اختلاف بین مردم در برداشت از اتفاقات بد این روزها یعنی ادامه رفتارهای هیجانی و غیرعاقلانه از سمت گروههای مختلف.
نیاز است مرجعیت گروههای مختلف فکری، فکری به حال اثرگذاری پایین خود روی گروه خودشان بکنند.
جامعه حق تعیین سرنوشت خودش را دارد، چه موافق و چه معترض باید بتوانند گفتگو را جایگزین نزاع و درگیری کنند.
اغلب مردم از هر تفکری، به قانون اساسی پایبندند و اجرا شدن درست آن میتواند محور وحدت شود.
وحدتی که از گروهکهای برانداز و افراطی مجال ناامنسازی را میگیرد.
میدانیم به اندازه کافی خارج از مرزهایمان دشمن داریم، دشمنی گروههای مختلف فکری مردم با همدیگر را فرو بنشانیم.
* این یادداشت در ویژه نامه روزنامه ایران برای نمایشگاه کتاب منتشر شده است.
«کتاب، تنها عامل دگرگونی آگاهی بشر در سالهای پس از اختراع چاپ نبوده است. بسیاری از فناوریها و روندهای اجتماعی و جمعیتشناختی دیگر هم نقش مهمی ایفا کردهاند اما کتاب در مرکز تمام این تغییرات بوده است.» این جمله از «نیکلاس کار» نشاندهنده اهمیت کتاب در جامعه بشری است. طبیعتا این جمله در مورد کشورهای مختلف، تطابق کمتر و زیادتری دارد. در جوامعی که زودتر مردم باسواد شدهاند، شاید این جمله مصداق بیشتری داشته باشد و در جوامعی که کمتر باسواد هستند یا دههها و بلکه قرنها دیرتر باسواد شدهاند، مصداق کمتری داشته باشد.
همه میدانیم با اینکه ایران جزو اولین تمدنهایی بوده است که نقش کتاب در آن جدی بوده و کتابخانههای معروف آن محل آمد و شد دانشمندان از سراسر دنیا بوده است، اما کتابخوانی عادت روزانه مردم نبوده است. قرنها استبداد و استعمار باعث شد که سطح سواد مردم پایین نگه داشته شود و کتابخوانی در انحصار طبقه اشراف و حکام باقی بماند.
در دهههای اخیر عموم مردم ایران باسواد شدهاند و میتوان انتظار داشت که کتابخوانی به یک ارزش و عادت روزانه تبدیل شود اما طبیعتا تغییر سیاستها، قوانین، حمایتها و روشهای اجرایی لازم است تا شرایط تغییر کند. ما دیرتر از جوامع توسعه یافته باسواد شدهایم و شاید یک قرن پیش با نبود سایر وسایل ارتباط جمعی و فضای مجازی، کتابخوان شدن راحتتر بود و امروزه با وجود این شرایط جدید، کتابخوان شدن کمی سختتر شده باشد.
یکی از مسائل مهم در علاقهمند کردن مردم به کتابخوانی، ارزشآفرینی برای کتاب و کتابخوانی است. کتاب و کتابخوانی از نظر عامه مردم، یک کالای لوکس و یک پز روشنفکری محسوب میشود و نه یک نیاز روزانه. مردم در محاورههای روزانهشان ممکن است در مورد یک سریال یا برنامه تلویزیونی یا کلیپ پربازدید در اینستاگرام صحبت کنند ولی در مورد یک کتاب مگر در حلقههای اهل کتابخوانی صحبتی نمیشود.
حتما دلایل متعدد و گوناگونی برای این مسئله وجود دارد اما یکی از دلایل اصلی آن میتواند فقدان نظام مدیریت محتوای مطلوب در کشور باشد. در یک نظام مدیریت محتوای جامع، قدم اول نیازسنجی مخاطب است. محتوای تولید شده باید مورد نیاز مخاطب باشد یا لااقل برای آن نیازسازی انجام شود. نویسندگان اگر از یک یا دو سبک زندگی خاص رشد پیدا کرده باشند و با قومیتهای مختلف و مردم مناطق برخوردار و کمتر برخوردار نشست و برخاست نکرده باشند و نیازهای قشرهای مختلف مردم را نشناخته باشند، همه شبیه هم مینویسند. موضوعات و مسائل پرداخته شده در کتب برای همان چند سبک زندگی خاص میشود و عموم مردم یا به آن احساس نیاز پیدا نمیکنند یا بعد از مدتی برای آنها تکراری میشود.
شاید در این مرحله نویسنده هم بیتقصیر باشد. نویسندگی به طور کلی در کشور ما یک حرفه نیست و نویسندگان مجبورند برای تأمین معاش خودشان، شغل دیگری هم داشته باشند. بنابراین فرصت یا امکانات کافی برای سفر به مناطق مختلف و شناخت نیازهای مردم برای آنها متصور نیست. پژوهش، افکارسنجی و نیازسنجی مناسب هم یا توسط نهادهای حاکمیتی به صورت جامع و علمی وجود ندارد یا اگر وجود دارد، در اختیار نویسندگان قرار نمیگیرد یا حتی اگر دسترسیهایی میتوان به آنها پیدا کرد، اطلاع رسانی مناسب در مورد آنها نشده است و خلاصه اینکه در اجرا به مشکلات مختلف میخورد.
از سوی دیگر در مناطق دور از مرکز، امکانات کمتری برای رشد نویسندگان خوب وجود دارد. استعداهای کمنظیری که بعضا در روستاهای دورافتاده کشور نمیتوانند در آموزشهای مناسب شرکت کنند یا اگر شرکت میکنند به آنها فرصت کافی برای بروز و ظهور در مقام عمل داده نمیشود و آثار آنان منتشر و تبلیغ نمیشود. این جملات به این معنی نیست که هیچ نهاد و موسسهای هیچ تلاش و کوششی نمیکند. حتما زحمات زیادی کشیده شده است اما همه میدانیم که یک استعداد متوسط در منطقه برخوردار تهران، چقدر راحتتر از یک استعداد بینظیر در یک روستای دورافتاده لب مرز به عنوان یک نویسنده میتواند مطرح شود.
همه اینها را بیان کردم و خیلی از سخنان را ننوشتم که این مفهوم را منتقل کنم که صنعت نشر ما نسبت زیادی با مردم ندارد. طبیعتا مردم هم به همان میزان به صنعت نشر واکنش نشان میدهند و با آن ارتباط میگیرند. مردم وقتی محتوا را مورد نیاز خود نبینند، وقتی احساس عدالت نکنند نسبت به کشف و پرورش استعدادهای خود یا نزدیکان خود، و وقتی دسترسیهای پخش و توزیع و ترویج در شهرها متفاوت از هم باشد، آنها هم به همین شکل واکنش نشان میدهند.
ما در عصر دیجیتال زندگی میکنیم. یکی از ویژگیهای عصر دیجیتال، حضور مردم در تصمیمات مختلف است. اینجا آسیبهای گمراه کردن مردم با استفاده از امکانات دیجیتال که بعضا توسط باندهای قدرت و ثروت یا افراد سودجو در همه دنیا انجام میشود، مطمح نظر نیست. حتما در جای خود، با بالا بردن سواد رسانهای مردم یا با زیرساختهای مناسب برای ایجاد امنیت در فضای مجازی باید با سودجویان مقابله کرد. سخن اینجا از حضور جمعی، تحولآفرین و مثبت مردم است.
سالهای نخستین ورود اینترنت به ایران، هنوز در خاطر افراد مختلف هست. صفحات ضددین و ضداخلاق، لااقل در بین صفحات فارسی، میزان قابل توجهی از محتوا را به خود اختصاص داده بود. شروع وبلاگ نویسی و ورود مردم به تولید محتوا در فضای مجازی، ورق را برگرداند و میزان غالب محتوای فارسی، محتوای سالم شد. ایرانیان نشان دادند که تمایل زیادی به تولید محتوا دارند و حتی با وجود اینکه ضریب نفوذ اینترنت در کشور پایین بود، در بین ۱۰ کشور اول دنیا در آن سالها در عرصه وبلاگنویسی قرار گرفتند.
به نظر نگارنده میتوان از این امکان عصر دیجیتال برای توسعه کتابخوانی بهره فراوانی گرفت. در عصر دیجیتال به جای آنکه یک نفر یا یک گروه تولید محتوا کنند و همه نگاه کنند، میتوان از الگوی تولید محتوای «همه برای همه» استفاده کرد. در این مدل حتما اگر سیاست، قوانین و تدبیر مناسب لحاظ شود، استعدادها عادلانهتر کشف میشوند و کیفیت محتوا در بلندمدت بالاتر خواهد رفت.
در کشور پهناور ایران که بسیاری از مناطق بیابانی است و فاصله شهرها و شهرستانها و روستاهای کم جمعیت از هم بسیار زیاد است، شاید تأسیس کتابفروشی، کتابخانه، یا برگزاری کلاس آموزشی برای مشاغل مرتبط با صنعت نشر از نویسندگی گرفته تا ویراستاری و طراحی جلد و ... به صرفه نباشد و به همین دلیل مجبور شویم، بخشی از استعدادها را از دست بدهیم. اما در عصر دیجیتال، میتوان هر وسیله دیجیتال را به مثابه یک کتابخانه در نظر گرفت. میتوان موبایل شخصی هر فرد را تبدیل به کلاس درس کرد و او را پای درس بهترین اساتید هر رشته نشاند و با تعامل دو طرفه را رشد و پرورش داد. میدانیم که این وسایل دیجیتال تا دورترین نقاط کشور رفتهاند، ضریب نفوذ اینترنت در کشور وضعیت قابل قبولی دارد و تعداد وسایل دیجیتال هوشمند در کشور بیش از جمعیت کشور است. هر چند هنوز هستند افرادی که از این امکانات محروم هستند اما حتما نسبت به مدل سنتی، جهش قابل ملاحظهای پیدا خواهد شد.
مردم اگر کتابخوان شوند، اگر محتوای عمیق مصرف کنند، و اگر محتوای عمیق تولید کنند حتما اوضاع فرهنگی و حتی اقتصادی بهتری را تجربه خواهیم کرد. دوری مردم از مصرف محتوای سطحی، تفکر آنها را هم عمق میبخشد و ثبات جامعه را بیشتر میکند.
ما نیاز داریم مؤسساتی داشته باشیم که خانه مردم باشند برای یادگیری در کنار هم و رشد در کنار هم زیر نظر مربیان و اساتید. نیاز داریم چهرههای جدید در عرصههای مختلف صنعت نشر کشف کنیم و پرورش دهیم و تبدیل به ستارههای جدیدی شوند که نسل آینده آنها را الگو قرار دهند.
در نشر صاد همه سعیمان را کردیم که با تأسیس نشرسرای خودنویس این امکان را ایجاد کنیم. نشرسرای خودنویس با کمترین هزینه و با استفاده از امکانات عصر دیجیتال، تا به حال بیش از ۶۰ رماننویس جدید را با نظر مطرحترین داوران کشور کشف کرده و زیر نظر بهترین مربیان کشور پرورش داده است. حدود ۱۰ ویراستار جدید به جامعه نشر معرفی شدهاند که بعضا جوایز مرتبط به ویراستاری ملی هم کسب کردهاند. خودنویس در شهرهای مختلف ساختمان و دفتر ندارد اما نفر اول سال اول مسابقه خودنویس از کردکوی استان گلستان است و نفر دوم آن از یکی از روستاهای دورافتاده جیرفت کرمان. در سال دوم، برندگان خودنویس از قم و کاشمر هستند و بسیاری از شرکت کنندگان در مسابقه کشف استعداد رمان نویسی آن دور از مرکز هستند. نویسندگان جوانی که به گفته نویسندگان بزرگی مانند استاد خسرو باباخانی یا احسان رضایی یا محمدرضا شرفی خبوشان، چیزی از نویسندگان مطرح کشور کم ندارند و فقط نیازمند حمایت و توجه بودند.
حتما نواقص و محدویتهای فراوانی در این مسیر داریم، اما معتقدیم مردمی کردن صنعت نشر موجب تحول جدی کتابخوانی در کشور خواهد شد؛ چرا که نویسندگان از قومیتها و مناطق و سبک زندگیهای مختلف، به نیازهای افراد مشابه خود واقفترند و علاقه مردم به مطالعه محتوای آنها کم کم جلب خواهد شد. باید در این راه صبور باشیم و از عقل و تدبیر و مشارکت مردم بهره ببریم.
به امید روزی که مصرف محتوای عمیق بر محتوای سطحی که این روزها به ارزانترین قیمت و در سهلترین حالت در دسترس مردم است، پیشی بگیرد و شاهد ارتقای فرهنگی کشور باشیم. روزی که عطر فرهنگ غنی اسلامی-ایرانیمان به همه دنیا پراکنده شود و نشان دهیم که انقلاب اسلامی سال ۵۷ مردم ایران که ذاتا یک انقلاب فرهنگی بود، نجاتبخش همه مستضعفین دنیا خواهد بود.
چند سالی میشود که با افزایش جمعیت طبقه متوسط شهری، از این قشر بیشتر میشنویم. حضور پررنگ آنان در فضای مجازی و تولید محتوای زیاد آنان از تفکرات و زندگی خود و حتی علایق پیش پا افتاده خود، جلب توجه زیادی کرده است. آنان معمولا در صدر اخبار و شایعات فضای مجازی هستند و معمولا اتفاقاتی که برای اشخاص چهره شده و مشهور شده آنان میفتد، بازتاب گسترده در فضای مجازی دارد.
از سوی دیگر عدهای هستند که مدام بار و معنایی که برای طبقه متوسط شهری القا میکنند منفی است. طبقه متوسط شهری را یک سری آدم تازه به دوران رسیده و خوشگذران معرفی میکنند که با توجه به پولهای بادآورده در حال خرید کالاهای تجملی هستند و وقتگذرانی در کافیشاپ و مهمانی و ... نه دغدغه درد قشر ضعیف را دارند و نه عمقی در تفکرشان. آنها را انسانهایی تعریف میکنند که دنباله روی سلبریتیها هستند و تنبل و بیهویت ارزشی خاصی. بماند که نسل دهه هفتاد در این طبقه متوسط شهری، دارای بار معنایی منفی بیشتری نیز هستند.
اما اصل این قضیه آیا به صلاح جامعه است؟ این همان بلایی است که در فرهنگ عامه مردم در دهه چهل و پنجاه شمسی اتفاق افتاد و شهرستانی بودن داری بار معنایی منفی شد.
آیا طبقه متوسط شهری واقعا اینگونه است؟ چند درصد از طبقه متوسط شهری که عموما در دهه هشتاد شمسی کمی اوضاع اقتصادیشان بهتر شد، اینگونه تعریف میشوند؟ آیا میشود بخاطر وجود درصدی از این طبقه که اتفاقا بیشتر در چشم هستند، آن را به کل این طبقه تعمیم دهیم؟ طبقه متوسط شهری در اطراف همه ما زیاد است. در بین آنان تحصیلکرده و با سواد و معقول و قانع و زحمتکش و باصفا و مهربان بسیار زیاد است.
چرا باید به جای اینکه از این طبقه به عنوان یک فرصت استفاده کنیم، مدام در رسانهها به شکل تهدید آنان را مینگریم؟ به نظر میرسد اگر برنامهای هم برای دامن زدن به این اختلافات هست، همه مردم باید با برادری و همدردی و تعریف هدف مشترک اثبات کنیم که نه تنها ما از هم متنفر نیستیم، بلکه باید در کنار هم به ساخت آینده هم فکر کنیم.
حالا دیگر [با وجود قوانین نظارت بر دولت توسط دستگاهها] آیا دولتى جرأت مىکند برخلاف مصالح ملت قدمى بردارد؟ خیر. اما به یک شرط. آن شرط چیست؟ خواهش مىکنم این جمله را به اعماق ضمیر اجتماعى و اسلامیتان بفرستید، چون باور کنید اگر مفاد این جمله در اعماق ضمیر اسلامى و اجتماعى ما زنده نماند، مانند هر انقلابى که در معرض خطر است، انقلاب ما نیز چنین خواهد بود. به شرط حضور آگاهانه یک یک افراد امت در اداره جامعه. «به من چه» و «به تو چه» در جامعه اسلامى وجود ندارد. بله به یک معنا درست است. «به تو چه» در هنگامى که در قلمرو دیگران دخالت بیجا مىکنى، اما اگر نظارت مىکنی «به تو چه» و «به من چه» معنى ندارد. براى نظارت «به من چه» و «به تو چه» وجود ندارد، اما براى دخالت، البته «به تو چه» و «به من چه» وجود دارد. دخالت نه، نظارت آرى.
مبانی نظری قانون اساسی، صفحه 45
نویسنده: شهید بهشتی
به مسلمان ها گفته مىشود اَطیعوالرَّسولَ: باید از این پیامبر فرمان ببرید. تعیینى است، ولى تحمیلى نیست. چون وقتى مسلمانان به فرزند عبداللّه به عنوان نبىالله و رسول اللّه معتقد شدند و ایمان آوردند، زمینه قبول اطاعت او را با خود در دل دارند. تعیینى هست ولى تحمیلى نیست.
ولى امروز در این عصر غیبتِ امامِ معصومِ منصوبِ منصوص، در این عصر، امامت، دیگر تعیینى نیست؛ تحمیلى هم نیست؛ بلکه شناختنى و پذیرفتنى یا انتخابى است. بنابراین رابطه امت و امامت در عصر ما یک رابطه مشخص است. دقت بفرمایید! شناختن آگاهانه و پذیرفتن نه تعیین و نه تحمیل. شما در طول این قرنهاى متمادى هیچ جا خواندهاید یا از هیچ کس شنیدهاید که مرجع تقلید و رهبر دینى را به مردم تحمیل کرده باشند و بگویند مجبورید از او تقلید کنید؟ آیا شما تا به حال شنیده یا خواندهاید؟ این امامت و امت نسبت به یکدیگر مسئول و متعهدند. با تعهد و مسئولیت متقابل.
مبانی نظری قانون اساسی، صفحه 40 و 41
نویسنده: شهید بهشتی