پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «28 صفر» ثبت شده است

یادداشت شخصی

منزلگه انس

سالروز عروج تو به سمت معشوقت دوباره آمد. خودخواهم که این روز را هم گذاشته‌ام برای اینکه ببینم خودم چقدر به تو نزدیک شده‌ام؟ یا راه و رسم عاشقی همین مراقبه‌ها و حواس‌جمعی‌هاست؟ حواس جمع کجا بود که دیگر حتی رو ندارم بگویم:

سنگینی غمت به تغافل مرا فکند

لعنت به من اگر ز سرم وا کنم تو را

می‌ترسم بگویی که چقدر تغافل، چقدر غفلت، چقدر قصور، چقدر تقصیر! اما این ترس اگه برادر مرگ نباشد حتما حربه ابلیس است که می‌خواهد مرا از تو دور کند. مگر آدم عاشق عاقل از کریم می‌ترسد؟‌ اصلا مگر ترس در حضور تو معنی دارد خداوندگار کَرَم؟

بیست و چند سال می‌گذرد از روزی که شنیدم عاشق شدن یعنی شبیه شدن؛ و عاشق تو شدن یعنی درد تنهایی کشیدن؟! غریبی‌ات بر کریمی‌ات سبقت می‌گیرد یا بالعکس؟ هر کدام است، می‌دانم که چیزی نزد من نیست. اگر به من باشد، امیدوار به هیچ آبادی و سلامتی نیستم. برای آنچه نزد توست، نویدی به من می‌دهی؟

ای قصرِ دل افروز که منزلگه انسی

یا رب مَکُناد آفت ایام خرابت

حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد

صلحی کن و بازآ که خرابم ز عِتابت

صبر در راه خدا...

سلام ارباب کریمم

همیشه درب خانه‌ات به روی هر غریب و مسکین و حاجتمندی باز بود؛ گویی خانه نه، بلکه مهمان‌خانه بود. اما چه شد که تنهاترین سردار شدی، به بی‌وفایی مردمان برمی‌گردد. ما نمی‌خواهیم شبیه مردمان دوره شما باشیم، پس حتی موقع ورود به بقیع هم اجازه می‌گیریم: «أ أدخل یا موالیّ، أ أدخل یا اولیاءالله...» آیا داخل شوم؟ یقین دارم که تو کریمی و اذنم می‌دهی. همانطور که برخلاف مردمان زمانت، یقین دارم که «اشهد انکم قد بلغتم و نصحتم و صبرتم فی ذات الله» گواهی دهم که شما بخوبی تبلیغ و خیرخواهی کردید و در امر خدا شکیبایی نمودید. تو را «معز المؤمنین» می‌دانم و می‌دانم که اگر صلح کردی به این دلیل بود که در صورت جنگ «یک شیعه بر روی زمین باقی نمی‌ماند.» چه جهادی بالاتر از این که صبر و سکوت و صلح کنی به دلیل نامردی و بی‌بصیرتی امتت اما همان امت «مذل المؤمنین» ات بخوانند. «و انکم دعوتم فلم تجابوا، و امرتم فلم تطاعوا» به راستی شما مردم را به خدا دعوت کردید ولی اجابت نکردند و دستور دادید ولی اطاعت نکردند...

آقای من!

هر چند زمانی که به جدت زخم زبان می‌زدند، به دنیا نیامده بودی اما در سکوت 25 ساله پدرت، در کنارش بودی و صبوری را جرعه جرعه نوشیدی تا کاری کنی که صبر در برابر تو صبرش را از دست دهد. صبر و صلح تو بود که قیام حسین را بنا کرد و اولین جوانه «زنده ماندن شیعه» 72 پروانه بود که گرد شمع اباعبدالله سوختند و امروز 20 میلیون زائر اربعینی دارد. آن روز صلح کردی تا شیعه زنده بماند و امروز با عنایت خداوند شیعه در حال تمدن سازی نوین اسلامی است...

 

گوشه نگاه...

دوباره سالروز عروج توست...

دوباره مرا دلتنگ خودت کردی؛ دوباره به خاطر من آوردی که سال‌ها پیش چقدر هر روز وصال تو رو می‌خواستم اما حالا...

یادت هست که می‌گفتم:

چشمت هزار مرتبه عیسی مریم است            زین نسخه در مکاتبه غیر ما کم است

دل‌مرده‌ام در روزمرگی‌ها و غفلت‌ها؛ گوشه نگاه تو مگر اینکه مرا زنده کند.

 

 

نگاه رحمت

روزهای تو که می‌رسند گویی دوباره من زنده می‌شوم. بنده‌ای که دوباره امیدوار می‌شود خدا هنوز افسارش را به گردنش نیفکنده و هنوز اربابش از او دل نبریده است. هر چند که در بقیع تو قول داده بودم دستی که به پنجره‌های بقیع رسید دیگر گناه نکند، چشمی که مزار بی‌سنگ تو را دید، دیگر گناه نبیند و پایی که داخل حرم آسمانی‌ات شد مجلس گناه را ترک کند و همه‌شان به اختیار من گناه کردند اما خوشحالم که هنوز مورد لطف تو هستم و امید دارم به پذیرش توبه و عاقبت بخیری. امیدم به خدای توست که نزدش بسیار آبرومندی و کرمت هم نسبت به من در شأن خودت.

ارباب من،

با خودم فکر می‌کردم که اگر همه زندگی‌ام با تو باشد چقدر لذت‌بخش و شیرین خواهد بود، دیدم اصلا مگر زندگی بدون تو، زندگی است؟ فکر می‌کردم که اگه به جای زیبایی‌های زودگذر، کَرَم تو را می‌دیدم چقدر دلچسب بود؛ اگر به جای خنده‌های زودگذر ناشی از تمسخر و غیبت، لذت خوشی در کنار تو را حس می‌کردم چقدر دلنشین بود و اگر به جای رسیدن به این دنیا و زخرف‌هایش، در آخرت به تو می‌رسیدم چقدر خیالم راحت‌تر بود.

این‌ها همه خوب است اما از منٍ روسیاه که کاری ساخته نیست. باید از تو نگاه رحمتی بخواهم شاید که دستگیری شوم. راستی چقدر خوب است که دست مرا تو بگیری و همه جا کنارت باشم...

 

 

نقل قول

به همین مورِ تو بودن، تا قیامت راضی‌ام

سائل آشفته‌ام با تو پریشان نیستم                     بی‌سروسامانم، دنبال سامان نیستم
در حرم پروانه خاکستر شود راضی‌تر است             در میان شعله‌ات فکر گلستان نیستم
آیه‌ی کهف تو، سگ را هم طهارت می‌دهد            دست بر دامان شدم، آلوده‌دامان نیستم
به همین مورِ تو بودن، تا قیامت راضی‌ام               هیچ محتاج مقامات سلیمان نیستم
سجده آوردن اگر شرط مسلمان بودن است           گر به پای تو نیفتم من مسلمان نیستم
من سرم را نذر کردم هر چه بادا باد باد                 گر ببازم در دو عالم من پشیمان نیستم
میهمان خوشحال اما میزبان خوشحال‌تر               بر سر هر سفره‌ای اینگونه مهمان نیستم
گیسویی دارم به درد گردگیری می‌خورد                ورنه من دنبال گیسوی پریشان نیستم
نذر کردم که فقط امروز را گریه کنم                       در ازای صبح فردایی که گریان نیستم



* این شعر ۲۸ صفر ۹۰ (امروز) توسط حاج منصور خوانده شده است.