پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۴۷۵ مطلب با نشانه «یادداشت» ثبت شده است

یادداشت شخصی

دست و پا گم کرده ای دیدم دلم آمد به یاد

از خرابه می‌گذشتم منزلم آمد به یاد           دست و پا گم کرده‌ای دیدم دلم آمد به یاد

یه حرفی از یه نفر شنیدم یاد دل خودم افتادم، با خودم فکر کردم دیدم امثال من همونقدری که اسباب‌کشی‌مون راحته و یه یخچال و دو تا فرش و یه خورده خرت و پرت دیگه است، همونقدر اسباب‌کشی دلمون سخته! خیلی‌ها دلشون مثل سطل آشغال می‌مونه، خیلی راحت هر روز یکی وارد میشه و روز بعد نفر بعدی! اما ما هر جا بریم و در خونه هر کی بریم، آخرش دلمون با یه نفره، آخرش به این فکر میکنیم که خدامون و اربابمون چی میخاد. ایشالله همیشه همینطوری بمونیم و بدونیم:

اگر تیغ عالم بجنبد ز جای                             نبُرد رگی تا نخواهد خدای

بدونیم که، خدا ارحم الراحمینه و هیشکی به اندازه خدا بنده‌هاش رو دوس نداره، خدا برا بنده‌هاش کافیه، مشکلات زندگی رو تحمل کنیم چون خدا میخاد به ازای هزینه مشکلات، بهمون هدیه بده.

یاد حرف یه بزرگی در شب قدر افتادم. می‌فرمود وقتی یه انگشتر از یه عالم می‌گیری یا یه یادگاری از یه نفر می‌گیری که برات عزیزه، بکُشنت هم اینو به کس دیگه‌ای نمیدی! چی میشه که خدا امشب این عصمت رو بهت میده اما فردا یه سری‌ها پول کم میارن می‌فروشنش! بعضی‌ها ده روز دیگه ، بعضی‌ها.... بعضی‌ها شب قدر میان اینجا مناجات، میگن من میخام دعا رو کنار خانمم باشم! این یعنی اینکه تو نمی‌تونی قطع تعلقات کنی! فقط اومدی اینجا دکور رو درست کنی و شب زنده داری کرده باشی، در صورتی که اصل اینه که رفع تعلقات بشه! اومدیم و خدای نکرده مُردی، اونوقت خانمت باید خودشو بکشه دیگه! اما اینطوری نیست! حضرت علی میره قبرستان، با گریه می‌فرماید: بلند شید که شوهراتون رفتن زن گرفتن، زناتون رفتن شوهر کردن، مال و اموالتون به آدمای دیگه رسیده! فقط یه تیکه کفن با خودتون بردید!

چقدر خوبه آدما هر چند وقت یه بار ذکر تلقین رو به خودشون بگن: اسمع افهم ...

بزرگترین دشمن آدما نفس خودشونه.

باید با این نفس جنگید، وگرنه اون ما رو میزنه زمین! ما باید یه چیز از سرنوشتمون بدونیم، شب قدر می‌نویسن که امسال کیا از گناه می‌گذرن...

 

یادداشت شخصی

لحظه را دریاب

People who are not enjoying their lives in the present have lust for life in the future . Lust for life is always in the future . It is a postponement . They are saying : We cannot enjoy today , so we will enjoy tomarrow

 

راستش وقتی این متن رو از اوشو میخوندم،‌ یاد داستان ماهیگیر مکزیکی افتادم،‌ شنیدید؟

 

میگن یه تاجر آمریکایی یه ماهیگیر مکزیکی رو در حال ماهیگیری می‌بینه! ماهیگیر بعد از حدود یک ساعت 5-6 تا ماهی میگیره و به سمت خونه حرکت می‌کنه!

تاجر آمریکایی بهش میگه چیکار می‌کنی؟ همین قدر ماهی؟‌ زندگی‌ات چه جوری می‌گذره؟

ماهیگیر مکزیکی میگه آره، همین رو الان می‌برم تو کلبه‌ام کنار همین رودخونه، برای من و خانواده‌ام کافیه،‌ بعد از شام هم با دوستام میرم بیرون و میگیم و می‌خندیم!

تاجر آمریکایی بهش میگه: به جای یه ساعت روزی چند ساعت کار کن،‌ اون‌وقت میتونی بیشتر ماهی بگیری،‌ ماهی‌هایی که نیاز نداری رو می‌تونی بفروشی،‌ بعدش یه قایق دیگه بخری،‌ کم کم دیگه کارگر هم استخدام می‌کنی، بعدش میتونی یه کارخونه کنسرو ماهی بزنی،‌ بعدش می‌تونی بری تو یه جای دنج یه کلبه لب رودخونه بخری و یه قایق بگیری و تفریحی ماهی بگیری، شام رو کنار خانواده‌ات باشی و بعدش با دوستات خوشگذرونی کنی!

ماهیگیر میگه چقدر طول میکشه؟

تاجر میگه حدودا 20 سال!

ماهیگیر مکزیکی میگه: این همه کار بکنم برای اینکه به جایی برسم که الان هستم؟!

یادداشت شخصی

وداع

ای کاش همه سال تو بودی به بر ِ من             دلسوخته در حسرت دیدار تو باشم

آهسته برو تا دلم از غصه نمیرد                      این آرزوی عبد گنهکار تو باشد

یک لیله قَدرت به همه عمر بیارزد                    این جلوه‌ای از رحمت بسیار تو باشد

ای کاش مرا زار و گنهکار نبینی                      این خسته الهی که ز انصار تو باشد

 

اللهم رب شهر رمضان. تموم شد. الذی انزلت فیه القرآن. شب اول ماه رمضون بود تموم شد؟ آخه من به اندازه شب اول بیچاره‌ام! وافترضت علی عبادک فیه الصیام. آخه هیچ کاری نکردم، مثل مرکب عصاری فقط دور خودم گشتم، وقتی چشمام رو باز کردن دیدم سر جام هستم و خستگی به تنم موند! صلی علی محمد و آل محمد. به خاطر همین یه ذره تشنگی و گرسنگی که کشیدیم بهمون چه چیزایی که ندادن، آخه خدایا تو بنای کارهات رو به تفضل گذاشتی، از من گروکشی نکردی، نگفتی اگه نماز بخونی فلان نعمت رو بهت میدم،‌ هر کاری بکنیم تو انقدر تفضل داری که همه جور نعمتی به همه بدی. خدایا شکرت تونستیم یه واجب انجام بدیم. یه واجب دیگه هم به ما توفیق بده.  وارزقنی حج بیتک الحرام. هر وقت صحبت از حج میشه یاد علی بن مهزیار میفتم، خیلی دوس دارم برم خوزستان و قبرشو زیارت کنم و بهش بگم تو آقا رو دیدی لااقل برام تعریف کن، میگن بعد از 20 سال رفتن مکه، تو کوچه یکی بهش میگه امسال هم میری مکه؟ میگه دیگه نمیرم، خسته شدم، چقدر برم و نبینمش! همون شخص بهش میگه برو، حتما امسال می‌بینیش! وقتی میره مکه آقا میفرسته دنبالش که بیا من میخام ببینمت. فی عامی هذا و فی کل عام. چرا فی کل عام؟ فی کل عام برا امثال من نیست! من اگه یه بار برم و آدم نشم یعنی... واغفرلی تلک الذنوب العظام. ما که داریم اعتراف میکنیم گناهکاریم. فانه لا یغفرها غیرک. به جز تو مگه کس دیگه‌ای هم میتونه ببخشه؟ یا رحمان یا علام.

 

تا که من آیم به خود دیدم که فرصت رفته است         تا که از غفلت در آیم ماه رحمت رفته است

بار دیگر من شدم جامانده از این کاروان                   آبرویم بار دیگر زین مصیبت رفته است

تازه من پیدا نمودم راه خود را ای خدا                       بر ابوحمزه قسم عمرم به غفلت رفته است

گر نبخشایی مرا ای مهربان پرده پوش                     حتم دارم آبرویم تا قیامت رفته است

گفته بودم میزبانم را ببینم یک سحر                         تا که چشمم باز شد گفتند فرصت رفته است

 

یادداشت شخصی

شاکرم بهر خودش یار جدا کرده مرا

سلام بر تو ای کریم

دیدم کریمی‌ات بر غریبی‌ات افضل است. یه سال منتظر بودم که دوباره شب تولدت بیاد. چه شب مهتابی و قشنگی! چقدر ستاره در آسمان غریب هست.

این همه تنها آمده‌اند در کنار غریب تا تنها نمانند!

چه اتفاقاتی توو این یه سال افتاد؛

مردن برای حضرت ارباب واجب است            عشاق جز به روضه‌ی او جان نمی‌دهند

ارباب من ز نوکر خود دل بریده‌ای؟               خوبان مگر که دل به گدایان نمی‌دهند؟

من ِ بی‌معرفت به خیالم که تو از من دل بریدی، مگه میشه؟

از تو بعید نیست رفیق گدا شوی                   مرد کریم میل به مستضعفان کند

کلی غصه خوردم تا اینکه یه اتفاق باعث شد بفهمم، ای دل غافل! من از تو دل بریده بودم و هر چی صدام می‌کردی نمی‌شنیدم، انقدر به خودم مطمئن بودم که اهل دنیا نیستم که توو دنیا غرق شدم!

یادته وقتی از اون عاشقت خواستم منو نصیحت کنه چی گفت؟ ‌قلبت حرم خداست، به کسی اجاره‌اش نده!

همیشه فکر می‌کردم هیچی توو دنیا نیست که نتونم ازش دل بکنم؛ اما دیشب با خودم گفتم،‌ کجای کاری بیچاره؟ تو همش به این فکر می‌کردی که اگه جون خودت رو بخان بگیرن مشکل نداری، اما تا حالا به این فکر کردی که زنده باشی و یه چیز ازت بگیرن؟! دیدم نه، من مرد عمل نیستم مگه اینکه خودت کمکم کنی!

هر وقت اومدم مثل بچه‌ها ازت میخاستم حتی اگه به صلاحم نیست حاجتمو بهم بدی، بدون هیچ منتی دست عطایت شامل حالم می‌شد، اما بعد از چند وقت می‌فهمیدم که چه چیز خنده‌داری خواسته بودم!! شاید اینطوری ازت یاد گرفتم که بیشتر به آرزوهام فکر کنم و حساب شده‌تر تصمیم بگیرم!

ما بی‌سلیقه‌ایم تو حاجات ما بخواه                 ورنه گدا مطالبه‌ی آب و نان کند

یه زمانی امسال به این فکر کردم که شاید بهتر باشه بقیه ندونن من عاشق کی هستم، شاید توو این هیاهوها ترس از تمسخر باعث شده بود که نخام همه جا جار بزنم چه ارباب خوبی دارم، اما:

ای که ز عشقت زنده منم، گفتی از عشقت دم نزنم، من نتوانم نتوانم نتوانم

توو این یه سال با یه آدمایی آشنا شدم که یه سری موقعیت‌های جدید برای شناخت مردم برام ایجاد شد، دو تا نتیجه گرفتم که با دو بیت جوابشو دادی:

ز غم دیوانه‌ام کردی، ز می مستانه‌ام کردی         چنان مستم که بر جامم شده لب‌تشنه عاقل‌ها

به هر که پر کشد سویت دهی منزل سر کویت     وگرنه در غریبستان فراوان است منزل‌ها

نمی دونم شاید اینم باید اضافه کنم که:

ایها الناس در خانه‌ی مردم نروید                       من دمی رفته‌ام و درد مدامی دارم

الان که فکر میکنم می‌بینم چه سالی بود،‌ هر چی بود به قول یکی از دوستان یک سال گذشت و به آن زیباترین لحظه (مرگ) نزدیکتر شدیم!

حرف آخرم دو تا شعره که امیدوارم بتونم اثباتش کنم :

من قهر کرده‌ام از همه تا دوستت شوم                 من منت نگاه تو، صد بار می‌کشم

ای با وفا نگاه تو آرامش من است                         زین رو بُوَد که دست ز انظار می‌کشم

 

یاغی نیَم ترحمی ای پادشاه حُسن                      گردن کشیده‌ام که تماشا کنم تو را

سنگینی غمت به تغافل مرا فکند                          لعنت به من اگر ز سرم وا کنم تو را

 

یادداشت یادداشت‌ها

دوگانگی ارزشی

دیروز یه گزارش از شبکه تهران دیدم که خیلی جالب بود. در چند روز پیاپی و در ساعت‌های مشخص مثلا 11 صبح (در روز گزارش) پارکینگ‌های اتوبوسرانی پر از اتوبوس بود و مردم در ایستگاه‌ها صف‌های طویل بسته بودند! گزارشکر می‌گفت که هیچ کس هم در شهرداری پاسخگو نبود!

گویا بعد از اون همه دروغ نسبت دادن قالیباف نسبت به شهردار قبلی و سپس استفاده از نام شهردار قبلی در انتخابات شورای شهر برای حزب وابسته به او با این بیلبورد که:

رئیس جمهور مانند رجایی، شهردار مانند باکری، شهردار ما قالیباف!

او این دوگانگی ارزشی را اینطور پاسخ می‌دهد که هنوز باید شهردار قبلی در کارهایی که نکرده تخریب شود تا من رئیس جمهور شوم! شاید اینگونه طرح سهمیه بندی بنزین ناکارآمد جلوه کند.