را هدفمندتر و عاقلانهتر بپیمایم هم نگران کننده است. کاری نکردهام. اصلاح نشدهام. فقط حرفش را زدهام. هر چند اتفاقات زندگی به هر حال عمیقتر بود و قابل تأملتر. اشتباهات انگار بزرگتر میشوند و اثرگذارتر؛ و تغییرات عاقلانهتر و حساب شدهتر و ماندگارتر اما در مجموع آنقدرها هم بنیادین و نجاتبخش نبود؛ حتی در بعضی تصمیمات شاید بیشتر عقب افتادم.
مصادف شدن روزهای تولد شمسی و قمریام در دهه اول محرم، انگار سخن تازهای با من داشت. انگار فهمیدم بیش از اندازه به عقل (به معنی دنیایی آن) تکیه کرده بودم. انگار پای عشق را خیلی به میان نیاورده بودم، هر چند در مورد آن بسیار خوانده بودم اما در عمل.... اصلا مگر محاسبات رسیدن به هدف و تعیین مسیر انقدر عاقلانه است که سه از ده بشود یا چهار از ده؟ زهیر بن قین و حر بن یزید کجای این قضیه بودند؟ چند از چند بودند؟ و عمرو بن حجاج و حتی امثال طرمّاح چند از چند بودند؟ چه شد که به یک باره زهیر و حر به امام رسیدند و عاقبت بخیر شدند اما آن دیگران نه؟ حتما که عقل یاری میکند اما عقل به معنی دنیایی آن نه؛ عقلی که مقابل جهل باشد و همه ۷۵ لشکر خود را به همراه بیاورد: عقل اسلامی؛ که مسلمان باید عاشقِ عاقل باشد.
دو سال از دهه چهارم زندگیام تمام شد؛ دههای که برای خودم به صورت ویژه تعریف کردهام تا خیلی کارهای مهمی در آن انجام دهم. انگار همین چند هفته پیش بود که برچسب دهه چهارم زندگی را در این وبلاگ ایجاد کردم اما دو سال گذشته است!
امروز تولد ۳۲ سالگیام است. ۳۲ سال پیش در شب ششم محرم به دنیا آمدم و نامم قاسم شد. پس از ۳۲ سال باز به ماه محرم رسیدهام اما این بار اوضاع متفاوت است. این بار مجموعهای از اعمال و رفتار و اعتقادات دارم که نمیتوانم مانند قاسم بن الحسن علیه السلام مطمئن بگویم مرگ در راه خدا برایم از عسل شیرینتر است.
یک سالی که گذشت سال خوبی بود نسبت به سال اولی که از این دهه گذشت. بدیهای کمتری داشتم و مراقبت بیشتری؛ اما حتما مطلوب نبود. شاید در پایان سال دوم از دهه چهارم بتوانم نمره دو از ده را به خودم بدهم.
جهان و شرایط محیطی پیچیده است و نفس پیچیدهتر. مسئولیتها روز به روز سنگینتر میشود و عقبماندگیها بیشتر... قو علی خدمتک جوارحی.
بچه که هستی دوست داری زودتر بزرگ شوی، مستقل شوی و همانطوری زندگی کنی که فکر میکنی درست است. جوان که هستی دوست داری باز کمی بزرگتر شوی و عاقلتر تا دیگر از دست خامیهای این سالها حرص نخوری یا وقتی به کارهای گذشته خودت فکر میکنی به خودت نخندی.
کم کم به جایی میرسی که نگران میشوی و میگویی انگار عمرم از نیمه گذشته است. پس کی باید کاری کنم؟
سن که از ۳۰ میگذرد کم کم این نگرانی شروع میشود یا لااقل برای من شروع شده است: دهه چهارم زندگی. بحران چهل سالگی برای مردها گویا کمرنگتر در ۳۰ سالگی هم رخ مینمایاند یا آغاز میشود و شاید در ۴۰ سالگی اوج آن را تجربه میکنند. هنوز به آنجا نرسیدهام که بدانم کدام است.
هر چقدر هم در گوشات بخوانند که ۴۰ سالگی تازه اول چلچلی است، و تازه تو تا آنجا هم سالها راه داری، گوشات نباید بدهکار این حرفها شود. باید این دهه را دهه ثمردهی بدانی و همه کژیها و کاستیها را بزدایی.
پیامرسان اسکایپ در ورژن چند ماه پیش خود روباتی اضافه کرده است که عکس چهرهات را ارسال میکنی و به تو میگوید چند ساله به نظر میرسی. ای کاش روباتی بود که میگفت عقلت چند ساله شده است. ای کاش روباتی بود و میگفت چقدر از مسیر سیر الی الله را طی کردهای. اینها به سن و سال نیست. دیدهام که حتی دهه هفتادیها هم چگونه مرد شدند و جهاد کردند و رفتند. آنها نیاز نداشتند که ۸۰ ساله شوند، سرعتشان آنقدر بود که مسیر را زودتر طی کردند.
فکر میکنم که این روبات وجود دارد. امام راحل عظیمالشأنمان یاد داده که هر وقت میخواهی بدانی کجای کاری، خودت را، اعتقادات و ایمانت را و اعمالت را به قرآن شریف عرضه کن. پس ببین چگونهای؟
روزهای آخر سال، مشغلهها بیشتر است. هم در شغلت، هم در زندگی خانوادگیات و هم در خلوت شخصی خودت با شخصیتت. اینکه چند چندی با خودت و چند قدم در یک سال گذشته برداشتهای و قدمهایت در مسیر درست بود یا کژراهه بود؟ یا اگر قدم درست بود، اتفاقی بود یا عامدانه و با برنامه ریزی قبلی؟
روزهای آخر سال تعداد کارهایی که تیک میخورد در لیست کارهایت بیشتر میشود اما آیا واقعا بهرهوریات بالا رفته یا فقط تند تند تکلیف را از سر خودت باز میکنی؟
روزهای آخر سال در زمان جوانی، کمخوابی دارد و سعی میکنی با مدیریت زمان انرژیات را درست مصرف کنی.
اما روزهای آخر عمر چطور؟
روزهای آخر عمر در جوانی است یا در پیری؟ اگه در پیری باشد آیا رمق تند تند تیک زدن کارها و عقب ماندگیها را داری؟ اگه در جوانی باشد، میدانی اسفند عمرت چه روزهایی است؟
عمرم در حال گذر است و فرصت محدود... شاید به اندازه یک صبح دیگر...
اولویت چیست؟ کدام است؟ تکلیف را باید با خود روشن کرد.