پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام حسین» ثبت شده است

شخصی

جامانده‌ایم یا نه؟

این روزها از بسیاری از فامیل و دوست و آشنا می‌شنویم که تشرف یافته‌اند به زیارت اربعین امام حسین علیه السلام. زیارتی که یکی از نشانه‌های مؤمن است و توصیه‌های فراوان راجع به آن شده است. حتما تمامی شیعیان دلشان می‌خواهد که اربعین به زیارت حرم امام حسین علیه السلام مشرف شوند؛ برخی بسیار مشتاق هستند و برخی کمتر اما به هر حال همه این حس را دارند و کسانی که نرفته‌اند حتی شده ذره‌ای این حسرت را دارند.

اما دو نکته نباید فراموش شود:

یکی اینکه آیا سفر جسمانی فقط مهم است؟ سفر جسمانی قطعا مهم است اما فقط سفر جسمانی مهم نیست. می‌شود کربلا رفت و حسینی نشد و می‌توان کربلا نرفت و حسینی شد. 

نکته دیگر اینکه آیا آمادگی سفر را در خودمان ایجاد کرده‌ایم؟ برای خود من پیش آمده که سال‌ها مشتاق زیارت مدینه و بقیع بودم ولی بعدش همیشه می‌گفتم ای کاش خودم را بیشتر آماده کرده بودم که وقتی مشرف شدم، استفاده بهتری بکنم. 

همیشه حسرت در نرفتن نیست، برخی وقت‌ها در رفتن و درست استفاده نکردن است.

چه می‌دانیم که قرار است چند بار توفیق زیارت قبور ائمه علیهم السلام را پیدا کنیم؟ برخی وقت‌ها یک سفر، تنها فرصت در کل عمر می‌تواند باشد. پس بهتر است از خدا بخواهیم که در بهترین زمان ممکن به زیارت برویم؛ زمانی که بتوانیم استفاده مناسبی از زیارت داشته باشیم. اگر هر سال می‌توانیم استفاده بکنیم چه بهتر که هر سال زیارت برویم اما اگر اینگونه نیست در سال یا سال‌هایی برویم که بتوانیم به خدا نزدیکتر شویم. به نظرم بهتر است همه تلاشمان را بکنیم و آن را به خدا بسپاریم، که:

ما بی‌سلیقه‌ایم، تو حاجات ما بخواه                  ور نه گدا مطالبه آب و نان کند

 

عبرت از تاریخ

می‌دانم که هم «حسنی» هستی و هم «حسینی»
خودت گفتی هم حسنی هستم و هم حسینی اما خودت هم گفتی شرایط، شرایط رقم زدن عاشورای دیگری است نه صلح امام حسن علیه السلام
تنهایت گذاشتند مدعیان...
تنها که شدی...
از «نرمش قهرمانانه» حرف زدی...
می‌دانم از کودکی بر واژه‌ها دقت داشتی و داری، می‌دانم چه زحمت‌ها کشیدی که به یک خطیب بلیغ تبدیل شوی...
از واژه «نرمش قهرمامانه» که دم زدی، یاد کتابی افتادم که راجع به صلح امام حسن علیه السلام ترجمه کرده بودی...
برای رسیدن به خدا نیاز به طی کردن مسیرهای دشواری است...
منتظر باش که خواص افراطی به سبط اکبر پیغمبر خاتم پس از صلح «مذل المؤمنین» گفتند...
با اینکه پیامبر (ص) فرموده بود: حسن و حسین جانشین من هستند، چه قیام کنند و چه بنشینند...
باید چشید ذره‌ای از درد ناشی از زخم‌زبان‌هایی که مولایم حسن علیه السلام شنید...
اما...
ما سرباز توایم
چه صلح کنی و چه قیام...
هر لحظه منتظریم که آنچه تو می‌خواهی را انجام دهیم حتی اگر یک روز قیام کنی و روز دیگر صلح
ما عبرت گرفته‌ایم از تاریخ...
می‌دانیم اگه صلح شود، بخاطر این است که زمان صلح است و قیام نتیجه‌ای جز «از بین رفتن تمامی شیعیان» ندارد و اگر قیام شود، بخاطر این است که زمان قیام است و صلح نتیجه‌ای جز «از بین رفتن تشیع» ندارد.

 

چرا روز توطئه؟

روز توطئه، روز شهادت تو هم هست. اصلا انگار این روز دوشنبه باید در تاریخ اسلام بماند، از رحلت پیامبر بزرگوارش تا کوچه بنی‌هاشم و تا تیرباران جنازه. شاید خواستی با شهادتت در این روز به ما بگویی که همه وجودت را خرج کردی که توطئه‌ها را مهار کنی، تا گرد و غبار از فتنه‌ها برگیری، تا چهره منافقان را نمایان سازی، تا…
اصلا گویی خدا به تو مأموریت داده که چیزی به نام خود باقی نگذاری. می‌دانی از چه نشانه‌هایی می‌گویم حضرت ارباب؟ از جمله «لا یوم کیومک یا ابا عبدالله»! انگار می‌خواستی همه چیز به نام حسین (ع) باشد. یاد دو بیت شعر افتادم:
یک روز در مسابقه‌ی با برادرت                                خرج حسین شد همه تشویق مادری
دیدی که کوچک است، خودت را زمین زدی               جانم فدای این همه مهر برادری
از همان کودکی هم خواستی همه چیز به نام حسین (ع)‌ باشد وگرنه کیست که نداند تأثیر شگفت‌انگیز صلح تو و امامت تو را بر قیام تاریخ‌ساز حسین (ع)؟ کیست که نداند اگر مدیریت و صبر تو نبود، قیام حسین (ع)‌ زیربنایی نداشت که بعد از حسین (ع) توسط زینب (س) تکمیل شود؟ کیست که نداند غبار فتنه را تو کنار زدی که ۷۲ فدایی برای سیدالشهدا باقی ماند که گفتی اگر من صلح نکنم، یک شیعه هم روی زمین باقی نمی‌ماند! هنوز هم می‌خواهی همه چیز به نام حسین (ع) باشد که بقیع‌ات را غریب می‌خواهی و کربلای برادر کوچکترت را با ۱۶ میلیون پروانه اربعینی‌اش!
گرچه خاکی است ولی مرقد او کعبه ماست            نام آن گرچه بقیع است ولی عرش خداست
حرم کرب و بلا جلوه‌ی بیت الحسن است                حسنیه است به هر جا که حسینیه به پاست
طالع هر که حسینی‌ست یقینا حسنی است          که حسین‌بن‌علی هم حسن دوم ماست
حسنی هستم و از حشر چه باکی دارم؟                که سروکار غلامان حسن با زهراست

 

 

 

و رقة جلدی...

السلام علیک یا کریم اهل بیت (ع)
مگر می‌توانم بدون سلام بر ارباب به سراغ پسر بزرگوارش بروم؟ شنیده‌ام دست‌نوشته‌ی ارباب چاره‌ساز پسرش شده بود در روزی که تمام غصه‌های عالم به دلش نشسته بود. دست‌نوشته‌ای که اذن میدان او از سوی حسین (ع) را تأیید کرد.
می‌گویند عاشورا روز جمعه اتفاق افتاده بود؛ یعنی شب عاشورا شب جمعه بود و شب دعای کمیل. شاید قاسم (ع) آن شب این قسمت دعای کمیل را با سوز و آه بیشتری می‌خواند که: «یا رب الرحم ضعف بدنی و رقة جلدی و دقة عظمی» پروردگارا بر ضعف بدنی من رحم کن و نازکی پوستم و شکنندگی و بی‌طاقتی استخوانم. شاید از خدا خواست بر ناتوانی جسم این 13 ساله رحم کند تا با همین قد و بالایی که زره به تنش نمی‌شد، بتواند فدایی امام زمانش شود. این نگرانی قاسم (ع) را می‌توان در سؤال همان شب عاشورایش دید: «عمو جان! فردا من هم شهید می‌شوم؟»
سؤال عمو کمی قاسم (ع) را مضطرب‌تر کرد: «قاسمم! مرگ در نظر تو چگونه است؟» بدون معطلی گفت: «شیرین‌تر از عسل!» سالار شهیدان پاسخ داد: «قاسمم تو به بلای عظیم گرفتار می‌شوی!»
قاسم (ع) نمی‌دانست خوشحال باشد یا ناراحت. یعنی منظور عمو این بود که شهید می‌شوم یا بلای عظیم دیدن اسارت عمه و مادر است؟
خدا رحم کرد بر ضعف جسمانی قاسم (ع). دلیل دارم برای این حرف خودم و چه دلیلی بالاتر از اینکه قد و بالایی که زره جنگی به تنش نمی‌شد، پس از شهادت از قد و بالای رشید اباعبدالله الحسین (ع) رشیدتر شده بود، که:
از عسل گفتم قد رعنای تو آمد به یاد...

نقل قول

مشتاق نوای بنده

خواهش مسکین کند لطف و عطا را بیشتر           می‌کشد اهل کرم، ناز گدا را بیشتر
هر چه من آلوده گشتم پرده‌پوشی کرده‌ای           هر چه من بد کرده‌ام، کردی مدارا بیشتر
من خبر دارم که مشتاق نوای بنده‌ای                  دوست داری بندگان مبتلا را بیشتر
از سر احسان تو شد آرزوهایم زیاد                      سفره‌ی رنگین نماید اشتها را بیشتر
تا سروکارم به اهل معصیت افتاده است               قسمتم شد غفلت و کردم خطا را بیشتر
این منم حالا که پیش روی تو افتاده‌ام                  خوب‌تر باشد ببینی زیرپا را بیشتر
خودنمایی هم درِ این خانه دارد قیمتی                می‌خرد اما گدای بی‌ریا را بیشتر
بس که امر معصیت راه نگاهم بسته است           گم نمودم جلوه‌ی نور خدا را بیشتر
تا به کی آن گوهر نرجس از ما غائب است           دیدمش کمتر چون گشتم هر کجا را بیشتر
مشهد و شهرالنبی، سامرا باشد عزیز                دوست می‌دارم ولی کرب و بلا را بیشتر
تا که دیدند آمده بر تل خاکی، خواهری                بر حسینش می‌فشردند نیزه‌ها را بیشتر
تا میان قتلگه تا دید وضع خیمه را                      بین مقتل می‌کشید او دست و پا را بیشتر
در شرار خیمه‌ها می‌گفت زین‌العابدین               عمه جان! باشد حواست بچه‌ها را بیشتر
گوشواره روی گوش دختران خردسال                  حرص آرَد دست‌های بی‌حیا را بیشتر
جسم پرخونی که صدپاره ز تیر و نیزه شد           حس نماید ضربه‌های سخت پا را بیشتر
تا بگیرد جایزه شاهد به کارش می‌گرفت             من شکستم بوسه‌گاه مصطفی را بیشتر



* این شعر در شب ۲۳ رمضان ۹۰ توسط حاج منصور خوانده شده است.