پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۴۷۵ مطلب با نشانه «یادداشت» ثبت شده است

یادداشت شخصی

تو و من!

من همون برهنه‌ای بودم که تو منو پوشوندی. من همون گرسنه‌ای بودم که تو منو سیر کردی. من همون گدایی بودم که با عطایت منو کمک کردی. من همون گمراهی بودم که هدایتم کردی. من همون گنهکاری هستم که با ستاریت منو پوشوندی...

من همونی هستم که محبت اهل بیت رو در دل من گذاشتی، اما چرا ... چرا حالا داری منو اینطوری امتحان می‌کنی؟ چرا منو دم در نگه داشتی؟ هی میگی سندت نرسیده، خدایا دیر میشه! اگه دستمو نگیری دیر میشه! اگه موندگاری هستم لااقل یه نویدی به من بده!

مگه وقتی تنهای تنها بودم تو منو راه ندادی؟ نه تنها منو راه دادی که توو دل خوبات هم منو جا کردی. پس چرا می‌خوای منو اینطوری امتحان کنی؟ بیچاره‌تر از من گیر نیاوردی؟ اگه به خودم باشه، من دیگه آبادی نمی‌بینم. اگه از سوزوندن این پوست و استخون چیزی بهت میرسه منو بسوزون!

همه چی از خودته، من که گفتم! شرمندتم تا قیامت، می‌پرسی برا چی؟

خدایا! بزار بهتر معرفی کنم. من همونی‌ام که در خلوتم از تو حیا نکردم! حتی در انظار مردم هم رعایت تو رو نکردم. من همون گرفتاری‌ام که دور و برم گرفتاری زیاد شده. یه رزقی ... یه رزقی بهم بده!

نمی‌دونم، آخر کار همیشه آدم هول میشه!

آی مردم، وسایلتون رو جمع کنید چند روز دیگه میخایم بریم!

دیدید که چقدر آدم هول میشه؟ نمی‌دونه چی کار کنه، چی بگه!

من همونی‌ام که برای گناه کردن پول خرج کردم اما برای تو نه! من همونی‌ام که هر کی بشارت گناه می‌داد با سرعت می‌رفتم ...

ولی خدایا... خوبی‌هات بیشتر یادم مونده تا گناهام!

آره، میدونم... هر چی تو پوشوندی من گناه کردم، ولی تا کجا؟ تا جایی که از چشمت افتادم؟ انقدر پوشوندی که فکر کردم ندیدی!!! نفهمیدم ندید گرفتی. ای خدا داره دیر میشه، یه بار دیگه مهلتم بده...

من وعده‌ی تو رو مسخره نکردم، من میدونم تو هستی و منو می‌بینی ولی غفلت کردم، هوای نفس بر من غلبه کرد. اصلا خدایا بر فرض من باهات از عمد مخالفت کردم، اما حالا چی؟ حالا که من نافرمانی کردم باید کجا برم؟ مگه کسی به غیر تو هست؟ من می‌خوام پناهنده‌ی تو بشم...

 

یادداشت شخصی

قدرت معشوق

چه زیبا قدرت خود را به رخ دوستدارانت می‌کشی!

دنیای آنان را به گونه‌ای رقم می‌زنی که بدون تو احساس تنهایی کنند و در تنهایی به یاد تو باشند!

 

یادداشت شخصی

دلبر با کرامت

گفت: مادر، تو که میدونی من تو این محله چه جوری‌ام؟ اسممو هر کی می‌بره لعنت می‌فرسته به من! از بس که بدم، تو رو هم اذیت کردم، تازه فهمیدم میخوام بمیرم، گرچه تو رو اذیت کردم و از من بدت میاد ولی مادری. یه وصیتی دارم بهت.

مادر گریه‌اش گرفت، گفت چقدر مردم رو اذیت کردی، چقدر بی خدا گذروندی؟

گفت شده دیگه مادر، خجالتم نده، دارم می‌میرم!

وقتی جون دادم، لباسمو در بیار، ریسمان به پاهام ببند، من رو چند لحظه دور این حیاط بکشون، فقط بگو خدایا بنده فراریت رو اوردم، دیگه به بقیه‌اش کاری نداشته باش!

مادر میگه بچه‌ام سخت جون داد. بعد از گریه کردن گفتم پاشم حرفشو گوش بدم، لباسشو در اوردم، یه طناب بستم به پاش، اومدم بکشم که یه صدایی تو سرم پیچید: پیرزن! بنده گنهکار ما رو به خودمون واگذار!

بیاید از همین امروز قبل از مرگمون خودمون بریم پیشش... بهش بگیم خدایا من اومدم که دیگه نرم.

 

با این زبان که غیبت و دشنامش عادت است                دیگر چه جای توبه و عرض ندامت است

یاران ز نور وقت سحر فیض می‌برند                             بیچاره من که سهم دلم سیر ظلمت است

هر دم به دام گناهی دگر شدم                                 عمرم به سر رسید و دلم در اسارت است

از ادعا پُرَم ، تهی از علم و حکمتم                              تنها ثمر به خرمن عمرم جهالت است

از حرف حق گریزم و در بند باطلم                               غرق تعصبم ، همه کارم لجاجت است

کار دلم نفاق و دورویی و کینه است                            کار زبان تملق و عرض ارادت است

اشک یتیم لرزه نینداخت بر دلم                                  این بی تفاوتی همه اش از قساوت است

با این همه بدی اگر اهل سحر شدم                          حیرت مکن که دلبر من با کرامت است

 

یادداشت شخصی

دوست شناسی و دشمن شناسی غدیر

عید غدیر، بزرگترین عید شیعیان جهان. عیدی پر از رازها و شگفتی. هر چقدر از بزرگی این عید و کمالات علی (ع) بگویم فقط توانسته‌ام در حد علم خود بیان کنم و هنوز چیزی از مرتبه‌ی والای علی (ع) نگفته‌ام که پیامبر فرمود: اگر نمی‌ترسیدم که مردم علی (ع) را با خدا اشتباه بگیرند، کمالات علی (ع) را بازگو می‌کردم.

یکی از مطالب قابل بحث و زیبا در این روز بزرگ، دوست شناسی و دشمن شناسی است. به غدیر خم برویم، جایی که بعد از اینکه پیامبر فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه». بعد از آن افرادی که در آنجا بودند آمدند و به علی (ع) تبریک گفتند. بخا بخا و ... پیامبر فرمود او را امیر المومنین خطاب کنید اما ...

این تبریک‌ها و قول حمایت کردن‌ها کجا و سقیفه‌ی بنی ساعده کجا؟

نقل تاریخ کردن در این مطلب صحیح نیست، همه می‌دانند چه گذشت بر علی (ع) و اهل بیت.

غدیر خم واقعه‌ای است که همیشه در تاریخ تکرار می‌شود و باید درس عبرت بگیریم. انسان‌هایی هستند در همین زمانه خودمان که تبریک‌ها گفتند و قول حمایت‌ها دادند اما ... اما وقتی به مقام عمل آمدند بخل کردند و همه چیز را برای خود خواستند. جالب اینجاست که تاریخ اثبات کرده، آنهایی که همه چیز را برای خود خواستند هم به جامعه‌ی خود ظلم کردند و هم به خود! اگر اولی و دومی و سومی ملعون همه چیز را برای خود نمی‌خواستند هم جامعه اسلامی با رهبری علی (ع) رستگار می‌شد و هم خودشان! و هم نسل‌های بشری پس از آن؛ که پیامبر فرمود: «اگر همه عالم در حب علی اشتراک می‌کردند، خداوند جهنم را خلق نمی‌کرد.»

سوالی که در اینجا مطرح است این است که چرا درس نمی‌گیریم و همه چیز را برای خودمان می‌خواهیم؟ روز عرفه را به تازگی پشت سر گذاشتیم، باید به شناخت برسیم، به دوست شناسی، دشمن شناسی و ... . اگر بدانیم «والذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون» (آیه 8 سوره مومنون) و بر عهدهای خود استوار باشیم و اگر عمل کنیم به امر به معروف و نهی از منکر و تولی و تبری می‌توانیم هم خود را متعهد کنیم و هم منافقین را شناسایی کنیم. منافقینی که گاهی حتی مثل اولی و دومی و سومی ملعون مسئول حکومت اسلامی می‌شوند و گاهی مثل طلحه و زبیر دنبال سهم‌خواهی هستند!

به امید روزی که همه و همه علی‌وار زندگی کنیم.

یادداشت شخصی

کوفه‌ی دل

به ماه حج رسیدیم. گذشته از تمام زیبایی‌های حج، می‌خواستم به نکته‌هایی اشاره کنم که شاید کمتر به اونها دقت میشه. اکثر مشکلات ما مسلمونا به نظرم از همینجا ناشی میشه که راه رو غلط می‌فهمیم. شاید اگه به جای گیر کردن توو احکام و واژه‌ها به عمق دین در تمام ابعاد زندگیمون بپردازیم انقدر دچار مشکل نشیم.

گذشته از اینکه حج بسیار دوست داشتنی و زیبا و باشکوهه و باعث وحدت مسلمونا و خودسازی و رسیدن به خیلی چیزها میشه اما همیشه نکاتی بوده که باعث شده ما از اصل قضیه دور بشیم.

مثلا اینکه خیلی‌ها چند بار به این سفر میرن در صورتی که این پول رو میتونن خیلی جاهای دیگه خرج کنن که مفیدتر واقع بشن. من خیلی‌ها رو می‌شناسم که برای بار دوم سوم و هشتم و نهم به حج میرن، اما همسایه‌شون یا دوستانشون مشکل مالی دارند! اصلا بحثم گداپرورری نیست، بالاخره ممکنه به هر دلیلی مثل مریضی یا هر چیز دیگه‌ای یه خانواده توان مالی مناسب در اون برهه زمانی نداشته باشه. اما متاسفانه سفر حج رفتن در بعضی از خانواده‌های متمول ما تبدیل به یه قضیه چشم و هم‌چشمی شده و از مفهوم این سفر دور شدیم.

روز عرفه هم نزدیکه، کاروان حسین (ع) در حال رفتن به کوفه و کربلاست. در این ایام امام حسین (ع) سفیرش رو می‌فرسته به کوفه‌ی دلمون. ببینیم واقعا خواستار دین خدا هستیم یا مثل کوفیان فقط ادعای دوستی داریم و دعوت‌نامه می‌فرستیم.

ایشالله همیشه همه‌ی دین رو در کنار هم بفهمیم و بتونیم منتظر واقعی حضرتش باشیم.

گفتم از زشتی گفتار بدم، گفت بیا                      از سیه‌کاری رفتار بدم، گفت بیا

گفتم از غفلت دل از هوسم از نَفَسم                   صاحب آن همه کردار بدم، گفت بیا

گفتم از سرکشی‌ام، سینه سپر داد زدم              نیستم خسته‌دل از کار بدم، گفت بیا

گفتم از دوست گریزانم و در خود غرقم                  دائما در پی پندار بدم، گفت بیا

گفتم از گوهر ذکر تو ندارم بهره                           غوطه‌ور مانده در افکارم بدم، گفت بیا

گفتم ای چشمه خوبی سحری چشم گشا          نگر اعمال شرر بار بدم، گفت بیا

گفتم آینه‌ی شیطان شده بودم عمری                  خسته از دست همین یار بدم، گفت بیا