پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۱۵۱ مطلب با موضوع «یادداشت‌ها» ثبت شده است

یادداشت یادداشت‌ها

بیست و سوم خرداد ۸۸

محل کارم نزدیک وزارت کشور بود؛ یک خیابون پایین‌تر. بعدازظهر که شد اغتشاشات شروع شد. شعارهای تندی که می‌دادند اما کسی توجه نمی‌کرد. اول فقط شعار می‌دادند. یه ماشین که راننده‌اش روحانی بود داشت از خیابان پروین اعتصامی (از خیابان‌های فرعی فاطمی، نزدیک وزارت کشور) رد می‌شد. جلوی ماشینش رو گرفتند و روحانی را پیاده کردند و کتک زدند و شیشه‌های ماشینش را شکستند. از آنجا همه چی شروع شد. شعارها تندتر شد. سنگ‌ها آماده شد. اگر قیافه‌ات به بسیجی‌ها میخورد، یا شلوار پارچه‌ای داشتی یا اگر خانم بودی و چادر داشتی با سنگ می‌زدند.
نیروی انتظامی فقط می‌گفت بفرمایید! بفرمایید! تجمع نکنید!
ما که از پنجره‌های محل کار داشتیم این صحنه‌ها را می‌دیدیم، پیش خودمان می‌گفتیم با گفتن بفرمایید آیا این‌ها می‌فرمایند؟!
کمی گذشت، چادر از سر یک خانم کشیدند. دیگر طاقت نیاوردیم. رفتیم برای حمایت از اون خانم. رسیدیم به خیابان که دیدیم همزمان با ما گارد ویژه آمد...
ما حرکت کردیم به سمت خونه. از میدون فاطمی نمی‌شد بریم، نیروی انتظامی گفت اونطرف شلوغه. اومدیم از سمت خیابون حجاب بریم به سمت میدون ولیعصر. با صحنه جالبی مواجه شدیم. حدود 20 نفر با ماسک سبز، عرض خیابان را بسته بودند و با سنگ‌هایی که جلوی پایشان ریخته بود اجازه عبور به هیچ شخص عادی‌ای را نمی‌دادند. حتما باید طرفدار آن‌ها می‌شدی و با آن‌ها در سنگ زدن به مردم همراه می‌شدی که به شما کاری نداشته باشند. همان سیاست بوش: «دو دسته وجود دارد: یا با ما، یا بر ما!»
از شیوه اعتراض آن‌ها و سنگ زدن آن‌ها به مردم فهمیدم آن‌ها به رأی مردم معترضند نه به شمارش در آرا!
برگشتیم و مسیر پارک لاله را انتخاب کردیم! آنجا همه مشغول بازی بودند! انگار نه انگار بیرون از پارک خبری هست. انگار نه انگار که گردشگران خارجی از هتل لاله بیرون آمده بودند و در حال تماشای اغتشاشات بودند!
به بلوار کشاورز رسیدیم. هر جا چراغ قرمز بود و خودروها متوقف بودند شیشه خودروها شکسته می‌شد. یک خانم پیری از ما پرسید: «آنطرف هم شلوغه؟ من میخوام برم خونمون. دو ساعته گیر کردم. خدا لعنتشون کنه.»
به هر زحمتی بود به میدان ولیعصر رسیدیم و به سمت جنوب شهر رفتیم. از چهارراه ولیعصر که رد شدیم دیگر خبری نبود. دیگر همه چیز آرام بود...
 
 
 
 

 

یادداشت یادداشت‌ها

فیلم مستند میرحسین و حامیان سبزپوش

وقتی امشب فیلم مستند جناب آقای میرحسین موسوی را می دیدم، بیشتر از اینکه میرحسین را بشناسم، دوباره به هنر کارگردانی مجید مجیدی پی بردم. یک کارگردانی فوق العاده با موسیقی متن زیبا و فضایی متناسب با فرهنگ ایران اسلامی(البته فضای هنری فیلم).
اما جوابی برای هیچکدام از سوالات خود نیافتم.
تعریف میرحسین را از پدرم شنیده بودم، همین! به خاطر همین پیش زمینه خوبی تا چند ماه قبل نسبت به میرحسین داشتم. چند ماه قبل به عنوان یک شیعه ایرانی، سوالاتی از میرحسین داشتم: مثلا چرا با وجود حضور در هیئت امنای دانشگاه آزاد، هیچ واکنشی نسبت به تخلفات مدیر دائم العمر دانشگاه آزاد نشان نمیدهد؟ یا چرا در 20 سال گذشته، هیچ وقت در رسانه های عمومی نسبت به انحرافات از انقلاب صحبت نکرد و به قول خودش احساس خطر نکرد؟
سوالاتی در این چند ماه به سوالات بالا اضافه شد:
*چرا با وجود صدور بیانیه انتخاباتی بسیار زیبا -مبنی بر رعایت اخلاق انتخاباتی و پرهیز از هزینه های هنگفت تبلیغات- خود به توصیه های خود عمل نکرد و از روز بعد شروع به تهمت و توهین به دولت منتخب مردم کرد؟
*چرا از حمایت حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که مطرود مراجع تقلید هستند، استقبال کرد؟ و در همین حین به دیدار مراجع رفت؟
*چرا موضع گیری خاصی از او ندیدیم و خواست همه طیف ها را دور خود جمع کند و به دولت بتازد؟ هم گفت بسیجی ام و هم با کسانی نشست و برخاست کرد که سالها میگفتند بسیجی چماقدار است؟
*چرا سادات بودن خود را بازیچه یک عده انسان سودجو قرار داد و ...؟
یک نکته جدید از میرحسین در فیلم مستندش دیدم. گفت مگر چند خائن در مملکت داریم؟ تعدادشان به انگشتان دو دست هم نمیرسد!!!
سوالات جدیدی برایم به وجود آمد:
*آیا کسانی که با وجود دادن امتیازات فراوان (بخوانید اعتمادسازی)، باعث شدند کشور عزیزمان ایران، محور شرارت نام بگیرد فقط 10نفر بودند؟
*آیا 114 نماینده متحصن مجلس ششم کمتر از انگشتان دو دست هستند؟
*آیا 26 استاندار که به مقام معظم رهبری گفتند انتخابات را برگزار نمیکنیم کمتر از 10 نفر هستند؟
* فضای 4 سال پیش را به خاطر بیاورید. آیا تلقی مردم از اینکه به بیت المال دست اندازی می شود اشتباه بود و اگر درست بود، کمتر از 10 نفر به بیت المال دست اندازی میکردند؟
*باز هم فضای 4 سال پیش را به خاطر بیاورید. آیا کسانی که باعث شده بودند ملت بزرگ ایران، عزت نفس و اعتماد به نفس و خود باوری نداشته باشد، کمتر از 10 نفر بودند؟
ممنون می شوم کسی پاسخ سوالهای من را بدون توهین به دولت بدهد.
یادداشت یادداشت‌ها

مبارزه با تروریسم !

ایهود باراک وزیر دفاع!!! رژیم صهیونیستی : ما در حال مبارزه با تروریسم هستیم .
عکس هایی که مشاهده می کنید نشان دهنده مظلومیت کشوری!!! به نام اسرائیل است که ساکنان قدیمی سرزمین قدس بودند و حالا کسانی می خواهند به زور پول و اسلحه و جنگ روانی آنها را از خانه و کاشانه شان بیرون کنند و خود دولتی مستقل در آن بنا کنند . دولت غیرفانونی فلسطین !!!!!! (حماس) بدون رای مردم و به زور بر کشور فلسطین حکمرانی می کند و اصلا نشانی از دموکراسی و آزادی بشر ندارد ؛ آنها کم کم تبدیل به یک تروریسم دولتی شده اند و اینگونه زن و کودکان سرزمین اسرائیل !!! را از بین می برند .
هیچ جور دیگه ای نمی تونم خودمو توجیه کنم و این صحنه هایی رو که می بینم به راحتی ازش بگذرم مگر با جملات بالا ! وگرنه آیا میشه که کودکان چند ماهه تروریسم باشند ؟
واقعا کار به جایی رسیده که دیگه صحبت از اتحاد عرب و اتحاد مسلمانان گذشته . جدای از اینکه اگر همچین اتفاقی برای کشور دیگه ای میفتاد سران فلسطین آنها را کمک می کردند یا مثل بقیه اعراب بی تفاوت بودند ، این سرزمین جایی شده که انسانیت داره زیر سوال میره . کسانی آشکارا تصمیم حمله به مناطق مسکونی و مدارس را می گیرند و آشکارا طرح ترور را از قبل اعلام می کنند و سپس از آزادی و حقوق بشر صحبت می کنند ! آنها از مبارزه با تروریسم صحبت می کنند و از دفاع از خود می گویند !
آیا هنوز هم کسانی پیدا می شوند که بگویند مردم خودمان مهم تر هستند ؟ آیا اگر مردم ما مهم تر باشند انسانیت مهم نیست ؟ آیا می شود در دنیایی زندگی کرد که عده ای وحشیانه عمل می کنند و روشنفکرانه شعار می دهند ؟ آیا به عنوان انسان در قبال این همه اعمال ضدانسانی مسئول نیستیم ؟
یاد سفرم به مدینه میفتم که وهابی ها همیشه در حال نماز و خواندن قرآن بودند . چقدر واضح و روشن می بینیم که مسلمانی فقط به عبادت نیست و امر به معروف و نهی از منکر و تولی و تبری هم جزئی از  دین است . چقدر آشکار تاریخ در حال تکرار است که ابن ملجم ها و ابن سعد ها و شمرها حافظ و مفسر قرآن هستند ولی ذره ای به آن عمل نمی کنند .
و در آخر اینکه تنها راه نجات بشریت از وضع موجود گسترش تفکر مهدویت است تا انسان ها دیگر منفعلانه عمل نکنند و در قبال ذبح انسانیت ، درست و متفکرانه و به موقع عمل کنند . به امید روزی که همه انسان ها به دور از تکبر و حرص و سایر صفات زشت و به خصوص بی تفاوتی نسبت به سرنوشت انسانیت گام بردارند .
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
یادداشت یادداشت‌ها

دوگانگی ارزشی

دیروز یه گزارش از شبکه تهران دیدم که خیلی جالب بود. در چند روز پیاپی و در ساعت‌های مشخص مثلا 11 صبح (در روز گزارش) پارکینگ‌های اتوبوسرانی پر از اتوبوس بود و مردم در ایستگاه‌ها صف‌های طویل بسته بودند! گزارشکر می‌گفت که هیچ کس هم در شهرداری پاسخگو نبود!

گویا بعد از اون همه دروغ نسبت دادن قالیباف نسبت به شهردار قبلی و سپس استفاده از نام شهردار قبلی در انتخابات شورای شهر برای حزب وابسته به او با این بیلبورد که:

رئیس جمهور مانند رجایی، شهردار مانند باکری، شهردار ما قالیباف!

او این دوگانگی ارزشی را اینطور پاسخ می‌دهد که هنوز باید شهردار قبلی در کارهایی که نکرده تخریب شود تا من رئیس جمهور شوم! شاید اینگونه طرح سهمیه بندی بنزین ناکارآمد جلوه کند.

 

 

یادداشت یادداشت‌ها

حرمت نان و نمک در فرهنگ ایرانی

یکی از ویژگی‌های فرهنگی ما حفظ حرمت نان و نمک است. عباراتی چون «دستم نمک ندارد» در هنگامی که محبتمان پاداش درخوری نمی‌گیرد و «نترسید نمک ندارد» در هنگامی که غذای تعارف شده رد می‌شود، در همین رابطه به کار گرفته می‌شود.

حفظ این حرمت به تدریج و در اثر افراطی که ما در بعضی از کارهایمان پیش می‌گیریم شأن خود را از دست داده و به یک ضدفرهنگ تبدیل می‌شود.

وقتی یک نیکوکار دست کسی را می‌گیرد که شب به همراه خانواده‌اش با شکم گرسنه سر بر بالین نگذارد، از آن‌ها انتظار دارد که در حق او کار دیگری انجام دهد و جای دیگری جبران کند! قدرشناس محبت بودن بسیار زیباست و باعث تشویق نیکوکار می‌شود اما آیا این عرف درست است که نیکوکار به خاطر تشکر کردن این کار را انجام دهد ؟

امروز دیده می‌شود که حفظ این حرمت از ده‌ها بار تشکر و جبران کردن می‌گذرد و گاه به سکوت در مقابل رفتار و گفتار غیرمنطقی و حتی طرفداری غیرمنصفانه از او در یک مجادله یا معامله کشیده می‌شود!

بدین ترتیب اگر این طرفداری ناحق انجام نشود فرد متهم به «نمک خوردن و نمکدان شکستن» می‌شود! اتهامی که افراد طرفدار حق را از «نمک گیر شدن» می‌هراساند؛ چرا که می‌دانند این نان و نمک از سر مهر صادقانه تعارف نمی‌شود بلکه آنها را در قید جبرانی غیر منصفانه قرار خواهد داد! طبیعتا اینگونه حفظ مبالغه آمیز حرمت نان و نمک عده‏اى را بر آن مى‏دارد که با دادن یک شام و نهار و یا پیشکش یک هدیه و یا دادن رشوه، دهان افراد را بسته و آرا و عقاید آنها را خریده و به اهداف خویش برسند. و بسیاری از ما غافلیم که «عقیده» بالاترین بهایی است که در ازای خوردن یک وعده غذا که در خانه خود نیز یافت می‌شود، می‌توان به دیگری پرداخت!

با کمی دقت می‌توان دید که بسیارى دیگر از توصیه‌های فرهنگى ما چون مراعات دوست و همسایه، حفظ شان فامیل، احترام به بزرگ ‏تر و نگهداشتن حرمت موى سپید و ... که همه در راستای یک قدر شناسی ساده و صادقانه بوده است، به نوعى دچار همین سرنوشت شده‏اند. بدین معنی که در طول زمان، با افراطى که در راه انجام آنها در پیش گرفتیم، تغییر ماهیت داده و به زیر پا گذاشتن حق و عدالت در جامعه منجر شده اند. و چنین است که امروزه مخالفت با درخواست یک دوست، به زیر پا گذاشتن حرمت دوستى تعبیر می‌شود و سرپیچى کردن از فرمان غیر اصولى پدر یا معلم، به شکستن حرمت پدر و معلم و اعتراض به حرف ناحقى که از دهان سالمندى در آمده است به شکستن حرمت موى سفید!!! و اینها همه جامعه را بسوی خفقان و سکوت سوق می‌دهد، راه اعتراض و انتقاد را می‌بندد و در نهایت انسانها را تبدیل به انبار باروتی می‌کند که با اندک تلنگری منفجر می‌شوند. رفتار‌های خشونت بار، عدم صبر و تحمل، حساسیت بیش از حد و اندازه و. . . در جامعه ما ناشی از همین ویژگیهای فرهنگی ماست که هیچکس جز خودمان یعنی آشنایان، دوستان و فامیل به یکدیگر تحمیل نمی‌کنیم.

و نکته جالب توجه این‏جاست که اگر کسى از ما به خاطر همسایگی یا دوستی و یا به هر دلیل دیگرى به ناحق دفاع کند، کار او را نوعی مروت و مردانگى می‌دانیم، و آن را از خصوصیات خوب ملى و فرهنگى خود تلقى کرده و به آن می‌بالیم، اما وقتی همین کارها براى اثبات دوستى به دیگرى و در تضاد با منافع ما قرار گرفت، آنرا پستى و نامردى نام می‌دهیم.

بسیار افرادی که در ادارات و سازمان‏هاى دولتى و غیردولتى اشتغال دارند اگر بتوانند دست آشنایان و دوستان نزدیک خود را به کاری بند می‌کنند و به خاطر این عمل بر خود مى‏‌بالند، کاری که در بسیاری از موارد با زیر پا گذاشتن حق ناآشنایی صورت می‌گیرد. اما اگر همین عمل توسط افراد رده‌‏هاى بسیار بالاتر صورت گیرد، فریادشان به هوا مى‌‏رود که مملکت دارد نابود مى‏‌شود! غافل از این‏که این یک خصوصیت ملى است و مسئولین نیز در راستاى حفظ حرمت نان و نمک و حق دوستى و فامیلى دست به انجام این کارها مى‌زنند!