پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

منزلگه انس

سالروز عروج تو به سمت معشوقت دوباره آمد. خودخواهم که این روز را هم گذاشته‌ام برای اینکه ببینم خودم چقدر به تو نزدیک شده‌ام؟ یا راه و رسم عاشقی همین مراقبه‌ها و حواس‌جمعی‌هاست؟ حواس جمع کجا بود که دیگر حتی رو ندارم بگویم:

سنگینی غمت به تغافل مرا فکند

لعنت به من اگر ز سرم وا کنم تو را

می‌ترسم بگویی که چقدر تغافل، چقدر غفلت، چقدر قصور، چقدر تقصیر! اما این ترس اگه برادر مرگ نباشد حتما حربه ابلیس است که می‌خواهد مرا از تو دور کند. مگر آدم عاشق عاقل از کریم می‌ترسد؟‌ اصلا مگر ترس در حضور تو معنی دارد خداوندگار کَرَم؟

بیست و چند سال می‌گذرد از روزی که شنیدم عاشق شدن یعنی شبیه شدن؛ و عاشق تو شدن یعنی درد تنهایی کشیدن؟! غریبی‌ات بر کریمی‌ات سبقت می‌گیرد یا بالعکس؟ هر کدام است، می‌دانم که چیزی نزد من نیست. اگر به من باشد، امیدوار به هیچ آبادی و سلامتی نیستم. برای آنچه نزد توست، نویدی به من می‌دهی؟

ای قصرِ دل افروز که منزلگه انسی

یا رب مَکُناد آفت ایام خرابت

حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد

صلحی کن و بازآ که خرابم ز عِتابت

ثبت نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

نظرات (۱)

معصومه مرادی ۲ مهر ۰۱، ۱۴:۱۴
درودها
قاسم صفایی نژاد: ۱۰ مهر ۰۱، ۱۵:۳۱
سپاس