به یاد همه رفقای سوخته شب 5 محرم سال 83...
به سینه هر که تمنای کربلا دارد همیشه در دل خود روضهای به پا دارد
کسی که عشق تو دارد دگر چه کم دارد بدون عشق تو عالم کجا بها دارد
به غیر تو که کَرَم میچکد ز انگشتت کجا پادشهی این همه گدا دارد
تو همچو من سر کویت هزارها داری ولی بدان که گدایت فقط تو را دارد
بزن به تیغ و بسوزان دست بادم ده بیا که این دل عاشق سر بلا دارد
اگر چه پا نزدم صحن کربلای تو را دلم خوش است حضوری به روضهها دارم
به عرض یار رسانید ای سبکروحان میان قافله جایی برای ما دارد
چو میرسد دلم از گردش زمانه به تنگ دعا و عرض سلامی به کربلا دارد
همه ز لطف حسین است آبرو داریم گدا هر آنچه که دارد ز پادشاه دارد
* این شعر در شب 8 محرم سال 86 توسط حاج منصور خوانده شده است.
* فایل صوتی این شعر با صدای حاج منصور را میتوانید از اینجا دریافت نمایید.
بیمار میشوم که پرستاریام کنی خود را زمین زدم که هواداریام کنی
گوشم پر از نصیحت و حرف است ای رفیق من آمدهام که رفع گرفتاریام کنی
گفتی تو سنگدل شدی، خب شدهام ولی نزد تو آمدم که قلمکاریام کنی
اصلا مرا به چوب ادب بستنت چه بود؟ اصلا که گفته بود فلککاریام کنی؟
نانی ز من بگیری و نانی دگر دهی بر تو نیامده که دل آزاریام کنی
رو دست خوردم از همه حتی ز دست خویش کِی خواستم که کاسب بازاریام کنی؟
فردا بیا و نامهی من را به آب ده زان پیشتر که مجرم طوماریام کنی
این ضعف من به قوت خود باقی است و باز من بر همان سرم که سحر یاریام کنی
هر چند ای رب کریم توبه شکستم بارها از کردهام بر مردمان ظاهر نشد اسرارها
پیشانی عفو تو را پُر چین نسازد جرم ما آینه کی بر هم خورد از زشتی رخسارها
در فکر دنیا زیستم، دور از تو مولا زیستم بی حاصلی شد حاصلم از گردش ادوارها
دل را که باشد جای تو، شد خانهی اعدای تو وحدت کجا معنی دهد با کثرت دلدارها
با معصیت خو کردهام، سوی گنه رو کردهام حالا پشیمان آمدم، از زشتی کردارها
از کردهام هستم خجل، وقت سفر ماندم به گل خوبان همه رفتند و من، جا ماندهام از یارها
در معصیت پرداختم، سرمایه خود باختم این ورشکسته بندهات، شد شهرهی بازارها
در دل پر از شوق گناه، بر لب به ذکر یا اله سودی نبخشیده مرا، تکرار استغفارها
تو خود کشیدی ناز من، گفتی شوی همراز من گفتی بیا از من بجوی درمان جمله کارها
آغوش خود وا کردهای، من را تماشا کردهای از ظلمتم کردی رها، در پرتو انوارها