پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۴۷۵ مطلب با نشانه «یادداشت» ثبت شده است

یادداشت شخصی

رئیس جمهور بازی !

خیلی ممنون از خانم روحانی که منو دعوت کردند به این بازی.

بازیه جالبیه! به نظر من مشکلات و تفکرات افراد مختلف و دغدغه‌های اساسی اونا رو نشون میده، اصلا میشه از این بازی یه پایان نامه کارشناسی ارشد نوشت.

اگه من یه روزی رئیس جمهور بشم، که خدا همچین بلایی رو برا ایران نخواد! (فرض می‌گیریم که بنده پس از طی مراحل و تجربه‌های بسیاری به این سمت نایل آمدم) سعی می‌کنم به اون برنامه‌هایی که به مردم گفتم و مردم به خاطر اون به من رای دادن عمل کنم، عمل کردنم هم به قول یارو گفتنی هردنبیلی نیست. به نظر من برنامه‌ها اونقدرها هم مشکل نداره، حتما برنامه‌ها خوب بوده که مردم بهش رای دادن یا لااقل از بین کاندیداهای ردصلاحیت نشده بهتر بوده! چه برنامه سازندگی و توسعه اقتصادی باشه، چه توسعه سیاسی و چه اجرای عدالت یا هر چیز دیگه‌ای (این مثال‌ها برای ملموس شدن بحث است و هیچ ارزش قانونی دیگری ندارد!). هر کدومشون به موقع خودشون خوبه. باید زمان سنجی درستی داشته باشیم و به این نکته توجه داشته باشیم که عدالت و اخلاص و آزادی میتونه زمینه کاری ما باشه تا بتونیم در همه چیز با جهش پیشرفت کنیم.

یه حکمت در نهج البلاغه هست (437) که: «عدالت هر چیزی را در جای خود می‌نهد... عدالت تدبیر عمومی مردم است...». تا عدالت تا حد معقول برقرار نشود، هیچ تضمینی برای توسعه اقتصادی و سیاسی وجود نداره، چرا که وجود دارند قدرتمندان و ثروتمندانی که دم از آزادی بیان می‌زنند ولی فقط برای کسانی که به نفع آنها حرف می‌زنند! هر کس هم مخالفت کند و انتقاد کند با رسانه‌ها و ابزاری که در دست دارند به چماق‌دار و خشونت طلب متهم می‌شود.

پس عدالت به همراه آزادی و اخلاص زمینه کاری می‌شود. اما برای هر کاری باید فرهنگ سازی مناسب اون کار انجام بشه تا اکثریت مردم یکدل و متحد به انجام اون کار رغبت پیدا کنند. شاید اینطوری بگم بهتره که به نظر من فرهنگ سازی مناسب قبل از شروع کار و در حین انجام و به خصوص پس از آن 50 درصد از کار است.

اما برنامه‌ها:

اول از همه اینکه یه فکری به حال روحانیونی که نمی‌فهمند مسئولیت یعنی چی و تو هر کاری میخان خودشون رو دخالت بدن می‌کردم! بعدش هم یه فکری برا موتوری‌ها و سیگاری‌ها. البته نه به صورت فاشیتی که بخام همشون رو محاکمه کنم، یه بازی برد-برد! به نظر من با آوردن نخبگانی که بدون دلیلی طرد شده‌اند و نخبگان فرهنگی و علمی و هنری که در خارج از کشور حضور دارند می‌توانیم نشاط و فعالیت رو به کشورمون برگردونیم. البته این امر هم مستلزم برنامه ریزی دقیق هست و همینجوری نمیشه یه دفعه همه رو برگردونیم ایران! ضمنا این به معنی این نیست که نخبگانی که در ایران زندگی می‌کنند چیزی از آنها کم دارند!

سعی می‌کنم یه خورده فرهنگ اخلاص و همرنگی رو در مردم زیاد کنم که انقدر شاهد... نباشیم! شاید این کارها خیلی بیشتر از 4 سال طول بکشه اما ما که مثل خیلی‌ها نمیخایم کارها به اسم خودمون تموم بشه، ما شروع می‌کنیم به اسم هر کی تموم شد خدا خیرش بده! باید تحمل این حرفا هم داشته باشیم که هر اشتباهی شد توسط ما انجام شده، هر کار خوبی هم انجام شده دولت‌های قبلی انجام دادن یا دولت‌های بعدی تکمیل کردند. آخه میدونید که؟ فقط اونایی خوبن که قدرت و ثروت داشته باشن و رسانه‌ها دستشون باشه، بقیه هر چقدر هم کار کنند...

یه کار دیگه که انجام نمیدم اینه که اصلا شعار اقتصادی نمیدم، چون زمانه اثبات کرده که هر کی شعار اقتصادی داده و می‌خواسته به دردهای اقتصادی مردم برسه همه چی بدتر شده! چون با این شعار آدم فقط دشمنای خودشو زیاد می‌کنه و حلقه دور خودشو تنگ‌تر می‌کنه!

به نظر من اگه تفکیک کارها بشه خیلی از مشکلات با توجه به استعدادها و منابع حل میشه؛ اگه اون کسی که برنامه ریزه برنامه ریزی کنه، اونی که مجریه اجرا کنه و اونی که ناظره نظارت کنه، دیگه انقدر کارها قاتی پاتی نمیشه! حل کردن این مشکل به دست دانشگاهی‌هاست و اونا که باید توو همه جا (با توجه به رشته شون) دخالت کنن نه یه عده دیگه...

یه فکری هم باید به حال این بوروکراسی کرد که دمار از روزگار همه در اورده!

به نظرم اگه مشکل فرهنگ کار هم در مردم ما حل بشه، خیلی می‌تونیم پیشرفت کنیم!

 

دوستای خوبم که دعوتشون می‌کنم: احمد، جاوید، مجید، علی، محمد.

یادداشت یادداشت‌ها

حرمت نان و نمک در فرهنگ ایرانی

یکی از ویژگی‌های فرهنگی ما حفظ حرمت نان و نمک است. عباراتی چون «دستم نمک ندارد» در هنگامی که محبتمان پاداش درخوری نمی‌گیرد و «نترسید نمک ندارد» در هنگامی که غذای تعارف شده رد می‌شود، در همین رابطه به کار گرفته می‌شود.

حفظ این حرمت به تدریج و در اثر افراطی که ما در بعضی از کارهایمان پیش می‌گیریم شأن خود را از دست داده و به یک ضدفرهنگ تبدیل می‌شود.

وقتی یک نیکوکار دست کسی را می‌گیرد که شب به همراه خانواده‌اش با شکم گرسنه سر بر بالین نگذارد، از آن‌ها انتظار دارد که در حق او کار دیگری انجام دهد و جای دیگری جبران کند! قدرشناس محبت بودن بسیار زیباست و باعث تشویق نیکوکار می‌شود اما آیا این عرف درست است که نیکوکار به خاطر تشکر کردن این کار را انجام دهد ؟

امروز دیده می‌شود که حفظ این حرمت از ده‌ها بار تشکر و جبران کردن می‌گذرد و گاه به سکوت در مقابل رفتار و گفتار غیرمنطقی و حتی طرفداری غیرمنصفانه از او در یک مجادله یا معامله کشیده می‌شود!

بدین ترتیب اگر این طرفداری ناحق انجام نشود فرد متهم به «نمک خوردن و نمکدان شکستن» می‌شود! اتهامی که افراد طرفدار حق را از «نمک گیر شدن» می‌هراساند؛ چرا که می‌دانند این نان و نمک از سر مهر صادقانه تعارف نمی‌شود بلکه آنها را در قید جبرانی غیر منصفانه قرار خواهد داد! طبیعتا اینگونه حفظ مبالغه آمیز حرمت نان و نمک عده‏اى را بر آن مى‏دارد که با دادن یک شام و نهار و یا پیشکش یک هدیه و یا دادن رشوه، دهان افراد را بسته و آرا و عقاید آنها را خریده و به اهداف خویش برسند. و بسیاری از ما غافلیم که «عقیده» بالاترین بهایی است که در ازای خوردن یک وعده غذا که در خانه خود نیز یافت می‌شود، می‌توان به دیگری پرداخت!

با کمی دقت می‌توان دید که بسیارى دیگر از توصیه‌های فرهنگى ما چون مراعات دوست و همسایه، حفظ شان فامیل، احترام به بزرگ ‏تر و نگهداشتن حرمت موى سپید و ... که همه در راستای یک قدر شناسی ساده و صادقانه بوده است، به نوعى دچار همین سرنوشت شده‏اند. بدین معنی که در طول زمان، با افراطى که در راه انجام آنها در پیش گرفتیم، تغییر ماهیت داده و به زیر پا گذاشتن حق و عدالت در جامعه منجر شده اند. و چنین است که امروزه مخالفت با درخواست یک دوست، به زیر پا گذاشتن حرمت دوستى تعبیر می‌شود و سرپیچى کردن از فرمان غیر اصولى پدر یا معلم، به شکستن حرمت پدر و معلم و اعتراض به حرف ناحقى که از دهان سالمندى در آمده است به شکستن حرمت موى سفید!!! و اینها همه جامعه را بسوی خفقان و سکوت سوق می‌دهد، راه اعتراض و انتقاد را می‌بندد و در نهایت انسانها را تبدیل به انبار باروتی می‌کند که با اندک تلنگری منفجر می‌شوند. رفتار‌های خشونت بار، عدم صبر و تحمل، حساسیت بیش از حد و اندازه و. . . در جامعه ما ناشی از همین ویژگیهای فرهنگی ماست که هیچکس جز خودمان یعنی آشنایان، دوستان و فامیل به یکدیگر تحمیل نمی‌کنیم.

و نکته جالب توجه این‏جاست که اگر کسى از ما به خاطر همسایگی یا دوستی و یا به هر دلیل دیگرى به ناحق دفاع کند، کار او را نوعی مروت و مردانگى می‌دانیم، و آن را از خصوصیات خوب ملى و فرهنگى خود تلقى کرده و به آن می‌بالیم، اما وقتی همین کارها براى اثبات دوستى به دیگرى و در تضاد با منافع ما قرار گرفت، آنرا پستى و نامردى نام می‌دهیم.

بسیار افرادی که در ادارات و سازمان‏هاى دولتى و غیردولتى اشتغال دارند اگر بتوانند دست آشنایان و دوستان نزدیک خود را به کاری بند می‌کنند و به خاطر این عمل بر خود مى‏‌بالند، کاری که در بسیاری از موارد با زیر پا گذاشتن حق ناآشنایی صورت می‌گیرد. اما اگر همین عمل توسط افراد رده‌‏هاى بسیار بالاتر صورت گیرد، فریادشان به هوا مى‌‏رود که مملکت دارد نابود مى‏‌شود! غافل از این‏که این یک خصوصیت ملى است و مسئولین نیز در راستاى حفظ حرمت نان و نمک و حق دوستى و فامیلى دست به انجام این کارها مى‌زنند!

یادداشت یادداشت‌ها

چالش‌های مدیریت منابع انسانی در ایران

اگر بخواهیم در مورد چالش‌های منابع انسانی در ایران سخن بگوییم، حرف‌های زیادی برای گفتن وجود دارد اما به طور خلاصه و تیتروار سعی می‌کنم چند نمونه از مشکلات را بازگو کنم (ارائه راه حل در این مقاله نمی‌گنجد.)

همان‌طور که می‌دانیم منابع انسانی و مدیریت منابع انسانی شامل موارد زیادی از قبیل برنامه‌ریزی نیروی انسانی، استخدام، معارفه، آموزش، بازخور، مدیریت عملکرد و... است.

در بحث برنامه‌ریزی نیروی انسانی به این نکته‌ها توجه می‌کنیم که نیاز سازمان به نیروی انسانی چگونه است؟ یعنی در واقع نیاز به استخدام داریم یا ریزش نیرو؟ و هم چنین نیاز شغل‌های مورد نظر چیست؟ شاید بتوان از طریق ترفیع یا تنزیل «شغل بدون نیرو» که از طریق اخراج، ترک خدمت و یا ترفیع و تنزیل خالی مانده را پر کرد. با این کار در واقع می‌توانیم از تحمیل هزینه‌ی معارفه تا حدودی بکاهیم. اما در کشور عزیزمان ایران تقریبا اکثر سازمان‌ها (به خصوص دولتی) نیازسنجی درستی ندارند. مثلا در بعضی مواقع به خاطر راه افتادن یک موج از نظریه‌ای از مدیریت در داخل کشور همه‌ی مدیران سعی می‌کنند این نظریه را در سازمان خود اعمال کنند؛ و در واقع بدین ترتیب استخدام یا ریزش نیروی بی‌حساب و کتاب داشته باشند، زیرا اصلا به این نکته توجه نمی‌کنند که شاید این نظریه مدیریتی در این برهه از زمان به درد این سازمان نخورد! حتی در بعضی موارد این تصمیمات غلط منجر به ورشکستگی می‌شود که اگر یارانه‌ها و حمایت‌های دولتی نبود قطعا چنین می‌شد!!

در بحث استخدام آنقدر مشکلات زیاد است که حتی مردم طبقات پایین جامعه (از لحاظ دانشی) به این موضوع پی می‌برند!

مصاحبه‌هایی که سوالات از پیش تعیین شده‌ی غیرمرتبط با شغل را می‌پرسد، نمونه ای از کارهای غلط در استخدام نیرو است. به طور مثال سوال‌هایی که در مورد احکام از یک مهندس مکانیک می‌شود اصلا معیار سنجش مناسبی برای توانایی وی نیست؛ یا وقتی می‌خواهیم در مورد فرد تحقیق کنیم از شرکت در نماز جماعت یا نماز جمعه می‌پرسیم! این کارها زمانی خوب است که می‌خواهیم به فرد پستی بسپاریم که به منابع پولی سازمان دسترسی داشته باشد. در اینجا سنجش دینداری شخص مهم است اگر چه کافی نیست و البته باز هم ملاک دینداری شرکت در نماز جماعت نیست! و بالاخره مهم‌ترین مشکل در استخدام این است که فامیل‌سالاری و حزب‌سالاری جلوی شایسته‌سالاری را گرفته است.

در بحث معارفه می‌توانیم به بسنده کردن شرکت‌ها به پخش یک کتابچه اشاره کرد یا یک نیمروز بازدید از ساختمان‌های سازمان! آیا کارکنان نباید از قانون‌های نوشته و نانوشته سازمان با خبر شوند؟ همه اینها سوالاتی است که جای تامل فراوان دارد.

در مورد بحث آموزش نیز مشکلات فراوانی وجود دارد. کسانی به کلاس‌های آموزشی فرستاده می‌شوند که اکثرا علاقه‌ای به موضوع مورد بحث ندارند و به خاطر فرار یک روزه از کار به این کلاس‌ها می‌روند! می‌توان به راحتی به این موضوع پی برد. به طور مثال از طریق دیدن خوابیدن بعضی از افراد در کنفرانس‌ها و کلاس‌های آموزشی و هم چنین از اینکه این کلاس‌های آموزشی هیچ تاثیری بر روی شغل و فرد در این موضوع خاص نگذاشته است. این جمله را به خاطر بسپاریم که همیشه یادگیری وقتی انجام می‌گیرد که آموزش در جهت علایق باشد.

اما به بازخور می‌رسیم. یک مثال ساده از دانشگاه‌ها بزنیم. ارزشیابی‌ای که آخر هر ترم از استادان صورت می‌گیرد را به یاد آورید. سوالاتی که برای همه استادان در همه رشته‌ها یکسان طراحی شده است! در صورتی که در یک نظام ارزشیابی درست باید برای هر شغل خاصی یک سری سوال خاص طراحی شود و هم چنین اینکه همین ارزیابی‌های ناقص به احتمال قریب به یقین دیر به دست اساتید می‌رسد و وقتی یک مدت کوتاه از آن ارزیابی می‌گذرد دیگر نمی‌تواند ارزشیابی مطمئنی باشد. هر چند که یکی دیگر از مشکلات این نوع ارزیابی این است که دانشجویان به همان چند هفته‌ی آخر ترم نمره می‌دهند.

در پایان امیدوارم روزی برسد که فکر این جوانان که این نوع مشکلات را از نزدیک دیده‌اند حلال مشکلات شود و ایران عزیز را بر بام جهان ببینیم.

 

یادداشت شخصی

فرهنگ فاطمیه

به ایام فاطمیه اول رسیدیم. چقدر زود گذشت که بزرگان می گفتند قدر بدانید شاید سال دیگه نتونید فاطمیه رو درک کنید.

درک کردن فاطمیه؛

چه کسانی فاطمیه را درک می‌کنند؟ درک کردن فاطمیه بستگی به چه چیزهایی دارد؟ آیا درک کردن فاطمیه فقط به لباس مشکی پوشیدن و روضه گرفتن و سینه زدن است، بی آنکه به فرهنگ فاطمیه نزدیک شویم؟

عده کمی در فاطمیه و به خصوص فاطمیه اول به عزا می‌نشینند اما همان عده کم هم به این موضوع توجه نمی‌کنند که فاطمیه چه درس‌هایی برای ما دارد!

چه می‌شود که خانمی که جهان به خاطر او خلق شده است این گونه خود را فدای ولایت و مهم‌تر از آن فدای حق می‌کند؟

به خودمان فکر کنیم، در کجای فرهنگ فاطمیه ایستاده‌ایم؟ چگونه خود را شیعه کسانی می‌دانیم که فقط در حرف می‌توانیم بگوییم به اعمال آنها عشق می‌ورزیم ولی در عمل خود را به آنها نزدیک نمی‌کنیم؟

چقدر حقیرند کسانی که به اسم مصلحت همه کم کاری‌های خود را توجیه می‌کنند و از ترس اینکه مردمان کوچک این زمانه از دور آنها پراکنده شوند، حاضرند حق را پنهان کنند اما غافل از آنکه حق هیچگاه پنهان نمی‌ماند و این انسان‌های حقیر روزی در انبوه برگ‌های درخت زیبا و تنومند حق و عدالت گم می‌شوند.

چقدر ساده لوحند کسانی که به دنبال خشنودی همگان هستند و خشنودی خالق خود را فراموش کرده‌اند. خشنود بودن مردم از انسان چیز بدی نیست، یکی از دعاهای پیامبر اسلام هم این بود که: «خدایا مرا در میان مردم خوشنام قرار بده»، اما چه نکاتی که در این زمینه نگاشته نشده است و چقدر کار انسان سخت شده است! کتاب‌های بسیاری که در این زمینه نوشته شده است در یک حکمت نهج البلاغه خلاصه شده است و بسیار آسان هدف و وسیله ما را مشخص می‌کند:

«رابطه خود را با خدا اصلاح کن، آنوقت خداوند رابطه تو با همه را اصلاح خواهد کرد.»

 

یادداشت معرفی کتاب و فیلم

نفوذ فراماسونری در مدیریت نهادهای فرهنگی ایران

تصمیم گرفتم که یه قسمت معرفی کتاب هم به بخش‌های وبلاگ اضافه کنم. از دوستان عزیز خواهش می‌کنم که اگه در زمینه فرهنگی و به خصوص فرهنگ ایران کتاب قشنگی مطالعه کردند به من خبر بدن که من بتونم معرفی‌اش کنم. شاید اینطوری یه کم سعی کرده باشم نظرات دوستان خوبم رو در وبلاگم دخیل کنم (البته تا جایی که بتونم)

کتابی که به تازگی مطالعه کردم در مورد نفوذ فراماسونری در مدیریت نهادهای فرهنگی ایرانه. نویسنده این کتاب اقای محمد حسین طباطبایی و از انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی است . البته در ابتدای این کتاب تاریخچه فراماسونرها و نفوذ اونها در کشورهای خاورمیانه هم توضیح داده شده اما واقعا بخش نفوذ انها در ایران خوندنیه. بهتون پیشنهاد می‌کنم این کتاب رو بخونید تا یه کم بفهمیم که اونا چطور روی آموزش پرورش و دانشگاه‌های ما، به خصوص دانشگاه تهران و شیراز تاثیرگذار بودند و ...