هزینههای کمبود و فراخی
این روزها مشغول مطالعه کتاب «کمبود» هستم. نویسندگان در این کتاب بحث میکنند که کمبود از هر چیزی، واکنشهای یکسان پدید میآورد. آن کسی که کمبود مالی دارد، همان اشتباهاتی را میکند که فرد دیگری با کمبود زمانی دارد و فرد دیگری با کمبود همنشین و دوست. به قولی دیگر این کمبود «پهنای باند» ذهنی فرد را میگیرد و باعث میشود که فرد انتخاب اشتباهی در تصمیمگیریهایش داشته باشد. اینطور میشود که عموما کمبود، کمبود بیشتر میآورد!
از سوی دیگر مفهوم دیگری مقابل «کمبود» وجود دارد که مترجم واژه «فراخی» را برای آن انتخاب کرده است. در جایی از کتاب آمده است:
«برای افراد کمتر گرفتار، فراخی خطا را جبران میکند، بنابراین پیامدها به حداقل میرسند. اما شخص گرفتار نمیتواند به آسانی از آنها رهایی یابد. او باید هزینه هر ساعت مورد نیاز را با چیز دیگری پرداخت کند.»
این بخش از کتاب را که میخواندم، گفتم کاش همه مشکل همین پرداخت هزینه جبرانی بود پرت شدم به چند سال پیش. یادم افتاد زمانی در شرکت روغن نباتی قو، کارگری به دلیل اینکه حقوق چند ماهه خود را نگرفته بود و بیمهاش هم پرداخت نشده بود، نتوانست نیمه شب دختر پنج سالهاش را معالجه کند و تا صبح دخترش تشنج کرد و فوت کرد.
چقدر تصمیمگیریمان در هر سطحی که هستیم، به دیگران ضربات جبرانناپذیر زده است؟ چقدر موقع تصمیمگیری، خودمان را جای دیگران میگذاریم؟ نکند زمستان را فقط از پشت پنجره لمس کرده باشیم و گرسنگی را فقط در کتابها خوانده باشیم و در فیلمها دیده باشیم!
ثبت نظر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.