جایی میخوندم کسی که مال و مکنت زیادی داره، میتونه به اون تعلق نداشته باشه ولی یه دانشجوی ساده میتونه به یه کتاب تعلق داشته باشه. حب دنیا، ربطی به میزان دارایی نداره و مهم درگیر شدن و عمق تعلقه.
اما ما انسان هستیم و در همین دنیا زندگی میکنیم. گوشهگیری یا صحراگردی نه نشانه تقوی است و نه نشانه توکل. خدا رسالتی ولو کوچک رو به عهده هر انسانی گذاشته و به اندازه وسع هر فرد ازش مطالبه میکنه و اون وظیفه رو باید در سطح اجتماعهای کوچیک و بزرگ انسانی انجام بدیم.
یه وقتایی یه کارهایی در این دنیا میکنیم که احساس میکنیم همون وظیفه و رسالته. برای خودمون این رو میکنیم هدف و هر جوری شده میخوایم پاش وایستیم اما شاید اگه دقیقتر نگاه کنیم تعلقمون به دنیاست. باید از خودمون بپرسیم نکنه بخاطر لذت خودمون این چیز رو میخوایم، نکنه بخاطر خودمون این کار رو انجام میدیم و حالا یه رنگی از وظیفه و تکلیف هم روش پاشیدیم. تشخیص این خیلی سخته. شاید مثل همون قضیه تشخیص «مورچه سیاه روی سنگ سیاه در شب تاریک» میمونه.
اینجور موقعها باید چیکار کنیم؟ باید سریع از ترس حب دنیا ترکش کنیم؟ به نظرم نه! اتفاقا ثبات و طمأنینه لازمه. بررسی دقیق کنیم و به موقع تصمیم درست بگیریم اما به جوانب مختلفش فکر کنیم. باید بتونیم یه محک خوب پیدا کنیم برای سنجش تا اشتباه نکنیم. باید ببینیم ایمانمون و اعمالمون به سمت عقل حرکت میکنه میکنه یا جهل؟ و چه میزانی بهتر از قرآن؟
در راستای پست پاسخهای داده نشده، نویسنده وبلاگ رهامنوشتها به من پیام داد و گفت در چالشی به عنوان ده کاری که قبل از مرگ باید انجام بدم دعوتم کرده بود و من شرکت نکرده بودم. طبق قرار در این چالش هم شرکت میکنم.
ده کاری که قبل از مرگ باید انجام بدم رو میشه از دو زاویه نگاه کرد. یکی کارهایی که دوست داریم تا انتهای عمر انجام بدیم و یکی اینکه اگر همین روزهای آینده قرار باشه حضرت عزراییل سراغمون بیاد، چه کارهای زمین موندهای داریم که انجام بدیم. برای اینکه بفهمم کدوم زاویه نگاه مدنظر بوده، رفتم به وبلاگ سرمنشأ این چالش و دیدم نویسنده وبلاگ سکوت که این چالش رو راه انداخته بود هم بنده رو دعوت کرده بود! خلاصه اینکه واجبتر شد نوشتنم!
پستهای مربوط به چالش رو خوندم و دیدم بین این دو نگاه پستها متغیر بوده و هر کسی از ظن خود یار این چالش شده. بگذریم که پست وبلاگ محبوبه شب فوق العاده بود به نظرم.
من از زاویهای که وبلاگ سکوت خودش نوشته، به این چالش نگاه میکنم:
۱. دوست دارم هیچوقت حق الناسی گردنم نباشد؛ چه مالی و چه معنوی.
۲. دوست دارم آنقدر ایمانم قوی شود که لحظهای که حضرت عزراییل به سراغم میآید، از دستش ندهم که روایت داریم بسیاری از انسانها همان لحظه آخر به دلیل حب به دنیا کافر میشوند.
۳. دوست دارم خود را بشناسم.
۴. دوست دارم از جهل دور شوم و به سمت عقل در حد توان گام بردارم.
۵. دوست دارم خدا را در حد ظرفیتم بشناسم.
۶. دوست دارم ریا، دروغ، کینه را از خودم دور کنم و سالم زندگی کنم.
۷. دوست دارم محبتم به اولیای خدا در نهایت ظرفیتم و دشمنیام با دشمنان خدا در نهایت وسعم باشد.
۸. دوست دارم وظیفه واقعیام در این دنیا را بشناسم و در راه آن جهاد کنم.
۹. دوست دارم بتوانم در راه آگاهی بیشتر مردم به آنها خدمت کنم.
۱۰. دوست دارم شهید شوم قبل از آنکه بمیرم.
برخی کارها را باید یک جایی متوقف کرد. مثلا در پروژهای، مدیر میگفت چه اصراری هست که انقدر منظم کار کنید ولی کیفیت نداشته باشید؟ توقف کنید، بازنگری کنید، ایرادات را بیابید و دوباره با نظم ولی با کیفیت ادامه دهید. درست است که توقف آن یعنی ضربه خوردن به برند، ضربه خوردن به اعتماد مخاطب و ... اما نگاه بلندمدت که داشته باشیم میبینیم چقدر خوب شد که کیفیت را فدا نکردیم.
برخی عادتها را باید یک جایی متوقف کرد. مثلا بالاخره یکی از آن شنبههایی باید بیاید که تصمیم میگیریم دیگر فلان عادتمان را ترک کنیم. هر چند عادت یک روزه ترک نمیشود، زمان میبرد، سختی تحمیل میکند، تا آخرین قطره خونش میجنگد که در وجود ما بماند، اما به هر حال باید از روزی اراده کرد. باید تا جایی که میتوان منابع مادی یا وقت یا هر چیز مرتبط با آن را سد کرد و با آن مبارزه کرد. درست است که ترک عادت موجب مرض است و تلاطم و سختی دارد... اما نگاه بلند مدت که داشته باشیم میبینیم چقدر خوب شد که آینده را فدا نکردیم.
برخی اوقات باید یک جایی متوقف شد؛ باید انتخاب کرد. ما هر چقدر هم توانا باشیم مهم نیست، این انتخابهای ماست که حقیقت باطنی ما را نشان میدهد (+) باید انتخاب کنیم که میخواهیم مطلا باشیم یا طلا؟ میخواهیم فقط موفق باشیم یا لیاقت آن را هم داشته باشیم؟ (+) اگر باور داریم که «انتم الاعلون ان کنتم مومنین»*، پس باید انتخابمان را دور از دنیا انتخاب کنیم که «حب الدنیا رأس کل خطیئه»**. درست است که حب دنیا وجودمان را فرا گرفته، غفلت رفیق ناباب همیشگیمان شده و ... اما نگاه بلندمدت که داشته باشیم میبینیم چقدر خوب شد که آخرتمان را فدا نکردیم!
--------------------------------
* شما برترید اگر مومن باشید. / آیه ۱۳۹ سوره آل عمران
** عشق به دنیا، ریشه هر خطا است. / امام صادق علیه السلام
نزدیک دو سال پیش، بساز بفروشی سراغ یکی از بستگان من آمد که خانه شما و همسایهتان را بکوبم و بسازم و ادامه ماجرا. چند هفته پیش خانه آماده شد و اثاث کشی انجام شد.
در تعطیلات چند روز پیش، همین همسایه به همراه خانوادهاش در سفر بودند که تصادف میکند و مرحوم میشود. پسر همسایه مقصر بوده و الان گریان و نالان است که من پدرم را کشتهام.
دنیا چقدر بیمقدار است. بی توضیح اضافه!
ساحل را دیدهای که چگونه در آیینه آب وارونه انعکاس یافته است؟ سرّ آنکه دهر بر مراد سفلگان میچرخد این است که دنیا وارونه آخرت است.
فتح خون
نویسنده: شهید سیدمرتضی آوینی