دهها شب است که من و بخش زیادی از مردم ایران مشغول تماشای سریال کیمیا هستیم. سریالی که با همه خوبیهایش، کاستیهایی نیز دارد.
یکی از این کاستیها این است که در این سریال، دفاع از وطن خیلی پررنگتر از دفاع از اسلام مطرح میشود. این مفهوم حتی در چند قسمت گذشته به صورت دیالوگ مستقیم درآمد و در قسمتی که شب گذشته پخش شد به اوج خود رسید. نمیتوان قضاوت کرد که چند درصد از رزمندگان دفاع مقدس به دلیل دفاع از وطن و چند درصد به دلیل دفاع از اعتقادات یا هر دلیل دیگری به جنگ رفتند -که البته دفاع از وطن هم مقدس است- اما به هر حال پررنگ کردن دفاع از وطن بدون مطرح کردن حرفی از اسلام یکی از کاستیها است. البته که خیلی اهل زدن حرف سلبی نیستم و به جد معتقدم اگر کسی این نظر را دارد، خودش زحمت بکشد و چنین فیلمی بسازد؛ اما سخن اصلی اینجاست که بعد از 27 سال از جنگ تحمیلی اتفاق بزرگی در حال رخ دادن است و آن هم شهدای مدافع حرم هستند.
به نظرتان اگر چند سال دیگر کسی از شهدای مدافع حرم فیلم بسازد میتواند در اعتقاد راسخ اینان به اسلام چیزی را مخلوط نماید؟ جوانانی که دیده شده است با وجود فرزند خردسال از کشور خود به سوی جهاد فی سبیل الله هجرت کردهاند... که سید شهیدان اهل قلم گفت:
این جوانان نسل تازهای هستند که در کره زمین ظهور کرده است و وظیفه دگرگون کردن عالم را پروردگار متعال بر گرده اینان گذاشته است. عصر بعثت دوباره انسان آغاز شده است و اینان پیامآوران این عصرند و پیام آنان همان کلامی است که با روح الامین بر قلب مبارک رسول الله تجلی یافته و از آنجا بر زبان مبارکش جاری شده است. چگونه است که پروردگار در طول همه این اعصار، اینان را برای امانتداری خویش برگزیده است؟
دو سال و نیم پیش یکی از برنامههای درسهایی از قرآن استاد قرائتی داشت پخش میشد؛
ایشون گفتن دقت کنید چی میگم، خیلی حرفم مهمه، دقت کنید:
تمایل به هیچ گناهی گناه نیست به جز یک گناه. یعنی مثلا ته دلتون دوست داشته باشید فلان گناه رو بکنید، گناه نیست تا انجامش ندید مگر یک گناه و اون بردن آبروی مردمه که حتی اگه ته دلت هم تمایل داشته باشی گناهه.
چهار سال پیش یادداشتی تحت عنوان «مارپیچ سکوت حزب اللهی!» نوشتم و به این پرداختم که برخی از افراد حزب اللهی با تصور اینکه در جامعه اقلیت هستند، حرف خود را نمیزنند یا به صورت شفاف نمیزنند. بعد از چهار سال و تغییر شرایط محیطی و تجارب جدید باید نکاتی را به آن بیفزایم که تلویحا در همان یادداشت قبلی هم وجود داشت.
- گاهی اوقات افرادی هستند که میپندارند حزباللهی هستند و حتی جزو رهبران فکری و عملیاتی حزباللهیها هستند اما این فقط پندار آنان است و نه واقعیت. آنان شاید زمانی ویژگیهای یک حزباللهی را داشتند، شاید دلشان میخواهد حزب اللهی باشند اما در واقع در حال حاضر اینگونه نیست. یکی از ویژگیهای اصلی حزباللهی این است که به اسلام سیاسی اعتقاد دارد و چنین فردی باید بتواند با تکیه بر مطالعات و اطلاعات تاریخی، تحلیل هوشمندانهای از شرایط حال داشته باشد و بتواند با آیندهنگری تصمیم مناسب بگیرد. متأسفانه در چند سال اخیر شاهد هستیم که اکثر تحلیلهای این افراد ناقص و اشتباه است. یادمان هست که تا دقایقی قبل از ثبت نام هاشمی رفسنجانی در وزارت کشور در سال 92 این افراد برآوردشان این بود که هاشمی کاندیدا نمیشود و امثال ما که از ماهها قبل تحلیل میکردیم هاشمی کاندید میشود را با برچسب جریان انحرافی و احمدینژادی مورد عتاب قرار میدادند و میگفتند شما خواهان ایجاد فضای دوقطبی احمدینژاد-هاشمی در جامعه هستید. بماند که اگر این دو قطبی ایجاد نشد، چه کاری انجام شد که پیروزی از آنِ گفتمان حزب اللهیها باشد نه دیگران؟ رقیب، این دوقطبی را ساخت و انتخابات را برد و ما هم در پازل آنها یا بازی کردیم و یا سکوت کردیم. و البته بماند که برآورد این افراد ردصلاحیت هاشمی رفسنجانی در انتخابات خبرگان 94 هم بود!
- یکی از ویژگیهای این افراد دسترسی به «اخبار مگو» و «گفتن» آن است. آنان با این روش برای خود مخاطبانی پیدا میکنند و خبرهایی که اغلب اشتباه است را مبنای تحلیل قرار میدهند. تحلیل خود را نسبت به سایر افراد ارجح میدانند و هرگونه نقدِ تحلیل از سوی دیگران را برنمیتابند؛ زیرا به هر حال -به زعم خود- دسترسی به اخبار پنهان دلیل برتری تحلیل آنان است.
- این افراد معمولا صفاتی را به رقبای خود نسبت میدهند که خود حائز برخی از آن صفات هستند. به طور مثال میگویند فلان شخص خود را صاحب انقلاب میداند، در حالی که خودشان هم چنین حسی راجع به انقلاب دارند و غیرهمفکران خود را انقلابی نمیدانند. یا میگویند فلان گروه فقط خود را «انقلابی خالص» میداند و حاضر به وحدت با سایرین نیست، در حالی که در درون خودشان نیز فقط خود را «انقلابی خالص» میدانند.
- این افراد فکر میکنند دانستن نظر رهبری و شعار دادن مبنی بر عمل به آن کفایت میکند. در واقع ترویج منویات رهبری را فقط بازگویی آن میدانند و در خوشبینانهترین صورت ممکن، سیاستگذاری بر مبنای آن در برخی موارد؛ چیزی که مهم نیست یا لااقل دیده نمیشود عمل به منویات رهبری توسط خود این افراد است. به طور مثال این افراد میدانند که یکی از اصلیترین خواستههای رهبری حمایت از دولتهای مختلف است؛ ایشان با نقد موافقند ولی با تخریب هرگز. ولی این افراد اتهاماتی که همه را به خنده وامیدارد را آنچنان با اعتماد به نفس تکرار میکنند و جنگ روانی راه میاندازند تا همگان باور کنند و حتی متأسفانه خودشان هم باور کنند. تخریب دو دولت کاملا متفاوت از نظر سیاست و رویکرد در چهار سال گذشته نمایانگر این رفتار است.
- تخریب دولت سابق از سوی این تفکر و تخریب دولت فعلی در ادامه، شائبه نگرانی بابت منافع شخصی را پررنگ میکند. به هر حال نمیتوان همیشه تخریب کرد و از همه ناراضی بود و هیچوقت خود را به رأی مردم نگذاشت یا حداقل اینکه نتوان رأی مردم را جلب کرد. یادمان هست در انتخابات مجلس نهم میگفتند یک مقام دولتی نفری 700 میلیون تومان برای تبلیغات کاندیداهای جریان انحرافی در نظر گرفته است تا کرسیهای مجلس را تسخیر کند. جملاتی که با تمسخر همان مقام دولتی با این جمله مواجه شد که «حاضر و آمادهاش ارزانتر است!» حال هم که دولت فعلی از نظر این افراد جاسوس است و غربی و سازشکار! اساسا این افراد هیچوقت به این سؤال پاسخ نمیدهند که اگر همه مسئولین نظام که توسط مردم انتخاب میشوند اینگونه هستند، سازوکار نظارتی که اجازه پیشرفت فرد تا شخص دوم کشور را میدهد چه کار میکند؟
- البته مهمتر اینکه این افراد هیچوقت پاسخ ندادهاند که خود چه کار کردهاند؟!
- به طور مثال هیچکس تا به حال نگفته اساسا این افراد در عمل به منویات رهبری دقیقا چه کاری جز این انجام دادهاند که انحرافات بقیه از منویات رهبری را کشف کردهاند؟! مثلا توضیح داده نشده چرا رهبری به فرموده خودشان صد بار گفتهاند کرسیهای آزاداندیشی راه بیفتد ولی اتفاقی نیفتاده است و این افراد هم قدمی برنداشتهاند! آیا بسنده کردن به اقدامات سلبی و محدود کردن اقدامات ایجابی به ظاهرسازی و همایش و کارهای سطحی، ترویج گفتمان رهبری است؟!
به نظر میرسد افرادی که میخواهند حزب اللهی باشند و یا هستند، وظیفه دارند همانطور که اعتقادات خود را مقابل جریان رقیب و جریان دشمن به منصه ظهور -در قول و فعل- میرسانند، اعتقادات خود را در مقابل این افراد نیز بازگو نمایند تا مارپیچ سکوت حزب اللهی این بار در درون شکل نگیرد و هم اینگونه افراد -که اغلب از روی غفلت یا تملق اطرافیان یا سیستمهای معیوب دچار این درد بعضا ناخودآگاه هستند- آگاه شوند و هم مکتب امام در خط اصیل خود قویتر از گذشته عطرپراکنی کند.
نکته آخر اینکه باید مراقب باشیم خودمان دچار ریا، عُجب و کبر نشویم که آفت همینجاست. آفت دقیقا این است که ما هم بپنداریم فقط خودمان انقلابی هستیم ولاغیر. آفت همینجاست که وقتی چند ماه از تحلیلمان گذشت و تحلیل ما درست بود و تحلیل بقیه غلط، بگوییم «دیدید گفتیم؟!». آفت همینجاست که اگر ما هم به مسئولیتی برسیم شبیه آنان شویم. آفت همینجاست که ما هم خودمان را برتر بدانیم و تحلیل و آیندهنگری خودمان را ارجح بدانیم. آفت همینجاست که ...
-