شبی در روستایی از مجلس ختم برمیگشتیم. راه آسفالت نبود و #باران زده بود، ماه در #آسمان نبود و تاریک بود و گِل میتوانست عابر پیاده را سُر بدهد. #دوچرخه سواری در حال عبور بود که نور چراغ خودروی من، راه را برایش روشن کرد. دوچرخه سوار از این فرصت استفاده کرد و آرام و با دقت مسیر را طی کرد تا به راه آسفالت همراه با نور برسد. چقدر در زندگیمان به این نورها احتیاج داریم.
رفته بودیم #روستا. به دخترم توضیح میدادم که وقتی بچه بودم اینجا چه شکلی بود. چقدر خانه زیبایی بود و پدربزرگم چقدر #پیله کرم ابریشم داشت. نشان میدادم که آنجا که الان چیزی نیست، انبار برنج بود و اسبها برای بردن آن به کارخانه برنجکوبی به حیاط همین خانه میآمدند. از گل و گیاه و مرغ و خروسهایی که اینجا بودند حرف زدم. و همه اینها در خانهای بود که در کمتر از 20 سال از نبودن مادربزرگ و پدربزرگ، مخروبه شده است و هیچ اثری از هیچکدام نیست.
-------
از هر چیزی در گذر زمان مراقبت نکنیم، تخریب میشود و حتی #خاطرات شیرین آن، تبدیل به حسرت. مراقب دلخوشیهامان باشیم و به راحتی از دستشان ندهیم که جبرانش سخت است.
فرض کنید در سال 1900 دنیا آمدهاید.
وقتی 14 ساله هستید، جنگ جهانی اول شروع می شود و در 18 سالگی با 22 میلیون کشته به پایان میرسد.
اندکی بعد، یک بیماری همه گیر جهانی، آنفولانزای اسپانیایی ظاهر شد و 50 میلیون نفر را کشت و شما زنده هستید و 20 ساله هستید.
وقتی ۲۹ ساله هستید از بحران اقتصادی جهانی که با فروپاشی بورس نیویورک آغاز شد و باعث تورم، بیکاری و قحطی شد جان سالم به در میبرید.
وقتی شما 39 ساله هستید، جنگ جهانی دوم شروع میشود و زمانی که شما 45 ساله هستید با 60 میلیون کشته به پایان میرسد.
وقتی 52 ساله هستید، جنگ کره آغاز می شود.
وقتی 64 ساله هستید، جنگ ویتنام شروع می شود و در 75 سالگی به پایان می رسد.
کودکی که در سال 1985 متولد شد، فکر میکند پدربزرگ و مادربزرگش نمیدانند زندگی چقدر دشوار است، اما از چندین جنگ و فاجعه جان سالم به در بردهاند.
امروز ما در دنیای جدید، خیلی چیزها داریم که انسانهای آن زمان نداشتند. آنها نه تنها زندگی کردند بلکه خیلی اوقات از زندگی لذت بردند.
یک تغییر کوچک در دیدگاه ما میتواند معجزه ایجاد کند. ما باید شکرگزار باشیم و هر کاری که لازم است برای محافظت و کمک به یکدیگر انجام دهیم.
منبع: historic moments