چیزی در مورد فرقه بارپرستی (cargo cult) شنیدید؟
جنگ جهانی دوم بود و مردم چند جزیره کوچک در اقیانوس آرام، یکی از شدیدترین نبردها بین ژاپنیها و آمریکاییها رو مشاهده میکردند. مردم محلی در عمرشون نه سرباز جنگی دیده بودند و نه بیسیم و خودروی جیپ و نه میدونستن هواپیمای جنگی چیه؟! اونها فقط میدیدن که از این پرندههای غولپیکر، یه سری بسته به پایین پرت میشه که در اون غذا هست! سربازها کنسروهاشون رو با مردم تقسیم میکردند و چه چیزی برای شبیهسازی بهشت، بهتر از نزول غذا از آسمان؟!
وقتی جنگ تموم شد، مردم برای اینکه دوباره غذا از آسمان نازل بشه، از کاه، هواپیمایی در ابعاد واقعی ساختند؛ با بامبو برج مراقبت رادیویی درست کردند و حرکت سربازانی را تقلید کردند که در جنگ دیده بودند، با بیسیمهایی که از چوب ساخته بودند! اونها همه چیز رو شبیهسازی کردند تا پرندهها براشون غذا بیارند!
مردم همه کارها رو به درستی انجام میدادن. شکل و شمایل کار عالیه. اما نتیجه نمیده! به این میگن چسبیدن به فرم، بدون درک درستی از محتوا!
چقدر در زندگی شخصی، شغلی و اجتماعیمون رو آوردیم به رفتارهای نمایشی بدون روح و انتظار داریم که نتیجه بگیریم؟
شرکت در انتخابات، کمترین کاری است که میتوانیم در ادامه مسیر ایرانیان در طول تاریخ، برای اعمال نظر ملت در اداره کشور، انجام دهیم. مسیری که فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کرده است و در ۱۲۰ سال گذشته با جنبش مشروطیت جدیتر شد و با انقلاب اسلامی به واقعیت تبدیل شد.
اینکه مردمسالاری دینی چقدر کامل اجرا میشود و اطراف قضیه چقدر به آن پایبند هستند و نهادهای حاکمیتی و دولتی و نظامی و مردم، چقدر آن را ارج مینهند، حتما نیاز به مباحثه دارد؛ اما اینکه پس از هزارههای مختلف، در تجربه چند دههای صندوق رأی هنوز نیاز به تمرین داریم، قابل انکار نیست.
در هر صورت، برای قدردانی از کسانی که برای همین صندوق رأی جان و مال و آبرو دادند، موظفیم در انتخابات شرکت کنیم، همانطور که موظفیم از انحراف آن جلوگیری کنیم.
مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود، یک قدم مهم محسوب میشود و فارغ از سلیقه مردم، اصل مشارکت بیش از هر چیزی اهمیت دارد.
پس از آن، اینکه به چه کسی رأی میدهیم، مهم است و در برابر آن مسئولیم. باید کسی را انتخاب کنیم که آرمانگرایی واقعبینانه داشته باشد. هم به آرمانهای مردم که برای آن انقلاب کردند، معتقد باشد و هم راهحلهای واقعی و اجرایی برای رسیدن به آنها داشته باشد یا بیابد.
یک نفر هر چقدر هم خوب باشد، برای اعمال نظرات خود نیازمند تیمی همدل لااقل در حلقه اول خود خواهد بود. بدون حلقه اول همدل و دغدغهمند که توانایی شنیدن مسائل مردم را بیش و پیش از همه چیز داشته باشند، مدیریت سختترین و نشدنیترین کار دنیاست.
به انتخابمان دقت کنیم و با افرادی که ما را امین میدانند مباحثه کنیم تا بهترین فرد را برگزینیم.
هویت گمشده این روزهای ایران عزیزمان است. بیش از یک قرن است که میان ایرانی، اسلامی و غربی بودن یا شدن مباحثه میشود و البته جامعه، منتظر نتیجه مباحثات نیست و پیش میرود.
در دهههای اخیر، مسئله هویت به دلیل جهش مصرف محتوای سطحی، جدیتر شده است و متأسفانه زبان گفتگو و شناخت طرفینی از طرفهای مختلف کمتر وجود دارد. گروههای مرجع تغییر کردهاند و در حال گذار در همه این موارد هستیم.
شاید یکی از مواردی که نسل ما و قبل از ما در میان همه این تحولات تجربه کرد، نبردهای فکری بین کسانی بود که حتی اگر در ادبیات آکادمیک گروه مرجع نبودند، ولی نماینده یکی از گروههای مرجع به صورت تمام قد در برههای از زمان بودند.
انتخابات ریاست جمهوری یکی از این آوردگاهها بود. وقتی کسی کاندیدای ریاست جمهوری میشد، حداقل در دو طرف اصلی، هوادارانی داشت که حاضر بودند برای ترویج تفکرشان، وقت و انرژی و جان و آبرو بگذارند. یکی از دلایلش این بود که آن کاندیدا برای رسیدن به قدرت، خودش، فکرش و اعتقاداتش را مخفی یا بزک نمیکرد.
یادم هست سال ۸۴، دو طرف اصلی اختلاف که هاشمی رفسنجانی و احمدی نژاد بودند، اختلاف جدی مبنایی برای اداره کشور داشتند. البته که همیشه در حاشیه، کاندیداهای دیگری بودند که نمیدانستند که هستند؛ در جایی دم از ارزشهای انقلاب میزدند و در جای دیگر، ستادشان تابلوهای تبلیغاتی بزرگ با چشم رنگی از آنها منتشر میکرد. یا از کلیدواژه دولت مدرن استفاده میکردند و دم از امید میزدند و مطمئن نبودند عصر امام خمینی (ره) ادامه دارد.
اما روایتهای اصلی که در حال مبارزه با هم بودند، همان چیزی بود که شهید بهشتی در ابتدای انقلاب خطاب به امام خمینی (ره) نوشته بودند که «دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آن که جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط میشود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعهد در برابر کتاب و سنت باشد، بینش دیگر در پی اندیشهها و برداشتهای بینابین، که نه بهکلی از وحی بریده است و نه آنچنان که باید و شاید در برابر آن متعهد و پایبند، و گفتهها و نوشتهها و کردهها بر این موضوع بینابین گواه.»
متأسفانه چند دورهای است که چنین آوردگاهی را به دلایل مختلف مشاهده نمیکنیم. آوردگاهی که باعث رشد فکری و سیاسی مردم میشد و شفافیت ناشی از آن، به ادامه مسیر کمک میکرد. یا رقیب قدرتمندی برای رقابت وجود ندارد و یا دال مرکزی گفتمانی برای یکی از طرفین مبهم است.
به نظرم نیاز است برای آینده فکری کنیم که افرادی که کاندیدای ریاست جمهوری میشوند، هر کدامشان واقعا صلاحیت و برازندگی ریاست جمهوری را داشته باشند و با وجود سلیقهها و اختلافنظرها اما ذیل خیمهگاه قانون اساسی با هم مبارزه کنند تا شاهد پیشرفت بیشتری باشیم. انتخابات به این شکل، با احساس تکلیف مردم انقلابی ممکن است پرشور شود اما آیا سیاسیون و مدیران باید از این تعهد مردم سوءاستفاده کنند و خود را رشد ندهند؟
به این باید فکر بکنیم که از امسال #مجلس و #دولت تقریبا شروع دورههای یکسانی دارند و اگه دنبال #وحدت_قوا هستیم، باید رئیس جمهور متناسب انتخاب کنیم؟ یا اصلا جزو ملاکها نباید باشه؟
ای کاش این روزها، در اتاق کار همه کسانی که قصد نامزد شدن در انتخابات ریاست جمهوری دارند، یک دوربین پخش زنده نصب میشد تا مردم از نزدیک در جریان رفت و آمد و توافقات مختلف آنها با سایرین قرار میگرفتند.