پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۱۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رهبری» ثبت شده است

نقل قول

آیا خوارج مقدس‌های متحجر بودند؟

 
من از سابق مکرر گفته‌ام که اگر ملتى قدرت تحلیل خودش را از دست بدهد، فریب و شکست خواهد خورد. اصحاب امام حسن، قدرت تحلیل نداشتند؛ نمى‌توانستند بفهمند که قضیه چیست و چه دارد مى‌گذرد. اصحاب امیرالمؤمنین، آنهایى که دل او را خون کردند، همه مغرض نبودند؛ اما خیلى از آنها - مثل خوارج - قدرت تحلیل نداشتند. قدرت تحلیل خوارج ضعیف بود. یک آدم ناباب، یک آدم بدجنس، یک آدم زبان‌دار پیدا مى‌شد و مردم را به یک طرف مى‌کشاند؛ شاخص را گم مى‌کردند. در جاده، همیشه باید شاخص مورد نظر باشد. اگر شاخص را گم کردید، زود اشتباه مى‌کنید. امیرالمؤمنین مى‌فرمود: «و لایحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر»؛ اول، بصیرت، هوشمندى، بینایى، قدرت فهم و تحلیل، و بعد صبر و مقاومت و ایستادگى. از آنچه که پیش مى‌آید، انسان زود دلش آب نشود. راه حق، راه دشوارى است.
تمام قدرتمندان و ستمگران عالم آمدند، بر تل باطل چیزى افزودند. همه‌ى شیطان‌صفتان در طول تاریخ و در زمان ما آمدند، بر این سد باطل - که مقابل راه امیرالمؤمنین و بندگان خدا را مى‌گیرد - چیزى اضافه کردند. حق مى‌خواهد این تل را از سر راه بردارد و این سد را بشکافد؛ کار آسانى نیست، کار سختى است. تحمل و صبر و ظرفیت و رجوع به قدرت نفسانى و جوشندگى از درون لازم دارد، تا انسان بتواند راه حق را برود. البته وقتى که انسان توانست راه حق را هموار کند، آن‌وقت زندگى، زندگى لذتبخشى است. زندگى‌یى که در آن ظلم نباشد، زندگى‌یى که در آن زورگویى نباشد، زندگى‌یى که در آن تحمیل نباشد، زندگى‌یى که در آن شیطان بر اعمال و افکار انسان مسلط نباشد، زندگى بسیار روحانى و معنوى‌یى است.
من درباره‌ى این خوارج، خیلى حساسم. در سابق، روى تاریخ و زندگى اینها، خیلى هم مطالعه کردم. در زبان معروف، خوارج را به مقدسهاى متحجر تشبیه مى‌کنند؛ اما اشتباه است. مسأله‌ى خوارج، اصلاً این‌طورى نیست. مقدسِ متحجرِ گوشه‌گیرى که به کسى کارى ندارد و حرف نو را هم قبول نمى‌کند، این کجا، خوارج کجا؟ خوارج مى‌رفتند سر راه مى‌گرفتند، مى‌کشتند، مى‌دریدند و مى‌زدند؛ این حرفها چیست؟ اگر اینها آدمهایى بودند که یک گوشه نشسته بودند و عبا را بر سر کشیده بودند، امیرالمؤمنین که با اینها کارى نداشت. عده‌یى از اصحاب عبداللَّه‌بن‌مسعود در جنگ گفتند: «لالک و لاعلیک». حالا خدا عالم است که آیا عبداللَّه‌بن‌مسعود هم خودش جزو اینها بود، یا نبود؛ اختلاف است. من در ذهنم این است که خود عبداللَّه‌بن‌مسعود هم متأسفانه جزو همین عده بوده است. اصحاب عبداللَّه‌بن‌مسعود، مقدس‌مآبها بودند. به امیرالمؤمنین گفتند: در جنگى که تو بخواهى بروى با کفار و مردم روم و سایر جاها بجنگى، ما با تو مى‌آییم و در خدمتت هستیم؛ اما اگر بخواهى با مسلمانان بجنگى - با اهل بصره و اهل شام - ما در کنار تو نمى‌جنگیم؛ نه با تو مى‌جنگیم، نه بر تو مى‌جنگیم. حالا امیرالمؤمنین اینها را چه‌کار کند؟
آیا امیرالمؤمنین اینها را کشت؟ ابداً، حتّى بداخلاقى هم نکرد. خودشان گفتند ما را به مرزبانى بفرست. امیرالمؤمنین قبول کرد و گفت لب مرز بروید و مرزدارى کنید. عده‌یى را طرف خراسان فرستاد. همین ربیع‌بن‌خثیم - خواجه ربیع معروف مشهد - ظاهراً آن‌طور که نقل مى‌کنند، جزو اینهاست. با مقدس‌مآبهاى این‌طورى، امیرالمؤمنین که بداخلاقى نمى‌کرد؛ رهایشان مى‌کرد بروند. اینها مقدس‌مآب آن‌طورى نبودند؛ اما جهل مرکب داشتند؛ یعنى طبق یک بینش بسیار تنگ‌نظرانه و غلط، چیزى را براى خودشان دین اتخاذ کرده بودند و در راه آن دین، مى‌زدند و مى‌کشتند و مبارزه مى‌کردند!
البته رؤسایشان خود را عقب مى‌کشیدند. اشعث‌بن‌قیس‌ها و محمّدبن‌اشعث‌ها همیشه عقب جبهه‌اند؛ اما در جلو، یک عده آدمهاى نادان و ظاهربین قرار دارند که مغز اینها را از مطالب غلط پُر کرده‌اند و شمشیر هم به دستشان داده‌اند و مى‌گویند جلو بروید؛ اینها هم جلو مى‌آیند، مى‌زنند، مى‌کشند و کشته مى‌شوند؛ مثل ابن‌ملجم. خیال نکنید که ابن‌ملجم مرد خیلى هوشمندى بود؛ نه، آدم احمقى بود که ذهنش را علیه امیرالمؤمنین پُر کرده بودند و کافر شده بود. او را براى قتل امیرالمؤمنین به کوفه فرستادند. اتفاقاً یک حادثه‌ى عشقى هم مصادف شد و او را چند برابر مصمم کرد و دست به این کار زد. خوارج این‌گونه بودند و تا بعد هم همین‌طور ماندند.

بیانات آیت الله خامنه‌ای در 26 فروردین 1370

 
یادداشت

شهید باهنر و آیت‌الله خامنه‌ای؛ ابراهیم نبوی و اکبر گنجی

 
بعدازظهر 16 اردیبهشت 89 به همراه آقای نوری برای مصاحبه با جناب آقای دکتر محمدعلی آذرشب به دفتر ایشان رفتیم. به هنگام ورود با اتاقی مواجه شدیم که هم می‌شد آن را محل زندگی دانست و هم دفتر کار. دور تا دور خانه قفسه‌های کتاب بود و کتاب. کتاب‌هایی که شاید یک عمر هم برای خواندن آن‌ها کم باشد اما وقتی دانستم که ایشان حدود 80 جلد کتاب و 150مقاله علمی-پژوهشی نوشته‌اند و ترجمه کرده‌اند، به خودم گفتم که همه نباید در حد من کتابخوان باشند و می‌توان همه این کتاب‌ها را هم خواند.
در همان 2 ساعتی که با ایشان هم‌صحبت شدیم، درس‌های فراوانی از ایشان گرفتم: درس ادب، درس تواضع، درس علم و ایمان در کنار هم و از همه مهمتر درس عشق به ولایت.
ایام برگزاری نمایشگاه کتاب بود و خاطراتی که ایشان از حضرت آقا نقل می‌کردند بیشتر حول مسائل کتاب و شعر و سخنوری بود. بگذریم از این قضایا؛ اگر علاقه داشتید می‌توانید متن کامل مصاحبه را در پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله خامنه‌ای ببینید.
چند روز بعد از یکی از دوستان ایمیلی دریافت کردم (بخوانید رایانامه) که «اندر حکایتی» بود از جناب آقای ابراهیم نبوی! اندر حکایتی که به مصاحبه ما برمی‌گشت.
در گذشته طنزهای ابراهیم نبوی را می‌پسندیدم. نه اینکه از محتوای آن خوشم بیاید اما می‌شد چیزهایی از شیوه نگارش و قلمش آموخت. حتی آن موقع‌هایی که آقای نبوی فکر نمی‌کرد که اگر «ا»حمدی «ن»ژاد را به اختصار می‌گوید الف نون، «ا»براهیم «ن»بوی هم می‌شود الف نون! او خودش را سین الف نون خطاب می‌کرد به بهانه سید بودنش. اما محمود احمدی نژاد را میم الف نون نمی‌دانست! می‌دانستم به خیلی چیزها حتی فکر هم نمی‌کند اما می‌خواندم بلکه چیزهای خوبش را یاد بگیرم.
اما این یک سال گذشته دیگر طنز ابراهیم نبوی، آن طنز گذشته نبود یا شاید ابراهیم نبوی عوض شده بود. دیگر قلم او پر بود از تنفر و بدوبیراه. به این دلیل از خیر آموختن از قلمش گذشته بودم. اما این بار «اندر حکایتش» را خواندم؛ با عنوان: قربان جملات آهنگینت بروم!
اندر حکایت او به این خاطره دکتر آذرشب برمی‌گشت:
«یادم می‌آید من از ایشان [آیت الله خامنه‌ای] شنیدم که می‌فرمودند من یک روز سخنرانی می‌کردم، مرحوم باهنر همینطور به من نگاه می‌کرد! وقتی که یک‌خورده من مکث کردم، گفت: «قربان جملات آهنگینت بروم.»»
برام خیلی جالب بود که ابراهیم نبوی نوشته بود:
«این خاطراتی که از رهبر معظم نقل می‌شود، بعضا مثل تبلیغات کاباره لیدوی پاریس یا محله‌های بی تربیتی شهرهای چیز می‌ماند که همینطوری برق می‌زند و صاف می‌خورد توی چشم آدم، بعضی اوقات آدم نمی‌تواند تشخیص بدهد که راوی خاطره دارد نعوذ بالله آقا را مسخره می‌کند و دست می‌اندازد، یا واقعا قصه همین است که هست.»
نمی‌دانم چه شد که برق این نوشته صاف خورد توی چشمم و یاد یه مقاله از ایشون افتادم که نوشته بود:
«امروز یکی از بهترین روزهای زندگی من بود. از دیروز که شنیدم اکبر گنجی روزنامه نگار بزرگ و اندیشمند ایرانی ویزای خروج از ایران گرفته و قرار است جایزه روزنامه‌نگار برگزیده سال 2006 را در کنار چند جایزه دیگر دریافت کند، بسیار خوشحالم. تمام روزهای دشواری را به یاد آوردم که عکس‌های لاغر و بی‌جان گنجی را دیدیم و برایش گریستیم. تمام روزهایی را به یاد آوردم که منتظر یک ملاقات گنجی با همسر فداکارش معصومه شفیعی بودیم تا خیال‌مان راحت شود که دشمنان آزادی و شرافت و دانایی، شعور و دانش را در مسلخ قدرت قربانی نکرده باشند. حالا دیگر روز گنجی است. گنجی لایق تمام تقدیرهایی است که از او می‌شود و خواهد شد. بعضی نام‌ها را آدم‌ها با رنج و زحمت می‌سازند و برای این نام‌ها اعتبار می آفرینند. طنین نام اکبر گنجی حاصل تمام زحماتی است که اکبر و همسرش و خانواده‌اش به دشواری تحمل کردند. امروز اکبر گنجی بدون اینکه به هیچ کس مدیون باشد، مورد تقدیر همه کسانی قرار می‌گیرد که به نقش طاقت فرسا و فوق بشری او در دفاع از آگاهی مردم ایران احترام گذاشتند.»
می‌خواستم طنز بنویسم اما به یک سوال بسنده می‌کنم که وقتی ابراهیم نبوی در مورد اکبر گنجی از واژه‌های «روزنامه نگار بزرگ و اندیشمند ایرانی» و «فوق بشر» استفاده می‌کرد، آیا یاد «محله‌های بی‌تربیتی شهرهای چیز» نیفتاد که حالا یک قربان صدقه اینطور صاف در چشم او خورد و قدرت تشخیص را از او گرفت؟
 
 
نقل قول

توهم توطئه: آمریکایی‌های به این نازنینی!

ما امروز در دوران حساسى هستیم. آیا جوان مى‌تواند بى‌تفاوت بماند؟ حمله دشمن به ما یک امر طبیعى است. هیچ لازم نیست که ما دستگاههاى ویژه‌اى داشته باشیم تا از اعماق کارهاى آنها براى ما خبر بیاورند - که البته خبرهاى ویژه هم داریم؛ این‌طور نیست که نداشته باشیم - اما اگر آن خبرها را هم نداشتیم، خیلى واضح و منطقى و طبیعى است که دشمن علیه ما توطئه کند. عدّه‌اى مى‌آیند و بحث توهّم توطئه را مطرح مى‌کنند. در دانشگاه و محیط روشنفکرى کشور، انسانى خجالت نکشد و بگوید توطئه توهّم است؛ دشمن علیه ما توطئه نمى‌کند؛ امریکا علیه ما توطئه نمى‌کند! گفت: مادر من چه اشتباه کند به خیالش که گربه هم لولوست! امریکاییهاى به این نازنینى!

 


بیانات آیت الله خامنه‌ای در دیدار جوانان استان اصفهان در تاریخ 80/8/12

 

یادداشت مقالات

ورع مطبوعاتی

 
آزادی آرمان شکوهمند بشری است. هنگامی که افراد صحبت از آزادی می‌کنند تفاسیر و مفاهیم مختلفی از آن را مدنظر قرار می‌دهند. طیف گسترده مفهوم انتزاعی آزادی، سبب شده است که بحث‌های مختلفی میان اقوال گوناگون صورت بگیرد. آزادی بیان و آزادی مطبوعات هم درگیر همین مسئله هستند و جوامع گوناگون در زمان‌ها و مکان‌های متفاوت و با فرهنگ‌های مختلف تفسیر خود را ارائه کرده‌اند. گاهی جامعه‌ای ادعای آزادی کامل برای مطبوعات داشته است و گاهی اختناق نصیب مطبوعات بوده است و هم‌چنین اکثرا بین این دو و البته خودسانسوری.
 
در این مقاله بر آنم که با استفاده از بیانات مقام معظم رهبری، به تبیین نوع و شکل آزادی و کنترل مطبوعات در جامعه فعلی ایران بپردازم.
 
متن کامل مقاله را می‌توانید از اینجا دریافت نمایید.
 

 

سیاست خارجی و دیپلماسی عمومی

دولت‌ها از زمان‌های قدیم با یکدیگر روابط گوناگون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی داشته‌اند و امروزه شبکه روابط بین‌الملل بسیار گسترده‌تر و پیچیده‌تر شده است. می‌توان گفت روابط بین‌الملل شامل اعزام و پذیرش نمایندگان سیاسی، روابط تجاری بین شرکت‌ها و دولت‌ها، برگزاری کنفرانس‌های بین‌المللی، مبادلات فرهنگی و حتی مسابقات ورزشی در سطح بین‌المللی می‌شود. اما سیاست خارجی را باید از روابط بین‌الملل جدا کرد. روابط بین‌الملل شامل روابط بین حکومت‌ها، گروه‌ها، افراد و شرکت‌های فراملی و چندملیتی می‌شود اما سیاست خارجی فقط آ ن‌دسته از روابط است که ابتکار آن با حکومت‌ها بوده و از طرف آنان اجرا شود. به عبارت دیگر

«سیاست خارجی مجموعه خط مشی‌ها، تدابیر، روش‌ها و انتخاب مواضعی است که یک دولت در برخورد با امور و مسایل خارجی در چارچوب اهداف کلی حاکم بر نظام سیاسی اعمال می‌نماید.»

وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 تحولی عظیم در تمامی زمینه‌ها، از جمله سیاست خارجی به‌وجود آورد. دولت ایران که تا قبل از انقلاب در جهت پیشبرد سیاست خارجی خود به عنوان یک متحد غرب از دو ابزار نفت و ارتش استفاده می‌کرد، با فروپاشی حکومت پهلوی به کلی تغییر موضع داد.

از همان روزهای نخستین انقلاب، امام خمینی (ره) و ملت ایران که دیگر خود صاحب حکومت شده بودند، چارچوب سیاست خارجی ایران را در شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» اعلام کردند. ایرانیان حمایت خود را از مستضعفین در اصل 154 قانون اساسی این‌گونه اعلام کردند: «جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود می‌داند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان می‌شناسد. بنابراین در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملت‌های دیگر، از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می‌کند.»

در این مقاله سعی کرده‌ام با بسط بیشتری در مورد سیاست خارجی دولت‌های پس از انقلاب صحبت کنم.

 

متن کامل مقاله را می‌توانید از اینجا دریافت کنید.