پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شب قدر» ثبت شده است

شخصی

شب قدر خاص

دیشب برای اولین بار بود که شب قدر به مسجد دانشگاه تهران می‌رفتم. جایی که استاد قرائتی سخنران آن بود و مراسم قرآن به سر را اجرا کرد. متفاوت از تمام شب‌های قدری که تا به حال تجربه کرده بودم. فضای بانشاط با مزاح‌های مختلف اما پرمغز که هر کدامش می‌تواند گوشه‌ای از وجود انسان را بیدار کند. فضایی به دور از روضه‌خوانی و ذکر مصیبت و صوت و لحن دعاگونه‌ی قرآن به سر گذاشتن. شاید برای برخی چنین فضایی در شب قدر قابل تحمل نباشد اما به من که خیلی چسبید.

اگر روزی فایل سخنرانی را پیدا کردم حتما به این پست اضافه می‌کنم.

-------------------------------- 

بعد نوشت: فایل صوتی این سخنرانی را می‌توانید از اینجا دریافت نمایید.

نقل قول

مشتاق نوای بنده

خواهش مسکین کند لطف و عطا را بیشتر           می‌کشد اهل کرم، ناز گدا را بیشتر
هر چه من آلوده گشتم پرده‌پوشی کرده‌ای           هر چه من بد کرده‌ام، کردی مدارا بیشتر
من خبر دارم که مشتاق نوای بنده‌ای                  دوست داری بندگان مبتلا را بیشتر
از سر احسان تو شد آرزوهایم زیاد                      سفره‌ی رنگین نماید اشتها را بیشتر
تا سروکارم به اهل معصیت افتاده است               قسمتم شد غفلت و کردم خطا را بیشتر
این منم حالا که پیش روی تو افتاده‌ام                  خوب‌تر باشد ببینی زیرپا را بیشتر
خودنمایی هم درِ این خانه دارد قیمتی                می‌خرد اما گدای بی‌ریا را بیشتر
بس که امر معصیت راه نگاهم بسته است           گم نمودم جلوه‌ی نور خدا را بیشتر
تا به کی آن گوهر نرجس از ما غائب است           دیدمش کمتر چون گشتم هر کجا را بیشتر
مشهد و شهرالنبی، سامرا باشد عزیز                دوست می‌دارم ولی کرب و بلا را بیشتر
تا که دیدند آمده بر تل خاکی، خواهری                بر حسینش می‌فشردند نیزه‌ها را بیشتر
تا میان قتلگه تا دید وضع خیمه را                      بین مقتل می‌کشید او دست و پا را بیشتر
در شرار خیمه‌ها می‌گفت زین‌العابدین               عمه جان! باشد حواست بچه‌ها را بیشتر
گوشواره روی گوش دختران خردسال                  حرص آرَد دست‌های بی‌حیا را بیشتر
جسم پرخونی که صدپاره ز تیر و نیزه شد           حس نماید ضربه‌های سخت پا را بیشتر
تا بگیرد جایزه شاهد به کارش می‌گرفت             من شکستم بوسه‌گاه مصطفی را بیشتر



* این شعر در شب ۲۳ رمضان ۹۰ توسط حاج منصور خوانده شده است.

یادداشت

پای کار ...

به همین زودی شب قدر هم رسید. نیمه شعبان که مکه بودم نتونستم از امام زمان (عج) بنویسم، با خودم گفتم امروز یه شعر از زبان حضرت بنویسم و به دوستان خوبم بگم که شب قدر شیعه باید متفاوت با شب قدر وهابی‌ها باشه که نیمه شعبان غربت آن حضرت در کنار خانه خدا کاملا مشهود بود. امشب نزاریم امام زمان (عج) در دل ما هم غریب باشه!
 
بَه چه خوش گفته رسول کردگار             افضل الاعمال باشد انتظار
انتظاری که نبی فرموده چیست             منتظر در منظر آن یار کیست؟
منتظِر باید به راه منتظَر                        بگذرد از هستی و از جان و سر
گر بیاید آن امام با وفا                           در همین تهرانِ ما پرسد ز ما
کو نشان شیعگی شهرتان؟                 تا نمایم من دعایی بهرتان
خویش را در مهلکه انداختید                  که امام خویش را نشناختید
گوییا درس جدیدی خوانده‌اید                غافل از رسم شهیدان مانده‌اید
زود آدم‌های دنیایی شدید                    با گناه خود پذیرایی شدید
رفت از یاد شما آن روزها                      گریه‌ها و ناله‌ها و سوزها
دوری از راه سعادت می‌کنید                 غفلت از شوق شهادت می‌کنید
یک نفر بی‌جرم و بی‌تقصیر نیست         این کدورت‌ها که بی‌تاثیر نیست
عفت و شرم و حیا، ایمان چه شد؟        غیرت ناموسی مردان چه شد؟
نانِ شبهه لقمه‌ی مردم شده                چادر زن‌های شیعه گم شده
کو حجاب فاطمی بانوان؟                     کو مرام خالص نسل جوان؟
نیست از هجرم دلی غرق ملال             بس که کردید هر حرامی را حلال
نیست یک خانه نجیب و بی‌گناه            تا شبی آنجا بگیرم من پناه
من امامم سرپناه من کجاست؟            هیئتی‌ها جایگاه من کجاست؟
وای در هیئت اگر غفلت کنید                 از زنا بدتر اگر غیبت کنید
عمرتان صرف سخن چینی گذشت         در لباس دین به بی‌دینی گذشت
من چراغ و ریسه می‌خواهم چه کار؟      شیعه می‌خواهم که باشد پای کار
شیعه‌ی خالص به دنبال من است          دائما فکر من و آل من است
منتظر باشید تا آیم ز راه                       بی‌پناهان را دهم آخر پناه
من دعا گوی شما هستم ولی              از شما خواهم گدایی از علی
راه جدم مرتضی راه من است               هر که در این راه باشد ایمن است
 
* این شعر توسط حاج منصور ارضی خوانده شده است.