علم مانند عشق
پیتر برگر میگوید: علم هم مانند عشق بخشی دارد که کار دل است؛ اگر به تکنیک محدود شود ناتوان خواهد شد.
قصههای شب برای مدیران
نویسنده: هنری مینتزبرگ
پیتر برگر میگوید: علم هم مانند عشق بخشی دارد که کار دل است؛ اگر به تکنیک محدود شود ناتوان خواهد شد.
یک کاسه ابر دستم گرفتهام و کوچه به کوچه، دنبال تو میگردم. آسمان از دستِ دستهام صاف و صیقلی شده است. کوچهها شعرهای ناتمام عشاق شهری و زمینیاند.
اما عشاق سرزمین ما، در انتشارِ گیجِ عطرهای یاس، والهاند. عاشق و معشوق فقط از شیدایی میگویند؛ قرار میگذارند رأس ساعت هفت غروب زیر درخت بخت، اشکهای یکدیگر را شانه کنند. عشاق سرزمین ما، کوچههای شهر را دوست ندارند؛ کوچههای بن بست، کوچههای دلگیر که کلمه «دوستت دارم» را حبس میکنند.
عشق باید خیلی سماجت کند تا بر قلبِ سنگ تراشیده شود. یک کاسه سنگ دستم گرفتهام و عشق به عشق، دنبال سماجت تو میگردم.
درست وقتی که اتفاقات متعدد و مهمی در زندگیات در حال وقوع است،
وقتی که با وجود پدیدههای مبهم، باز هم سعی میکنی تصمیمات شفاف بگیری،
وقتی که حس میکنی نسبت به یک اتفاق معمولی، حس خوبی نداری،
وقی که یقین میکنی یک جای «توحید»ت میلنگد،
ناگهان مواجه میشوی با ره عشق..
مدت زمان: 2 دقیقه 43 ثانیه
یادت میآید که قبلا هم خوانده بودی که انسان تربیت شده اسلام، عاشق عاقل است. و همین اکسیر عشق است که گرما و شوری در انسان ایجاد میکند که آرام نگیرد.
-----------------------------
پ.ن: جمعه گذشته توفیق زیارت مزار شهید بهشتی را داشتم. او، شیوه تفکر او، شیوه اداره تشکیلاتی او و شیوه زندگی او هنوز غریب و مظلوم است.
امروز نیز، صحنه پرشوری از نبرد حق و باطل در مقابل ما قرار دارد که قهرمانان حق و عدالت در این معرکه خونین، فداکاریها میکنند و افتخارات بزرگی کسب مینمایند... اما
اما میتوان انتظار داشت که ما پیروز شویم و همای پیروزی بر ما سایه بیفکند، و دیو ظلم و کفر به زانو درآید، و عدل و عدالت بر اجتماع دامن بگسترد، و پرچم پرافتخار علی (ع) که با خون پاک حسین (ع) رنگین شده است،بر فراز تاریخ به اهتزاز درآید؟ هیهات!
من چنین امیدی ندارم، زیرا تاریخ و فلسفه و واقعیت غیر از این نشان میدهد. ما به پیش میتازیم، تا عروس شهادت را در آغوش بگیریم نه به امید آنکه پیروز شویم.
ما مبارزه میکنیم، تا در قربانگاه عشق، عالیترین تجلی فداکاری و پرستش را عملا نشان دهیم نه آنکه دستاوردهای مادی حیات، ما را فریفته باشد.
ما به سوی خدا میرویم تا از همه فرآوردههای مادی عالم بینیاز گردیم، نه آنکه خدا را وسیله رسیدن به مصالح شخصی خود کنیم.
بنابراین در کشمکش زندگی، به سوی پیروزی چشم ندوختهام و به هیچ کس امیدی نداشتهام و هیچگاه سعی نکردهام که پاکی و لطافت قلبی خود را، فدای پیروزی و نجات کنم.
منی که از همه چیز گذشتهام و حتی امید خود را از پیروزی قطع کردهام، دیگر دلیلی ندارد که در برابر نظامها و قدرتها، فشارها، تهدیدها و تطمیعها به زانو درآیم، من از همه چیز آزاد شدهام و پاکی و لطافت خود را به هیچ چیز حتی به نجات و پیروزی نمیفروشم.
دستنوشته دی 1356 در لبنان
اسلام و ادیان میخواهند انسان عاشق تربیت کنند. نمیگویم انسان بیعقل، میگویم انسانی که هم عاقل باشد و هم عاشق. نمیخواهد عاقل بیعشق تربیت کند. آنچه میخواهد، عاشق عاقل است. انسانی که حسابها را برسد، چشمهایش را باز کند، گوشهایش را باز کند، زمینهها را مطالعه کند، مقتضیات را نگاه کند، استعدادها و آمادگیها را حساب کند، موانع را حساب کند، مشکلات را حساب کند، تمام اینها را حساب کند و راه مناسب را انتخاب کند. اما این را بداند که در زندگی، از تلاش باز ایستادن وجود ندارد. این، کارِ آدم عاشق است. در او شوری و گرمایی است که نمیگذارد آرام بگیرد. آرامش انسانهای نومید، انسانهایی که ممکن است محاسبه آنها را به نومیدی بکشاند، در آنها نیست.