پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۲۰ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

نقل قول نقل قول

دو وجه قلب

بدان که از براى قلب که مرکز حقیقت فطرت است، دو وجهه است: یکى وجهه به عالم غیب و روحانیت: و دیگر، وجهه به عالم شهادت و طبیعت.

و چون انسان ولیده عالم طبیعت و فرزند نشئه دنیاست ـ چنانچه آیه شریفه: امه هاویة نیز شاید اشاره به آن باشد ـ از بدو خلقت در غلاف طبیعت تربیت شود، و روحانیت و فطرت در این حجاب وارد شود، و کم کم احکام طبیعت بر آن احاطه کند، و هر چه در عالم طبیعت رشد و نماى طبیعى کند احکام طبیعت بر آن بیشتر چیره و غالب شود. و چون به مرتبه طفولیت رسد با سه قوه، هم آغوش باشد که آن قوه شیطنت ـ که ولیده واهمه است ـ و قوه غضب و شهوت مى باشد. و هر چه رشد حیوانى کند این سه قوه در او کامل شود و رشد نماید و احکام طبیعت و حیوانیت بر آن غالب شود و شاید کریمه شریفه: لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم * ثم رددناه اسفل سافلین اشاره باشد به نور اصلى فطرت، که تخمیر به ید قدرت حق تعالى شده و آن احسن تقویم است، زیرا که بر نقشه کمال مطلق و جمال تام است، و ردّ به اسفل سافلین اشاره به این احتجاب به طبیعت ـ که اسفل سافلین است ـ باشد. و چون این احتجابات و ظلمات و کدورات بر نفس غالب و چیره است، و کم اتفاق افتد که کسى به خودى خود بتواند از این حجب بیرون آید و با فطرت اصلیه سیر به عالم اصلى خود بنماید و به کمال مطلق و نور و جمال و جلال مطلق برسد، حق ـ تبارک و تعالى ـ به عنایت ازلى و رحمت واسعه انبیاء عظام ـ علیهم السلام ـ را براى تربیت بشر فرستاد و کتب آسمانى را فرو فرستاد تا آنها از خارج، کمک به فطرت داخلیه کنند، و نفس را از این غلاف غلیظ نجات دهند.

 

شرح حدیث جنود عقل و جهل، صفحه 78

نویسنده: امام خمینی (ره)

 

 

نقل قول نقل قول

یک لغزش و مدت‌ها بازماندن از حقایق توحید

و این مطلب در محل خود به ثبوت پیوسته که نشئات ثلاثه نفس ـ یعنى، نشئه ملک و دنیا که محط عبادات قالبیه است، و نشئه ملکوت و برزخ که محل عبادات قلبیه و تهذیبات باطنیه است، و نشئه جبروت و آخرت که مظهر عبادات روحیه و تجرید و تفرید و توحید است ـ تجلیات یک حقیقت قدسیه و مراتب یک بارقه الهیه است...

ممکن است انسان را، یک نظر به نامحرمان با یک لغزش کوچک لسانى، مدتها از سرایر و حقایق توحید باز دارد و از حصول جلوات محبوب و خلوات مطلوب ـ که قرة العین اهل معرفت است ـ باز دارد. پس ‍ وقوف در هر یک از مراحل و مراتب، و بى اعتنائى و قلت مبالات به هر یک از تشئات، موجب حرمان از سعادت مطلقه است و از دامهاى ابلیس است.

مثلا کسانى که اهل مناسک و عبادت ظاهریه هستند و شدت مبالات و اعتناء به آن دارند، شیطان عبادات صوریه را در نظر آنها جلوه دهد، و همه کمالات را در نظر آنها منحصر و مقصور در همان عبادات و مناسک ظاهریه کند، و دیگر کمالات و معارف را از نظر آنها بیندازد، بلکه آنها را نسبت به آنها و صاحبان آنها بدبین کند، پس صاحبان معارف را در نظر آنها مرمىّ به الحاد و زندقه و صاحبان اخلاق فاضله و ریاضات نفسیه را مرمىّ به تصوف و امثال آن کند، و آن بیچارگان بى خبر را سالها در صورت عبادات محبوس کند، و به زنجیرهاى محکم تدلیس و وسواس خود، آنها را ببندد، و از این جهت، مى بینیم که در بعضى از آنها، عبادات به عکس نتیجه دهد. نماز که حقیقت تواضع و تخشع است، و لب آن ترک خودى و سفر الى الله و معراج مؤمن است، در بعض آنها اعجاب و کبر و خود بینى و خود فروشى نتیجه دهد.

و به همین قیاس، کسانى که در رشته تهذیب باطن و تصفیه و تجلیه اخلاق هستند، گاه شود که شیطان بعضى از آنها را در دام کشد و مناسک و عبادات قالبیه و همین طور علوم رسمیه و معارف الهیه را در نظر آنها ناچیز قلم دهد. و همه کمالات و سعادات را پیش آنها مقصور و منحصر به رشته سلوک و ریاضت و تهذیب باطن کند، و آنها را به صاحبان آنها و خود آنها بدبین کند، به طورى که لسان طعن و سوء ادب به علماء شریعت و ارکان دیانت و حکماء ربانى و فقهاء روحانى ـ رضوان الله علیهم ـ باز کنند، با آن که خود را صاحب صفاى باطن و خلق مهذب شمارند و سر خود را در میان سر اهل الله درآورند.

اعجاب به نفس ـ که مبدا جُلّ رذائل نفسانیه است ـ و تکبر و سوء ظن بر بندگان خدا ـ که ارث شیطان است ـ در قلب آنها چنان قدم راسخ دارد که غیر خود و یک مشت قلندر مثل خود که به اسم اهل الله آنها را یاد کنند و از ظاهر شریعت خبرى ندارند، چه رسد به باطن آن، به پشیزى نشمرند. این نیست جز وقوف در یک نشئه و احتباس در یک مرتبه که باعث شود از همه مراتب محروم شوند، حتى از همان رشته که خود را در آن داخل دانند و سمت تخصص در آن براى خود قائلند.

و همین طور نیز اگر حکیمى یا عارفى در زنجیر شیطان درآمد و محبوس و موقوف در همان عقلیات شد، به دیگران با نظر خوارى و بى مقدارى نظر کند و علماء شریعت را قشرى و فقهاء اسلام را عامى خواند تا چه رسد به دیگران. و او جز خود و رفقاى خود که انباردار مفهومات و اعتباریات هستند، کسى دیگر را به حساب نیاورد و این آفت نیست جز از همان وقوف و سلطه ابلیسیه.

 

شرح حدیث جنود عقل و جهل، صفحه 69 و 70

نویسنده: امام خمینی (ره)

 

نقل قول نقل قول

نقد عمر خداداد

 باید دانست که هر کس باید خود، معالج قلب و طبیب روح خود باشد؛ دایه دلسوزتر از مادر نخواهد بود. روزهاى فرصت و مهلت و موسع خود را نگذارد از دست برود و در هنگامى که ایام بیچارگى و فشار و ضیق است، از خواب غفلت برخیزد و هیچ دوائى براى او نشود. اى عزیز! تا این نعمت بزرگ الهى و این نقد عمر خداداد، موجود است، براى روزهاى گرفتارى و بیچارگى، همتى کن و خود را از آن سختی‌ها و بدبختی‌ها که در پیش رو دارى نجات ده که امروز، در دار تغیر و تبدل و دار الزرعى، این نتیجه را خوب مى‌توانى حاصل کنى.

اگر خداى نخواسته حزب شیطانى در تو غالب باشد و با همین حال، روزگارت سرآید و دستت از این عالم کوتاه شود، دیگر جبران شدنى نیست، آن روز حسرت‌ها و ندامت‌ها فایده ندارد، و انذرهم یوم الحسرة اذ قضى الامر و هم فى غفلة و هم لا یؤمنون.

 

شرح حدیث جنود عقل و جهل، صفحه 53

نویسنده: امام خمینی (ره)

نقل قول نقل قول

عرضه به قرآن شریف

 بدان که آدم اول و ابلیس اعظم حقیقت عقل و جهل مى باشند و از براى هر یک، ذریه و مظاهرى است در عالم دنیا، که تشخیص آنها و تمیز بین آن دو طایفه را هم در این عالم مى توان داد از موازین قرآنیه، که میزان اکبر است و از موازین حدیثیه، که موازین صغرى هستند. و آن بدین نحو است که انسان خود را عرضه به قرآن شریف کند، در خصوص قصه آدم و ابلیس، و آیات شریفه که درباره آدم ـ علیه السلام ـ وارد شده از بدو خلقت او تا منتهاى سلوکش ـ که در قرآن شریف مذکور است ـ با خود تطبیق کند و همین طور آیاتى که درباره ابلیس وارد شده، از موقعى که در عالم سماوات بوده تا وقتى که مطرود شده، با خود تطبیق نماید تا معلوم شود که از کدام حزب است.

و نتیجه بزرگ این تطبیق ـ که یکى از آداب قرائت است، و ما در رساله آداب الصلاة مذکور داشتیم  ـ آن است که انسان مى تواند نشئه خود را تبدیل کند و مظهریت ابلیسیه را به مظهریت آدمیه مبدل نماید، زیرا که انسان تا در عالم طبیعت ـ که دار تغیر و تبدل و نشئه تصرم و هیولویت است ـ واقع است، به واسطه قوه منفعله که حق تعالى به او عنایت نموده و راه سعادت و شقاوت را واضح فرموده، مى تواند نقایص خود را مبدل به کمالات، و رذایل خویش را تبدیل به خصایص حمیده، و سیئات خود را مبدل به حسنات نماید. و این که معروف است : فلان خلق زشت یا فلان صفت رذیله از ذاتیات است و قابل تغییر نیست، اصلى ندارد و حرفى بى اساس و ناشى از قلت تدبر است و عدم تغییر و تبدیل ذاتیات را به این باب ربطى نیست، بلکه با ریاضات و مجاهدات، تمام صفات نفسانیه را مى توان تبدیل (نمود) و تغییر داد، حتى جبن و بخل و حرص و طمع را مى توان مبدل به شجاعت و کرم و قناعت و عزت نفس نمود.

 

شرح حدیث جنود عقل و جهل، صفحه 51

نویسنده: امام خمینی (ره)

نقل قول نقل قول

مراتب توحید

 ورود عقل به عالم طبیعت، ورود با سلامت یا قریب به سلامت است و براى اطاعت امر و انفاذ حکم است ؛ و براى عقل کل، رؤیت جمال جمیل در مرآت تفصیلى است و بسط توحید در تکثیر است و برگرداندن حکم تکثیر به توحید است. از این جهت، فلاح مطلق و مطلق فلاح، در قول لا اله الا الله است، منتهى آن که، از براى حقایق توحید و قول لا اله الا الله مدارج و مراتبى است کثیره، بلکه به عدد انفاس خلایق. پس در توحید مطلق، که لا اله الا الله کمل است، فلاح مطلق است که رستگارى از کثرت ـ که اصل شجره خبیثه است ـ مى باشد، و این کلمه در این حال موازن با هیچ چیز نیست، چنانچه در روایات شریفه وارد شده.

 

شرح حدیث جنود عقل و جهل، صفحه 47

نویسنده: امام خمینی (ره)