چند سالی میشود که با افزایش جمعیت طبقه متوسط شهری، از این قشر بیشتر میشنویم. حضور پررنگ آنان در فضای مجازی و تولید محتوای زیاد آنان از تفکرات و زندگی خود و حتی علایق پیش پا افتاده خود، جلب توجه زیادی کرده است. آنان معمولا در صدر اخبار و شایعات فضای مجازی هستند و معمولا اتفاقاتی که برای اشخاص چهره شده و مشهور شده آنان میفتد، بازتاب گسترده در فضای مجازی دارد.
از سوی دیگر عدهای هستند که مدام بار و معنایی که برای طبقه متوسط شهری القا میکنند منفی است. طبقه متوسط شهری را یک سری آدم تازه به دوران رسیده و خوشگذران معرفی میکنند که با توجه به پولهای بادآورده در حال خرید کالاهای تجملی هستند و وقتگذرانی در کافیشاپ و مهمانی و ... نه دغدغه درد قشر ضعیف را دارند و نه عمقی در تفکرشان. آنها را انسانهایی تعریف میکنند که دنباله روی سلبریتیها هستند و تنبل و بیهویت ارزشی خاصی. بماند که نسل دهه هفتاد در این طبقه متوسط شهری، دارای بار معنایی منفی بیشتری نیز هستند.
اما اصل این قضیه آیا به صلاح جامعه است؟ این همان بلایی است که در فرهنگ عامه مردم در دهه چهل و پنجاه شمسی اتفاق افتاد و شهرستانی بودن داری بار معنایی منفی شد.
آیا طبقه متوسط شهری واقعا اینگونه است؟ چند درصد از طبقه متوسط شهری که عموما در دهه هشتاد شمسی کمی اوضاع اقتصادیشان بهتر شد، اینگونه تعریف میشوند؟ آیا میشود بخاطر وجود درصدی از این طبقه که اتفاقا بیشتر در چشم هستند، آن را به کل این طبقه تعمیم دهیم؟ طبقه متوسط شهری در اطراف همه ما زیاد است. در بین آنان تحصیلکرده و با سواد و معقول و قانع و زحمتکش و باصفا و مهربان بسیار زیاد است.
چرا باید به جای اینکه از این طبقه به عنوان یک فرصت استفاده کنیم، مدام در رسانهها به شکل تهدید آنان را مینگریم؟ به نظر میرسد اگر برنامهای هم برای دامن زدن به این اختلافات هست، همه مردم باید با برادری و همدردی و تعریف هدف مشترک اثبات کنیم که نه تنها ما از هم متنفر نیستیم، بلکه باید در کنار هم به ساخت آینده هم فکر کنیم.
حالا دیگر [با وجود قوانین نظارت بر دولت توسط دستگاهها] آیا دولتى جرأت مىکند برخلاف مصالح ملت قدمى بردارد؟ خیر. اما به یک شرط. آن شرط چیست؟ خواهش مىکنم این جمله را به اعماق ضمیر اجتماعى و اسلامیتان بفرستید، چون باور کنید اگر مفاد این جمله در اعماق ضمیر اسلامى و اجتماعى ما زنده نماند، مانند هر انقلابى که در معرض خطر است، انقلاب ما نیز چنین خواهد بود. به شرط حضور آگاهانه یک یک افراد امت در اداره جامعه. «به من چه» و «به تو چه» در جامعه اسلامى وجود ندارد. بله به یک معنا درست است. «به تو چه» در هنگامى که در قلمرو دیگران دخالت بیجا مىکنى، اما اگر نظارت مىکنی «به تو چه» و «به من چه» معنى ندارد. براى نظارت «به من چه» و «به تو چه» وجود ندارد، اما براى دخالت، البته «به تو چه» و «به من چه» وجود دارد. دخالت نه، نظارت آرى.
مبانی نظری قانون اساسی، صفحه 45
نویسنده: شهید بهشتی
به مسلمان ها گفته مىشود اَطیعوالرَّسولَ: باید از این پیامبر فرمان ببرید. تعیینى است، ولى تحمیلى نیست. چون وقتى مسلمانان به فرزند عبداللّه به عنوان نبىالله و رسول اللّه معتقد شدند و ایمان آوردند، زمینه قبول اطاعت او را با خود در دل دارند. تعیینى هست ولى تحمیلى نیست.
ولى امروز در این عصر غیبتِ امامِ معصومِ منصوبِ منصوص، در این عصر، امامت، دیگر تعیینى نیست؛ تحمیلى هم نیست؛ بلکه شناختنى و پذیرفتنى یا انتخابى است. بنابراین رابطه امت و امامت در عصر ما یک رابطه مشخص است. دقت بفرمایید! شناختن آگاهانه و پذیرفتن نه تعیین و نه تحمیل. شما در طول این قرنهاى متمادى هیچ جا خواندهاید یا از هیچ کس شنیدهاید که مرجع تقلید و رهبر دینى را به مردم تحمیل کرده باشند و بگویند مجبورید از او تقلید کنید؟ آیا شما تا به حال شنیده یا خواندهاید؟ این امامت و امت نسبت به یکدیگر مسئول و متعهدند. با تعهد و مسئولیت متقابل.
مبانی نظری قانون اساسی، صفحه 40 و 41
نویسنده: شهید بهشتی
اسلام در خدمت همه ناس است؛ صلاح همه را مىخواهد نه فقط صلاح مسلمانان را. نظام اسلامى به سعادت کل بشر مىاندیشد. ولى در میان ناس و کل بشر، آنها که بر پایه اعتقاد به اسلام و التزام به اسلام یک مجموعه به وجود مىآورند مى شوند امت. امت، از نظر ایدئولوژى اسلامى و مبانى عقیده و عمل اسلام، حتماً نیاز دارد به امامت.
مبانی نظری قانون اساسی، صفحه 40
نویسنده: شهید بهشتی
بین وبلاگهایی که دنبال میکنم و میخوانم، اگر ببینم قسمت نظرات پستی بسته است، آن پست را اغلب اوقات نمیخوانم.
دیگر برای چون منی اصلا معنا ندارد کسی تا به حال با مردم تعامل نکرده باشد و بین مردم نبوده باشد و به جای شنیدن سخن آنان در اتاقهای در بسته نشسته باشد و رئیس جمهور خوبی برای مردم شود؟