پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «28 صفر» ثبت شده است

چرا روز توطئه؟

روز توطئه، روز شهادت تو هم هست. اصلا انگار این روز دوشنبه باید در تاریخ اسلام بماند، از رحلت پیامبر بزرگوارش تا کوچه بنی‌هاشم و تا تیرباران جنازه. شاید خواستی با شهادتت در این روز به ما بگویی که همه وجودت را خرج کردی که توطئه‌ها را مهار کنی، تا گرد و غبار از فتنه‌ها برگیری، تا چهره منافقان را نمایان سازی، تا…
اصلا گویی خدا به تو مأموریت داده که چیزی به نام خود باقی نگذاری. می‌دانی از چه نشانه‌هایی می‌گویم حضرت ارباب؟ از جمله «لا یوم کیومک یا ابا عبدالله»! انگار می‌خواستی همه چیز به نام حسین (ع) باشد. یاد دو بیت شعر افتادم:
یک روز در مسابقه‌ی با برادرت                                خرج حسین شد همه تشویق مادری
دیدی که کوچک است، خودت را زمین زدی               جانم فدای این همه مهر برادری
از همان کودکی هم خواستی همه چیز به نام حسین (ع)‌ باشد وگرنه کیست که نداند تأثیر شگفت‌انگیز صلح تو و امامت تو را بر قیام تاریخ‌ساز حسین (ع)؟ کیست که نداند اگر مدیریت و صبر تو نبود، قیام حسین (ع)‌ زیربنایی نداشت که بعد از حسین (ع) توسط زینب (س) تکمیل شود؟ کیست که نداند غبار فتنه را تو کنار زدی که ۷۲ فدایی برای سیدالشهدا باقی ماند که گفتی اگر من صلح نکنم، یک شیعه هم روی زمین باقی نمی‌ماند! هنوز هم می‌خواهی همه چیز به نام حسین (ع) باشد که بقیع‌ات را غریب می‌خواهی و کربلای برادر کوچکترت را با ۱۶ میلیون پروانه اربعینی‌اش!
گرچه خاکی است ولی مرقد او کعبه ماست            نام آن گرچه بقیع است ولی عرش خداست
حرم کرب و بلا جلوه‌ی بیت الحسن است                حسنیه است به هر جا که حسینیه به پاست
طالع هر که حسینی‌ست یقینا حسنی است          که حسین‌بن‌علی هم حسن دوم ماست
حسنی هستم و از حشر چه باکی دارم؟                که سروکار غلامان حسن با زهراست

 

 

 

یادداشت

امام رئوف دوره بی‌مرامی‌ها

 
سلام حضرت ارباب
روزها می‌گذرد و حس می‌کنم برخلاف اون چیزی که بهش معتقدم خیلی موفق نیستم در دوری از دنیا. «اخرج حب الدنیا من قلبی» کم کم داره برام آرزو میشه. بعضی روزها می‌تونم خودمو بهت نزدیک کنم ولی تعداد این ایام خیلی طولانی نمیشه و دوباره روز از نو، روزی از نو.
اما خوبی روزهای خاصی که متعلق به تو هست، اینه که دل سرگردون من رو متوجه تو می‌کنه؛ این روزها همش با خودم می‌گم:
دلم بقیع و من زائر سرگردون         دوباره قلبم شد توو مدینه مهمون
هر چی که به آخرالزمان نزدیک می‌شیم، مثل اینکه حفظ کردن ایمان هم سخت‌تره. فتنه‌هایی که یه روزهایی مطمئن بودم ازش سربلند بیرون میام، کم کم داره انقدر سخت میشه که نگرانم می‌کنه. نگرانم می‌کنه که به آرزوم نرسه؛ آرزوی این‌که در آخرت هم پیشت باشم و کریمی‌ات رو اونجا کامل حس کنم. این دنیا که ظرفیت کرامت تو رو نداره. به معرفت و شناخت خودت و راهت خیلی نیاز دارم...



 
یادداشت یادداشت‌ها

تلافی تیرهای تابوت

در تشییع پیکر امام مجتبی (ع)، وقتی عباس (ع) دست به قبضه شمشیر برد، حسین (ع) دست عباس را گرفت و فرمود: «عباس جان! کربلا تلافی می‌کنی.» همیشه برایم سؤال بود که امام معصوم که دروغ نمی‌گوید؛ پس چرا روز عاشورا به عباس (ع) اذن میدان جنگ نداد که تلافی کند و فقط اذن آوردن آب داد؟
سال گذشته حاج منصور پاسخ این سؤال مرا داد:
عباس (ع) روز عاشورا تلافی کرد تیرهای اصابت کرده به تابوت امام مجتبی (ع) را. می‌گویند چهارهزار تیرانداز نشستند و عباس (ع) را نشانه گرفتند...
 

نقل قول

ما را پیاده کرد سر سفره شما

 
باید مرا گلیم مسیر نگار کرد                          زیر قدوم فاطمی‌ات خاکسار کرد
مهر تو را بهشت بخواهد نمی‌دهم                  در ماجرای عشق نباید قمار کرد
فخر علی و فاطمه بر تو عجیب نیست             وقتی خدا به داشتنت افتخار کرد
من که به دست هیچ‌کسی رو نمی‌زنم           نانت مرا به شغل گدایی دچار کرد
هر چند آفریده خدا چهارده کریم                     اما یکی از آن همه را سفره‌دار کرد
ما را پیاده کرد سر سفره شما                      این کشتی حسین که ما را سوار کرد
باید به بازوی حسنی‌ات دخیل بست              ورنه نمی‌شود که جمل را مهار کرد
خشمت نیاز نیست در آنجا که می‌شود           با قاسم تو قافله را تار و مار کرد
ارزان تو را فروخت به حرف معاویه                    زهری به کام تشنه تو روزه‌دار کرد
زهری که می‌شکافت دل سنگ خاره را            در حیرتم که با جگر تو چه کار کرد
زهرا شنیده بود تنت تیر می‌خورد                   تابوت را برای همین با جدار کرد



* این شعر توسط حاج منصور در 28 صفر سال 88 خوانده شد.
 
 
 
 

 

یادداشت

لبیک یا حسن

دلم شکسته دلم را نمی‌خری آقا                             مرا به صحن بقیعت نمی‌بری آقا
اگرچه غرق گناهم ولی خبر دارم                              تو آبروی کسی را نمی‌بری آقا
همیشه از کَرَمت بوی مهر می‌آید                             شبیه باغ پر از گل، معطری آقا
تمام دفتر شعرم فدای چشمانت                               که از تمام غزل‌هام بهتری آقا
در اوج بی‌کسی‌ام در خیال من هستی                      این تویی که یارترین یار و یاوری آقا
یادته پارسال همین موقع؟ آرزوم بود که بیام پیشت. همیشه دوس داشتم بقیعت رو ببینم. چقدر دستم کوتاه بود و دلم تنگ. هنوز نمی‌دونم رو چه حسابی دستمو گرفتی و من رو بردی پیش خودت. هر چی بوده لطف تو بوده مثل همیشه وگرنه من که خودمو می‌شناسم:
گر سینه‌چاک دوست بدانم دلم خطاست                     عشق عزیز یار کجا و حدود من
چه روزهایی بود توو مدینه. چه غربتی، چه کرامتی، چه شکوهی... آره، چه شکوهی. بعضی‌ها میگن حالا مگه چی میشه حرم نداشته باشه؟ حق با اوناست شاید. ولی اونی که یه بار بره بقیع دیگه این حرف رو نمی‌زنه. نمی‌دونم چه حسابیه، طلبه‌های وهابی که کنار قبر چهار امام(ع) توو بقیع با مردم بحث می‌کنند فقط به امام حسن توهین می‌کنند؛ خیلی عجیبه. اون 6 روزی که اومدم کنار مزارت به حرفای وهابی‌ها هم به دقت گوش می‌کردم که متوجه بشم آیا در مورد سه امام دیگه هم حرفی می‌زنند؟ دیدم نه! اصلا انگار این قوم نسبت به حسن بن علی کینه دارند. آخه چرا؟ کسی که انقدر کریم بوده... خب چرا نداره که!! آدم‌هایی که نشانی از ولایت ندارند، لیاقت ندارند نسبت به امام حسن حب داشته باشند. اگه به حرفای اون طلبه‌های وهابی گوش میدی با خودت میگی ای کاش فقط حرم نداشت...
ولی بقیع که نیازی به حرم نداره:
عشاق نشستند سر راه کسی                              تا دست به حُسن انتخابی بزنند
باید که به جای چلچراغ و گنبد                                 بالای بقیع آفتابی بزنند
چه روزی بود روز آخر . اکثر بچه‌ها دلشون نمی‌خواست از مدینه بروند. با اینکه شوق زیارت کعبه بود ولی دوس داشتیم مدینه بمونیم. با تمام توهین‌هایی که وهابی‌ها به ما و اعتقادات ما می‌کردند. دعا نخون، زیارت نامه نخون، ببند کتاب حاجی آقا، اینجا نشین، نایست، حرکت و... اصلا انگار فقط نفس کشیدن اونجا مجازه. شیعیان مدینه چی می‌کشن! از یه طرف چقدر خوب بود این جمله‌ها رو می‌گفتند. وقتی این جمله‌ها رو می‌گفتند آدم دینش کامل‌تر می‌شد؛ میدونی چرا؟ چون پرنده دین با یه بال نمی‌تونه پرواز کنه، هم تولی می‌خواد، هم تبری. این وهابی‌ها که توهین می‌کردند آدم یادش می‌افتاد همونقدر که باید به معدن سخاوت و صبر و انسانیت حب داشته باشه، باید نسبت به دشمنان اهل بیت بغض داشته باشه.
با یاد  تو که غصه‌شماری کنم حسن                      جاری ز چشم، اشک بهاری کنم حسن
تا که ر ِسَم به روضه‌ی سبز مصیبتت                      سوگند بر تو، لحظه‌شماری کنم حسن
باید  اجازه از طرف مادرت رسد                               تا از جگر به یاد تو زاری کنم حسن
پنجاه شب برای حسین تو سوختم                         تا اشک ناب بهر تو جاری کنم حسن
حتی نوادگان تو صاحب حرم شدند                          کی می‌شود برای تو کاری کنم حسن
گنبد  که نه، ضریح نه، تنها برای تو                          باید که فکر سنگ مزاری کنم حسن
تنهاترین  امامی و بی‌کس‌ترین کریم                        گریه بر آن که یاری نداری کنم حسن