پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام حسین» ثبت شده است

نقل قول

مواجهه با عظمت پوشالی

میان ما شیعیان، برخی از ماه‌های سال از بقیه ماه‌های سال عزیزترند؛ از جمله ماه رمضان، ذی‌الحجه، محرم و صفر. اما در این بین به فرموده امام راحل عظیم‌الشأنمان «این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.»
ماه مُحرمی که با ورود حسین علیه‌السلام به کربلا، جامه عزا بر تن دوستدارانش می‌پوشاند و با تاسوعا و عاشورا تا اربعین حسینی در ماه صفر ادامه می‌یابد. اما براستی تفاوت قیام حسین بن علی علیه‌السلام با مابقی قیام‌های تاریخ در چیست که اینگونه ماندگار می‌ماند و حتی باعث زنده نگه داشتن دین پیامبر آخرالزمان صلی‌الله علیه و آله می‌شود. مقام معظم رهبری در تفکیک حرکت امام حسین علیه‌السلام از دیگر حرکات شجاعانه تاریخ می‌فرمایند:
«ماجراى کربلا تقریباً بیشتر از یک نصف روز - یا اندکى بیشتر - طول نکشیده است. تعدادى هم شهید شده‌اند - حالا هفتاد و دو نفر یا چند نفر کمتر و بیشتر - این همه شهید در دنیا هست. مسأله‌ى کربلا که شما مى‌بینید این همه عظمت پیدا کرده است - حق هم همین است و هنوز از اینها عظیمتر است - این‌گونه در اعماق وجود بشر تأثیر گذاشته و نفوذ کرده است، به خاطر روح این قضیه است. جسم قضیه چندان حجمى ندارد. بالاخره بچه‌هاى کوچک در همه‌جا کشته شده‌اند؛ در حالى که آن‌جا یک بچه‌ى شش ماهه کشته شد - دشمنان در بعضى جاها قتل عام کرده‌اند و صدها بچه را کشته‌اند - قضیه در این‌جا از لحاظ جسمانى مطرح نیست؛ از لحاظ معنا و روح خیلى مهم است.
روح قضیه این است که امام حسین علیه السّلام در این ماجرا، با یک لشکر روبه‌رو نبود؛ با جماعتى از انسانها، هر چند صد برابر خودش، طرف نبود؛ امام حسین علیه السّلام با جهانى انحراف و ظلمات روبه‌رو بود. این مهم است. با یک جهان کجروى و ظلمت و ظلم مواجه بود، که آن جهان هم همه چیز داشت. پول، زر و زور، شعر، کتاب و محدّث و آخوند داشت. وحشت انگیز بود. تن آدم معمولى - حتى آدم فوق معمولى - در مقابل عظمت پوشالى آن دنیاى ظلمت مى‌لرزید. قدم و دل امام حسین علیه‌السّلام در مقابل این دنیا نلرزید؛ احساس ضعف و تردید نکرد و یک تنه وسط میدان آمد. عظمت قضیه این است که قیامِ‌للَّه است.
کار امام حسین علیه‌الصّلاه والسّلام در کربلا، با کار جدّ مطهرش حضرت محمد بن عبداللَّه صلى‌اللَّه علیه و آله و سلم در بعثت، قابل تشبیه و مقایسه است. قضیه این است. همان‌طور که پیغمبر در آن جا، یک تنه با یک دنیا مواجه شد، امام حسین هم در ماجراى کربلا، یک تنه با یک دنیا مواجه بود. آن بزرگوار هم نترسید؛ ایستاد و جلو آمد. امام حسین هم نترسید؛ ایستاد و جلو آمد. حرکت نبوى و حرکت حسینى، مثل دایره‌ى متحدالمرکز هستند. به یک جهت متوجّهند. لذا این‌جا «حسین منى و انا من حسین» معنا پیدا مى‌کند. این عظمت کار امام حسین است.
امام حسین علیه‌السّلام در شب عاشورا که فرمود: بروید و این‌جا نمانید؛ دست بچه‌هاى مرا هم بگیرید و ببرید؛ اینها مرا مى‌خواهند، شوخى که نکرد. فرض کنید آنها قبول مى‌کردند و مى‌رفتند و امام حسین، تک و تنها و یا با ده نفر مى‌ماند؛ آیا خیال مى‌کنید عظمت کار امام حسین کم مى‌شد؟ نه؛ عیناً باز همین عظمت را داشت. اگر به جاى این هفتاد و دو نفر، هفتاد و دو هزار نفر اطراف امام حسین را مى‌گرفتند، آیا باز عظمت کار کم مى‌شد؟
نه، عظمت کار این‌جا بود که امام حسین علیه‌السّلام، در مقابل فشار و سنگینى یک دنیاى متعرّض و مدّعى، احساس تردید نکرد؛ در حالى که آدمهاى معمولى احساس تردید مى‌کنند. آدمهاى فوق معمولى هم احساس تردید مى‌کنند. کمااین‌که بارها گفته‌ام عبداللَّه بن عباس - که یک شخصیت بزرگى است - و همه‌ى آقازاده‌هاى قریش، از آن وضع ناراحت بودند. عبداللَّه زبیر، عبداللَّه عمر، عبدالرحمن بن‌ابى بکر و فرزندان بزرگان صحابه و بعضى صحابه از این قبیلند. در مدینه عدّه‌ى زیادى صحابه بودند؛ آدمهاى با غیرتى هم بودند - نه این‌که خیال کنید با غیرت نبودند - همان کسانى بودند که در مقابل تهاجم مسلم‌بن عقبه، در قضیه‌ى «حَرّه» مدینه - که سال بعد به مدینه حمله بردند و همه را قتل عام کردند - ایستادند؛ جنگیدند و مبارزه کردند. خیال نکنید ترسو بودند؛ نه، شمشیرزن و شجاع بودند.
شجاعت ورود در میدان جنگ، یک مسأله است و شجاعت مواجه شدن با یک دنیا، یک مسأله‌ى دیگر است. امام حسین علیه‌السلام این دومى را داشت. براى این دومى حرکت کرد. براى همین است که من بارها تأکید کرده‌ام که حرکت امام بزرگوار ما، یک حرکت حسینى بود. امام بزرگوار در زمان ما، رشحه‌اى از حرکت حسینى را در کار خود داشت. حالا بعضى بگویند که امام حسین در صحراى کربلا، تشنه شهید شد؛ ولى امام بزرگوار، با این عزّت، حکومت و زندگى کردند؛ از دنیا رفتند و تشییع شدند. شاخص قضیه اینها نیست. شاخص قضیه مواجه شدن با یک عظمت پوشالى است که همه‌ى چیزها را هم با خود دارد.
قبلاً گفتم که دشمن امام حسین علیه‌السلاّم، پول و زور و شمشیر زن و مروّج و مبلّغ و سینه چاک داشت. عزیزان من! الان وضع شما این است. کربلا تا آخر دنیا گسترده است. کربلا که به مرزهاى آن میدان چند صد مترى محدود نمى‌شد. الان همان روز است. همه‌ى دنیاى استکبار و ظلم امروز، با جمهورى اسلامى مواجه است.» [1]

 

 پاورقی:
[1]- بیانات پاسداران انقلاب اسلامى به مناسبت روز پاسدار 24/9/1375

 

این یادداشت را می‌توانید در استوا هم ببینید. 

 

 

یادداشت

عبرت‌های عاشورا

 
اکثر ما علاقه‌مندان به جمهوری اسلامی، عبارت «عبرت‌های عاشورا» به گوشمان خورده است؛ اما شاید خیلی از ما به طور دقیق نمی‌دانیم که عبرت‌های عاشورا در چه حوزه‌ای به کار می‌آید و چه زمانی بدردمان می‌خورد.
ابتدا بهتر است بدانیم «عبرت» یعنی چه؟ عبرت گرفتن از یک اتفاق «یعنى خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتى است؛ چه چیزى او را تهدید مى‌کند؛ چه چیزى براى او لازم است؟ این را مى‌گویند عبرت.» (1) به عبارت دیگر اگر بخواهیم از عاشورا «عبرت» بگیریم، باید ابتدا از وضعیت آن زمانه مطلع شویم؛ سپس وضعیت زمان حال خود را رصد کنیم و با توجه به اتفاقاتی که در عاشورا افتاد، تهدیداتی که دین ما را به خطر می‌اندازند شناسایی کنیم. بعد از آن نوبت به این می‌رسد که چگونه در مقابل این تهدیدات مقاومت کنیم و بر آن‌ها فائق آییم. اینجاست که باید به ابزارهای لازم دسترسی پیدا کنیم، از ابزارهای دنیایی گرفته تا تقوا و بصیرت.
یک عبرت از عاشورا
«اولین عبرتى که در قضیه‌ى عاشورا ما را به خود متوجه مى‌کند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر صلوات‌اللَّه و سلامه علیه، جامعه‌ى اسلامى به آن حدى رسید که کسى مثل امام حسین علیه‌السّلام، ناچار شد براى نجات جامعه‌ى اسلامى، چنین فداکارى‌اى بکند؟ این فداکارى حسین بن على علیه‌السّلام، یک وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ یک وقت در قلب کشورها و ملتهاى مخالف و معاند با اسلام است؛ این یک حرفى است. اما حسین‌بن‌على علیه‌السّلام، در مرکز اسلام، در مدینه و مکه - مرکز وحى نبوى - وضعیتى دید که هر چه نگاه کرد چاره‌اى جز فداکارى نداشت؛ آن هم چنین فداکارى خونین با عظمتى! مگر چه وضعى بود که حسین‌بن‌على علیه‌السّلام، احساس کرد که اسلام فقط با فداکارى او زنده خواهد ماند، والّا از دست رفته است؟! عبرت این‌جاست. روزگارى رهبر و پیغمبر جامعه‌ى اسلامى، از همان مکه و مدینه پرچمها را مى‌بست، به دست مسلمانها مى‌داد و آنها تا اقصى نقاط جزیزةالعرب و تا مرزهاى شام مى‌رفتند؛ امپراتورى روم را تهدید مى‌کردند؛ آنها از مقابلشان مى‌گریختند و و لشکریان اسلام پیروزمندانه برمى‌گشتند؛ که در این خصوص مى‌توان به ماجراى «تبوک» اشاره کرد. روزگارى در مسجد و معبر جامعه‌ى اسلامى، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نفس، آیات خدا را بر مردم مى‌خواند و مردم را موعظه مى‌کرد و آنها را در جاده‌ى هدایت با سرعت پیش مى‌برد. ولى چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایى رسد و آن‌قدر از اسلام دور شدند که کسى مثل یزید بر آنها حکومت مى‌کرد؟! وضعى پیش آمد که کسى مثل حسین بن‌على علیه‌السّلام، دید که چاره‌اى جز این فداکارى عظیم ندارد! این فداکارى، در تاریخ بى‌نظیر است. چه شد که به چنین مرحله‌اى رسیدند؟ این، آن عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجه دقیق قرار دهیم.
ما امروز یک جامعه‌ى اسلامى هستیم. باید ببینیم آن جامعه‌ى اسلامى، چه آفتى پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ ... در ظرف بیست سال چه شد که به آن‌جا رسیدند؟ اگر بیمارى‌اى وجود دارد که مى‌تواند جامعه‌اى را که در رأسش کسانى مثل پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین علیهما السّلام بوده‌اند، در ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند، این بیمارى، بیمارى خطرناکى است و ما هم باید از آن بترسیم. امام بزرگوار ما، اگر خود را شاگردى از شاگردان پیغمبر اکرم صلوات اللَّه و سلامه علیه محسوب مى‌کرد، سر فخر به آسمان مى‌سود. امام، افتخارش به این بود که بتواند احکام پیغمبر را درک، عمل و تبلیغ کند. امام ما کجا، پیغمبر کجا؟! آن جامعه را پیغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. این جامعه‌ى ما خیلى باید مواظب باشد که به آن بیمارى دچار نشود. عبرت، این‌جاست! ما باید آن بیمارى را بشناسیم؛ آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم.» (2)
بیماری جامعه اسلامی زمان امام حسین علیه‌السلام چه بود؟
«من یک آیه از قرآن را در پاسخ به این سؤال مطرح مى‌کنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن، آن درد را به مسلمین معرفى مى‌کند. آن آیه این است که مى‌فرماید: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلاة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا.» دو عامل، عامل اصلى این گمراهى و انحراف عمومى است: یکى دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است. فراموش کردن خدا و معنویت؛ حساب معنویت را از زندگى جدا کردن و توجه و ذکر و دعا و توسل و طلب از خداى متعال و توکل به خدا و محاسبات خدایى را از زندگى کنار گذاشتن. دوم «و اتبعوا الشهوات»؛ دنبال شهوترانیها رفتن؛ دنبال هوسها رفتن و در یک جمله: دنیاطلبى. به فکر جمع‌آورى ثروت، جمع‌آورى مال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن. اینها را اصل دانستن و آرمانها را فراموش کردن. این، درد اساسى و بزرگ است. ما هم ممکن است به این درد دچار شویم. اگر در جامعه اسلامى، آن حالت آرمانخواهى از بین برود یا ضعیف شود؛ هر کس به فکر این باشد که کلاهش را از معرکه در ببرد و از دیگران در دنیا عقب نیفتد؛ این‌که «دیگرى جمع کرده است، ما هم برویم جمع کنیم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح دهیم»، معلوم است که به این درد دچار خواهیم شد.» (3)
وظیفه ما
قبل از اینکه بخواهیم وظیفه خودمان را بیان کنیم، باید از خود بپرسیم که «آیا هر جامعه‌ى اسلامى، همین عاقبت را دارد؟ اگر عبرت بگیرند، نه؛ اگر عبرت نگیرند، بله. عبرتهاى عاشورا این‌جاست. ما مردم این زمان، بحمداللَّه به فضل پروردگار، این توفیق را پیدا کرده‌ایم که آن راه را مجدّداً برویم و اسم اسلام را در دنیا زنده کنیم و پرچم اسلام و قرآن را برافراشته نماییم. در دنیا این افتخار نصیب شما ملت شد. این ملت تا امروز هم که تقریباً بیست سال از انقلابش گذشته است، قرص و محکم در این راه ایستاده و رفته است. اما اگر دقّت نکنید، اگر مواظب نباشیم، اگر خودمان را آن‌چنان که باید و شاید، در این راه نگه نداریم، ممکن است آن سرنوشت پیش بیاید. عبرت عاشورا، این‌جاست.» (4) اما چگونه می‌توانیم خودمان را در راه نگه داریم تا آن سرنوشت برایمان رقم نخورد: «عبرت‌گیرى از عاشورا این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوى و فرزند انقلاب گوشه‌گیر شود.» (5)
 

پاورقی:
1. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دسته‌هاى عاشوراى نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور22/4/1371
2. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دسته‌هاى عاشوراى نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور22/4/1371
3. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دسته‌هاى عاشوراى نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور22/4/1371
4. بیانات مقام معظم رهبری در خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران 18/2/1377
5. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دسته‌هاى عاشوراى نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور22/4/1371

این متن را می‌توانید در استوا هم ببینید.


 
یادداشت یادداشت‌ها

تلافی تیرهای تابوت

در تشییع پیکر امام مجتبی (ع)، وقتی عباس (ع) دست به قبضه شمشیر برد، حسین (ع) دست عباس را گرفت و فرمود: «عباس جان! کربلا تلافی می‌کنی.» همیشه برایم سؤال بود که امام معصوم که دروغ نمی‌گوید؛ پس چرا روز عاشورا به عباس (ع) اذن میدان جنگ نداد که تلافی کند و فقط اذن آوردن آب داد؟
سال گذشته حاج منصور پاسخ این سؤال مرا داد:
عباس (ع) روز عاشورا تلافی کرد تیرهای اصابت کرده به تابوت امام مجتبی (ع) را. می‌گویند چهارهزار تیرانداز نشستند و عباس (ع) را نشانه گرفتند...
 

یادداشت

عقیق

دو سال قبل که حضرت معشوق گفت «دیدن یار میسر شده جانا، تو بیا...»، شب میلاد حسین (ع) به عشق امیرش حسن (ع)، پرواز مستانه‌ای به مدینه داشتم تا آنجا از ارباب کریمم مدد بگیرم و لایق زیارت بیت‌الله الحرام شوم.

بزرگترین آرزوی زندگی‌ام و دعای قنوط تک تک نمازهام چند سال شده بود «اللهم الرزقنی فی الدنیا زیاره الحسن و فی الآخره شفاعه الحسن». قصدم این بود که قدمی ظاهری به سمت اربابم بردارم تا دل نااهل من را طبابت کند که همیشه از خدا میخواستم:

دل نااهل مرا خبره طبیبی بفرست           من نه آنم که به درمان و دوا دل بندم

اقامت سوزناک چند روزه در مدینه من رو به وحشت انداخته بود ولی سلام روز آخر به ارباب روزنه‌های امید رو در آسمان تیره دل من منور کرد.

از مسجدالحرام که به ایران عزیز برگشتم، تازه متوجه برکات سفری شدم که اگر خاطراتش همیشه با دل من عجین باشد، اوضاع دلم همیشه بهاری است.

دیگر اعیاد شعبانیه هر سال منتظر کرامت اربابم هستم. امسال سومین سالی است که از معشوق هدیه می‌گیرم. آرزویم این است که تا پایان عمر هر سال هدیه‌های امامم به دستم برسد؛ نه به خاطر هدیه، به خاطر اینکه مطمئن شوم معشوق تا پایان عمرم گوشه چشمی به من دارد.

یادش بخیر، شعری که زمزمه مسیر من تا مدینه بود:

دخلم که پر نشد جگرم را فروختم                    تدبیر شد بلا، سرم را فروختم

تا گفتم السلام علیکَ دلم شکست                 تا کاملش کنم سحرم را فروختم

خورشید را به قیمت دریا خریده‌ام                    در روی دوست چشم ترم را فروختم

گفتند ناله کن که مگر راه وا شود                     اینگونه شد که من هنرم را فروختم

در کوی عارفان خبر مرگ می‌خرند                   رد می‌شدم شبی خبرم را فروختم

ما را ز حبس عشق مترسان که پیش از این       از شوق حبس بال و پرم را فروختم

کیفیت کریم چو در شعله در گرفت                   یا رب که گفت شعله به جان شرر گرفت

در هر رگم ز شوق تو خون می‌دود هنوز            هر کس شهید شد خبر از نیشتر گرفت

یا حضرت شراب اغثنی به لعل دوست             این ذکر را پیاله می از سحر گرفت

عشاق گوییا که ز هم ارث می‌برند                 سود علی الحساب دلم را جگر گرفت

آهی که بود پشت سر ناله‌های من               دیشب که جانماز مرا شعله در گرفت

خاصیت نگاه تو ما را شراب کرد                      دیدی که کار غوره‌ی ما نیز سر گرفت

از من گرفت جان و مرا جان تازه داد                 تاجر ببین که جنس مرا سر به سر گرفت

گفتم که کم نگیر مرا گرچه مذنبم                   آقا کریم بود و مرا بیشتر گرفت

بر روی زرد ما صدقه داد نقره‌ای                     او بُرد کرد چون عوض سیم زر گرفت

عمری دلم به بازی طفلانه می‌گذشت            از کوچه می‌گذشت مرا بی خبر گرفت

رفتم که داد و قال کنم بوسه‌ام بداد                جام عسل ببین که دهان شرر گرفت

ما را قلم تراش تو عین عقیق کرد                   اعجاز بین که دست تو آب از حجر گرفت

 

 
 
 

 

نقل قول نقل قول

جان مرا هم طلب کن ز خدا یا حسین

از ازلم آشنا حب تو را یا حسین                        تا به ابد با توام شکر خدا یا حسین

هر که حسینی شود خاک کند کیمیا                 چیست مگر کیمیا؟ عشق و صفا یا حسین

چون به دلی بنگری کرب و بلایی شویم              این دل تنگم نما کرب و بلا یا حسین

هر که تو را مشتریست دوست خریدار اوست      جان مرا هم طلب کن ز خدا یا حسین

آنچه که آموختم از ره تو بندگی است                گوهر تقوا کنی بس که عطا یا حسین

صاحب منبر تویی، جان پیمبر تویی                   جان پیمبر بگیر دست مرا یا حسین

کیست که هر دم کند شور حسینی به پا           اذن خدا می‌دهد شور خدا یا حسین

بانی این خیمه‌ها کیست به جز فاطمه              ناله‌ی او می‌کند روضه به پا یا حسین

بر نفس مستمع، خویش مسلط شوی              تا بشود حق تو خوب ادا یا حسین

وقت عزا نفحه‌ی گریه‌کنان دست توست            ورنه نباشد روا طاقت ما یا حسین

نوکر تو می‌خرد درد و بلای تو را                        تا تو نبینی دگر درد و بلا یا حسین

 

* این شعر در شب 4 محرم 83 توسط حاج منصور خوانده شده است.

 

فایل صوتی این شعر با صدای حاج منصور را می‌توانید از اینجا دریافت نمایید.