پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ندای انقلاب» ثبت شده است

نقل قول

شاخص 3 / قله‌ای به نام حکومت علوی

 
در ادامه بررسی شاخص‌های انقلاب اسلامی، پس از شاخص قرار دادن حکومت پیامبر اسلام (ص) به عنوان الگو، می‌توان از شاخص‌های حکومت علوی به عنوان قله‌ای که باید به سمت آن در حد توان خود حرکت کنیم نام برد؛ قله‌ای که کسی توقع ندارد به آن برسیم اما حرکت در دامنه آن لازم و ضروری است. بدیهی است که «هیچ کس نمى‌تواند خودش را با على مقایسه کند؛ اما همه مى‌توانند به سمت آن قلّه حرکت کنند. امیرالمؤمنین شاخص است. در درجه‌ى اول، ما مسؤولان وظیفه و تکلیف داریم که خودمان را با رفتار امیرالمؤمنین تطبیق دهیم و جهت حرکتِ خودمان را با او بسنجیم. آحاد مردم نیز همین تکلیف را دارند. عرض کردیم، امیرالمؤمنین، هم یک سیاستمدار و یک مدبّر امور است، هم یک شهروند معمولى است. همه‌ى ابعاد در زندگى امیرالمؤمنین وجود دارد. پیر و جوان، زن و مرد و قشرهاى مختلف مى‌توانند از امیرالمؤمنین درس بگیرند؛ ولى وظیفه‌ى مسؤولان سنگین‌تر است. من آن روز گفتم، امروز هم مى‌گویم؛ وظیفه‌ى مسؤولان سنگین است. باید رفتار علوى در میان ما مسؤولان نظام جمهورى اسلامى نهادینه شود. آن روز است که هیچ‌گونه آسیب و خطرى این نظام را تهدید نخواهد کرد.
انقلاب اسلامى بر اساس الگو قرار دادن همین شخصیتِ همه‌جانبه‌ى کامل به وجود آمد. آنهایى که خواستند از انقلابهاى گذشته و از بعضى حوادث کشورهاى دیگر براى انقلاب اسلامى شبیه‌سازى کنند، به این نکته توجّه نکردند. انقلاب اسلامى الگو و نمونه‌ى خود را از امیرالمؤمنین گرفت و نظام جمهورى اسلامى به وجود آمد. امام بزرگوار ما که یک شاگرد و رهرو مکتب امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام بودند، در رفتار و گفتار خود، همین توصیه‌ها را مى‌کردند. اگر نگاه کنید، در تعالیم امام بزرگوار، جابه‌جا شاخصهاى علوى را مشاهده مى‌کنید. به خاطر همین بوده است که دشمنان، نقطه‌ى مقابل راه امام را هدف فعالیت خودشان قرار داده‌اند. تبلیغات دشمنان انقلاب و نظام جمهورى اسلامى - که دشمنان ملت ایرانند - هدف خود را همین قرار داده‌اند که نقطه‌ى مقابلِ راهى را که امام بزرگوار با شاخصهاى معیّن ترسیم کرده بودند، در میان مردم ترویج کنند.» [1]
•    رعایت شاخصه‌های الگوی حکومت علوی
اما «الگوى علوى در حکومت چیست؟ شاخصه‌هایى دارد که این شاخصه‌ها بایستى رعایت شود. مردم هم باید به ما نگاه کنند، ببینند اگر شاخصه‌هاى حکومت علوى را رعایت مى‌کنیم - حالا به قدر توانایى خودمان - آن وقت قبول کنند که ما حکومتى در راه على هستیم. اگر دیدند ما آن شاخصه‌ها را رعایت نمى‌کنیم یا عکس آنها عمل مى‌کنیم - بحث این نیست که قدرت ما کمتر از على است و اراده‌ى دنبال کردن آن راه را نداریم - آن وقت گفتار ما و ادّعاى ما را قبول نکنند و بگویند نه، این حکومت علوى نیست؛ این حکومتِ ولایت امیرالمؤمنین نیست. ملاک اینهاست. اینها را بایستى مورد توجّه قرار داد. حالا این شاخصه‌ها چیست؟ البته اگر بخواهیم شاخصه‌هاى حکومت امیرالمؤمنین را بیان کنیم، شاید ده شاخصه‌ى مهم را بشود بیان کرد. چند شاخصه اینهاست که من عرض مى‌کنم:
•    اقامه دین الهی
اوّل، پایبندىِ کامل به دین خدا و اصرار بر اقامه‌ى دین الهى. این شاخصه‌ى اوّل است. هر حکومتى که اساس کارش بر اقامه‌ى دین خدا نباشد، علوى نیست. در وسط جنگ - آنهایى که در دوران دفاع هشت ساله، در میدان بودند مى‌فهمند من چه مى‌گویم - در آن بحبوحه‌ى رزم که هر رزمنده و هر سربازى همّتش این است ببیند چطور مى‌تواند حمله کند و چطور مى‌تواند از خودش دفاع نماید، یک نفر نزد امیرالمؤمنین آمد و مسأله‌اى راجع به توحید پرسید. گفت در «قل هواللَّه احد» این کلمه‌ى «احد» یعنى چه؟ حالا این یک مسأله‌ى اصلى هم نیست. از اصل وجود خدا سؤال نکرد؛ یک مسأله‌ى فرعى را سؤال کرد. دوروبریهاى امیرالمؤمنین آمدند جلو که مرد حسابى، حالا وقت این سؤالهاست!؟ حضرت فرمود: «نه؛ بگذارید جوابش را بدهم. ما براى همین مى‌جنگیم.» یعنى جنگِ امیرالمؤمنین، سیاستِ امیرالمؤمنین، جبهه‌بندىِ امیرالمؤمنین، خون دلهاى امیرالمؤمنین و همه‌ى خطوط اصلى‌اى که در حکومت خود انتخاب مى‌کند، براى این است که دین خدا اقامه شود. این یک شاخصه است. اگر در نظام اسلامى و در جمهورى اسلامى که به نام حکومت علوى خود را معرّفى مى‌کند، اقامه‌ى دین خدا هدف نباشد؛ مردم به دین خدا عمل بکنند یا نکنند؛ اعتقاد داشته باشند یا نداشته باشند؛ اقامه‌ى حقّ الهى بشود یا نشود و بگوییم به ما چه ربطى دارد - اگر این طور باشد - این حکومت علوى نیست. اقامه‌ى دین الهى، اوّلین شاخصه است و این مادرِ همه‌ى خصوصیّات دیگرِ زندگى امیرالمؤمنین و حکومت امیرالمؤمنین است. عدالت او هم ناشى از این است. مردم‌سالارى و رعایت مردم در زندگى امیرالمؤمنین هم مربوط به همین است.
•    عدالت مطلق
خصوصیت دوم و شاخصه‌ى دومِ حکومت امیرالمؤمنین عدالت است؛ عدالتِ مطلق. یعنى هیچ مصلحت شخصى و هیچ سیاست مربوط به شخص خود را بر عدالت مقدّم نمى‌کند. «أتأمرونّى ان اطلب النصر بالجور لا واللَّه»؛ من حاضر نیستم پیروزى را از راه ظلم به دست آورم. ببینید چقدر این تابلو، تابلوِ درخشانى است؛ چه پرچم بلندى است. به شما مى‌گویند ممکن است در این میدان سیاست، در این میدان مسابقه‌ى علمى، در این میدان انتخابات، در این میدان جنگ، پیروز شوید؛ اما متوقّف به این است که این ظلم را انجام دهید. کدام را انتخاب مى‌کنید؟ امیرالمؤمنین مى‌گوید من این پیروزى را نمى‌خواهم. من شکست بخورم عیبى ندارد، اما ظلم نمى‌کنم. همه‌ى این حرفهایى که راجع به امیرالمؤمنین درباره‌ى عدالت شنیده‌اید، محورش همین عدالت‌طلبى مطلقِ امیرالمؤمنین است. عدالت براى همه و عدالت در همه‌ى شؤون؛ یعنى عدالت اقتصادى، عدالت سیاسى، عدالت اجتماعى و عدالت اخلاقى. این یکى دیگر از معیارهاى حکومت امیرالمؤمنین است. تحمّلِ ظلم را نمى‌کند؛ خودش هم به ظلم تسلیم نمى‌شود، ولو مصالحش از دست برود. یکى از ظلمهاى بزرگ، تبعیض است؛ چه تبعیضِ در اجراى احکام، چه تبعیضِ در اجراى مقرّرات. اینها به هیچ وجه براى امیرالمؤمنین قابل قبول نیست. یک نفر از طرفداران پروپا قرص او که تبلیغاتچىِ بسیار ماهرى است و دائماً به نفع او تبلیغاتِ حق مى‌کند، مرتکب عمل خلافى مى‌شود و امیرالمؤمنین حدّ الهى را بر او جارى مى‌کند. طرفدار مذکور که چنین انتظارى ندارد، مى‌گوید: یا امیرالمؤمنین! منى که این قدر طرفدار شمایم؟ منى که این قدر از شما دفاع مى‌کنم؟ حضرت مى‌فرماید: بله، حُکمِ خداست. آن طرفدارى‌اى که از ما مى‌کنى، ان‌شاءاللَّه قبول باشد، خیلى هم متشکّر؛ اما حکم خدا این است. حدّ خدا را برایش جارى کرد؛ او هم گفت: خیلى خوب؛ حال که این‌طور است، سراغ دربار معاویه مى‌روم که قدر مرا مى‌دانند! و رفت.
•    تقوا
یکى دیگر از خصوصیّات و شاخصه‌هاى حکومت امیرالمؤمنین تقواست. ببینید؛ اینها هر کدام یک پرچم است، هر کدام یک علامت است. تقوا یعنى چه؟ یعنى آن شدّت مراقبتى که انسان در اعمال شخصى خود از راه حق هیچ تخطّى نکند؛ این معنى تقواست. یعنى کاملاً مراقب خود باشد. در دست زدن به پول مراقبت کند؛ در دست زدن به آبروى انسانها مراقبت کند؛ در گزینشها مراقبت کند؛ در طرد کردنها مراقبت کند؛ در حرف زدن مراقبت کند که برخلاف حق سخنى نگوید. یعنى شدّت مراقبت. شما نهج‌البلاغه را نگاه کنید، پُر است از این مطالب. حالا متأسفانه در بین بعضیها معمول شده که هر غلطى مى‌خواهند بکنند، به اسم این‌که امیرالمؤمنین این‌گونه بود و امیرالمؤمنین این طورى عمل مى‌کرد، انجام مى‌دهند. به چه دلیل؟ از کجا؟ امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه است. امیرالمؤمنین در روایات فراوانى است که از آن بزرگوار و اولاد طاهرینش باقى مانده است. کو این چیزهایى که بعضى مى‌گویند على این طور بود، على آن طور بود!؟ نخیر؛ على آن است که در نهج‌البلاغه است. شما نهج‌البلاغه را از اوّل تا آخر نگاه کنید! سرتاپاى نهج‌البلاغه تحریضِ بر تقواست؛ دعوت به تقوا و پرهیزکارى است. تا انسان پرهیزکار نباشد نمى‌تواند اقامه‌ى دین خدا کند. آلوده دامانى بد دردى است. آلوده بودنِ دل انسان به گناه، نمى‌گذارد انسان حقیقت را درک کند، چه برسد به این‌که دنبال حقیقت حرکت کند. تقوا یکى از شاخصه‌هاى حکومت امیرالمؤمنین، برخاسته از اراده‌ى مردم و خواست مردم است. «تغلّب» - یعنى از راه غلبه و زور بر مردم حاکم شدن - در منطق امیرالمؤمنین نیست. با این‌که خود را بر حق مى‌دانست، اما کنار نشست، تا وقتى مردم آمدند، اصرار کردند، ابرام کردند، شاید گریه کردند، التماس کردند که آقا شما بیا زمام امور ما را در دست بگیر. آن وقت آمد و زمام امور مردم را در دست گرفت. خودش گفت که اگر مردم نیامده بودند؛ اگر مردم اصرار نمى‌کردند، اگر این طلب جدّى مردم نبود، من علاقه‌اى به این کار نداشتم. قدرت در دست گرفتن و اعمال اقتدار، براى امیرالمؤمنین جاذبه‌اى ندارد. قدرت‌طلبى براى کسانى جاذبه دارد که مى‌خواهند خواهشهاى نفسانى و هواهاى نفسانى خودشان را ارضا کنند، نه براى امیرالمؤمنین. او دنبال تکلیف شرعى است؛ دنبال اقامه‌ى حقّ است. مردم قدرت را به او سپردند، او هم قدرت را گرفت و بعد با اقتدار آن قدرت را نگه داشت. آن جایى هم که کسانى با قدرت اسلامى او، با حکومت اسلامى او معارضه کردند، هیچ مجامله و ملاحظه‌اى نکرد. صحابه‌ى پیغمبرند، باشند! موجّهینند، باشند! سابقه‌ى جهاد در راه اسلام دارند، داشته باشند! با حکومت حق معارضه و مقابله کرده‌اند و باید در مقابلشان با اقتدار ایستاد؛ و ایستاد! این سه جنگ امیرالمؤمنین از این قبیل بود. اینها شاخصه‌ى یک حکومت صحیح است.
•    مردم این شاخصه‌ها را از مسئولین بخواهند
ما امروز اگر جمهورى اسلامى هستیم، اگر حکومت علوى هستیم، باید اینها را رعایت کنیم. شما مردم هم اینها را باید از ما بخواهید. اقامه‌ى دین خدا را باید بخواهید. این‌که ما نگاه کنیم ببینیم شرق و غرب در مفاهیم حکومتى و مفاهیم سیاسى حرفشان چیست، آنها چه مى‌گویند، ما هم سعى کنیم خودمان را آن طور تطبیق دهیم، این مثل همان خلافت عثمانیهاست، مثل خلافت بنى‌امیّه و بنى‌عبّاس است. آنها هم اسمشان خلیفه‌ى پیغمبر بود؛ اسمشان حاکم اسلامى بود؛ اما رسم و عملشان حکومت کسرى و قیصر و حکومت پادشاهان بود. همان‌طور که آنها عمل مى‌کردند، اینها هم همان‌طور عمل مى‌کردند. اسممان حکومت علوى و حکومت اسلامى باشد، بعد برویم سراغ سرمایه‌دارى غرب، سراغ حکومتى که سرمایه‌داران و کمپانى‌داران و زشت‌روترین ظالمان و ستمگران عالم آن را اداره مى‌کنند؟! این درست است؟ این همان نفاق خواهد شد. پرچمى را با یک نامى بلند کنیم، آن وقت در زیر این پرچم سراغ چیزهاى دیگر برویم!؟ امروز در نظام اسلامى، همه‌ى کارگزاران حکومت، از پایین تا بالا؛ از رهبرى - که خدمتگزار همه است - از رئیس جمهور، از وزرا، از مسؤولین قضایى، از نمایندگان مجلس و از مدیران گوناگونى که در اکناف کشور هستند، باید همّتشان این باشد که دین خدا را اقامه کنند، عدالت را احیا کنند، تبعیض در اجراى مقرّرات را از میان بردارند، بیشترین توجّهشان به طبقه‌ى محروم و مستضعف و فقیر باشد - همچنان که امیرالمؤمنین بود - شعار تقوا را شعار شخصى و عمومى خودشان قرار دهند؛ این وظیفه‌ى ماست. این‌که دنیا این طور حکومت را مى‌پسندد یا نمى‌پسندد، این براى ما معیار و ملاک نیست. جهت، این است، سمت و سو، این است. البته زمانه روزبه‌روز پیچیده‌تر مى‌شود؛ ارتباطات انسانى روزبه‌روز دشوارتر و پیچیده‌تر مى‌شود؛ اِعمال عدالت و اقامه‌ى حق کار آسانى نیست؛ اما هدف این است و این است که مردم را خوشبخت مى‌کند؛ این است که سعادت مردم را تأمین مى‌کند؛ این است که فقر و تبعیض را از بین مى‌برد؛ این است که ریشه‌ى فساد را در جامعه مى‌کَند. والّا اگر این نباشد، حکومتهاى جائرِ دنیا دم از حقوق بشر مى‌زنند ولى زشت‌ترین کارها را علیه حقوق بشر انجام مى‌دهند. عراق را به جرم این‌که سلاح شیمیایى مصرف کرده است، مورد تهاجم قرار مى‌دهند؛ در حالى که سلاح شیمیایى را خودشان به او دادند! خودشان او را تشویق کردند! آن وقت که او سلاح شیمیایى مصرف کرد، چشم را روى هم گذاشتند! اینها عادلند؟! اینها طرفدار حقوق بشرند؟! اینها از انسانیت چیزى سرشان مى‌شود؟! به نام مبارزه با ترور، مى‌خواهند دنیا را به آتش بکشند. زشت‌ترین و فجیعترین نوع ترور، امروز در اراضى مقدّس فلسطین جارى است؛ نه فقط اخم نمى‌کنند بلکه تشویق هم مى‌کنند؛ از آن دفاع مى‌کنند؛ آن را لازم مى‌دانند! اینها حکومتهایى هستند که انسان از اینها تقلید کند؟!
اینها همان مفاهیمى است که در زیر نام دمکراسى، در زیر نام لیبرالیزم، در زیر نام حقوق بشر و در زیر نام آزادى، در حال جریان است. ما بیاییم دنباله‌رو آنها شویم، همان مفاهیم را بگیریم، آن وقت چه کار کنیم؟! مثل خودِ آنها به ظلم عمل کنیم و آن وقت اسم عدالت را بیاوریم؟! این غیر از نفاق چیز دیگرى است؟! امروز بشریت در رنج است؛ امروز بشریت از یک تبعیض بزرگ رنج مى‌برد؛ بشریت از یک ظلم بزرگ به جان مى‌آید. این ظلم بزرگ را همین قدرتمندان مى‌کنند؛ دستشان هم پرچم حقوق بشر است! یعنى نفاق محض. از اینها باید تقلید کرد؟! در مقابل اینها باید رودربایستى داشت؟! مفاهیم اینها را باید گرفت و به جاى مفاهیم علوى و اسلامى گذاشت؟! نه؛ این غلط است. راه درست براى کسى که پیرو امیرالمؤمنین است، این است که شاخصه‌هاى حکومت علوى را در نظر داشته باشد؛ همان اندازه‌اى که مى‌تواند و قدرت دارد، طبق آنچه که ساز و کارهاى جهانى اقتضاء مى‌کند - دوران صنعت و صنعتهاى پیچیده و روشهاى فوق مدرن صنعتى و اینها اقتضائاتى دارد - اینها را رعایت کند تا آن جهتگیرى یک سر سوزن منحرف نشود. این مى‌شود یک انسان والا؛ مى‌شود یک حاکم علوى. چنین جامعه‌اى قدرتمند مى‌شود؛ چنین جامعه‌اى پولادین مى‌شود؛ جامعه‌اى که مردمش راست بگویند و از مسؤولانشان راست بشنوند؛ آنچه را که وعده مى‌دهند، آنچه را که مى‌گویند، آنچه را که به عنوان پرچم بلند مى‌کنند، همان را عمل مى‌کنند و «لِم تقولون مالاتفعلون» نباشند. این، آن روش درست است و این به برکت امیرالمؤمنین ممکن است.
•    میزان موفقیت جمهوری اسلامی در عمل به شاخص‌ها
ادّعاى من این است که ما توانسته‌ایم در حدّ قدرت معقولِ انسانهایى در حدّ انسانهاى ضعیفى مثل ما، على‌رغم همه‌ى دشمنیهاى جهانى، این راه را ترسیم کنیم و این شاخصها را به دنیا نشان دهیم. علّت جاذبه‌اى که امروز نام مبارک امام رضوان‌اللَّه علیه و نام جمهورى اسلامى در دنیا دارد، همینهاست؛ چون توانسته‌ایم این شاخصه‌ها را در رفتار حکومت اسلامى ثبت کنیم. البته مزاحمت مى‌کنند، مخالفت مى‌کنند، اذیّت مى‌کنند؛ اما تنها راه مقابله با مزاحمتها و اذیّتها و کارشکنیها، استقامت و ایستادگى است. ملت ایران بحمداللَّه ایستاده است. بخصوص جوانان با اراده و مؤمن ما ایستاده‌اند؛ ما هم به فضل الهى ایستاده‌ایم. این امواج جهانى و این تبلیغات گمراه کننده نخواهد توانست ما را تسلیم خواسته‌هاى آنها کند. آنها مى‌خواهند این نظام هم مثل نظامهاى دست نشانده‌ى آنها تسلیم خواست آنها شود و براى اِعمال سلطه‌ى دیکتاتورى بین‌المللى امریکا و اشباه امریکا راه را باز کند.» [2]
پاورقی:
[1]- بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع بزرگ زائران حرم مطهر امام رضا (ع) 1/1/1380
[2]- بیانات رهبر معظم انقلاب به مناسبت میلاد امیرالمؤمنین على(ع) 30/6/1381
 
 
این یادداشت را در ندای انقلاب هم ببینید.
نقل قول

شاخص 2 / نگاه به الگوی حکومت اسلامی پیامبر

 
یکی از راه‌های تعیین شاخص، یافتن یک الگوی کامل از راهی است که در حال طی کردن آن هستیم و پیدا کردن تفاوت‌ها و ویژگی‌های بارز آن الگو نسبت به سایر مسیرها. در تبیین شاخصه‌های انقلاب اسلامی، بهترین الگو حکومتی است که پیامبر اکرم (ص) در مدینه آن را بنیان نهاد. مقام معظم رهبری در این رابطه می‌فرمایند:
«دوره‌ى مدینه، فصل دوم دوران بیست‌وسه ساله‌ى رسالت پیغمبر است. سیزده سال در مکه، فصل اوّل بود - که مقدمه‌ى فصل دوم محسوب مى‌شود - و تقریباً ده سال هم دوران مدینه‌ى پیغمبر است که دوران شالوده‌ریزى نظام اسلامى و ساختن یک الگو و نمونه از حاکمیّت اسلام براى همه‌ى زمانها و دورانهاى تاریخ انسان و همه‌ى مکانهاست. البته این الگو، یک الگوى کامل است و مثل آن را دیگر در هیچ دورانى سراغ نداریم؛ لیکن با نگاه به این الگوى کامل، مى‌شود شاخصها را شناخت. این شاخصها براى افراد بشر و مسلمانها علامتهایى است که باید به وسیله‌ى آنها نسبت به نظامها و انسانها قضاوت کنند. هدف پیغمبر از هجرت به مدینه این بود که با محیط ظالمانه و طاغوتى و فاسد سیاسى و اقتصادى و اجتماعى‌اى که آن روز در سرتاسر دنیا حاکم بود، مبارزه کند و هدف، فقط مبارزه‌ى با کفّار مکه نبود؛ مسأله، مسأله‌ى جهانى بود. پیامبر اکرم این هدف را دنبال مى‌کرد که هرجا زمینه مساعد بود، بذر اندیشه و عقیده را بپاشد؛ با این امید که در زمان مساعد، این بذر سبز خواهد شد. هدف این بود که پیام آزادى و بیدارى و خوشبختى انسان به همه‌ى دلها برسد. این جز با ایجاد یک نظام نمونه و الگو امکانپذیر نبود؛ لذا پیغمبر به مدینه آمد تا این نظام نمونه را به وجود آورد. این‌که چقدر بتوانند آن را ادامه دهند و بعدیها چقدر بتوانند خودشان را به آن نزدیک کنند، بسته به همّت آنهاست. پیغمبر نمونه را مى‌سازد و به همه‌ى بشریت و تاریخ ارائه مى‌کند.
نظامى که پیغمبر ساخت، شاخصهاى گوناگونى دارد که در بین آنها هفت شاخص از همه مهمتر و برجسته تر است:
شاخص اوّل، ایمان و معنویّت است. انگیزه و موتور پیشبرنده‌ى حقیقى در نظام نبوى، ایمانى است که از سرچشمه دل و فکر مردم مى‌جوشد و دست و بازو و پا و وجود آنها را در جهت صحیح به حرکت در مى‌آورد. پس شاخص اوّل، دمیدن و تقویت روح ایمان و معنویت و دادن اعتقاد و اندیشه‌ى درست به افراد است، که پیغمبر این را از مکه شروع کرد و در مدینه پرچمش را با قدرت بالا برد.» [1]
در چگونگی استفاده نظام جمهوری اسلامی از این شاخص که عنوان «موتور پیشبرنده» را داراست، می‌توان گفت:
«اگر امروز نظام جمهورى اسلامى در مقابل نظامهاى گوناگون عالم سخنى براى گفتن دارد، مطلبى براى تحدى در قبال نظامهاى مادى در نظام جمهورى اسلامى وجود دارد، به خاطر همین است که شاخص عمده، ایمان است. امروز بشر به خاطر بى‌ایمانى، دچار منجلابهاى گوناگون زندگى است. بنابراین شاخص عمده، ایمان است. ایمان به خدا و راه خدا و راه انبیاء - که دنبال آن، عمل به این تعالیم است - فقط براى تعالى معنوى نیست؛ اگرچه عمده‌ترین ثمره‌ى آن، تعالى معنوى و تکامل انسانى و اخلاقى است؛ چون دنیا مزرعه‌ى آخرت است. از حرکت در زندگى دنیاست که انسان میتواند مدارج و معارج را طى کند و پیش برود. لذا زندگى مادى هم در گروى ایمان به خداست. پس ایمان به خداى متعال نه فقط سعادت معنوى را تأمین میکند، بلکه سعادت مادى را هم تأمین میکند... به گفته‌ى قرآن: «قد جائکم من اللَّه نور و کتاب مبین. یهدى به اللَّه من اتّبع رضوانه سبل السّلام»؛ راه‌هاى سلامت را، راه‌هاى آرامش را، راه‌هاى امنیت روانى را قرآن به انسان تعلیم میدهد؛ این راهى است که بشر را به آرامش روانى میرساند؛ یعنى همان چیزى که امروز دنیا در فقدان آن، در حال التهاب است. پیشرفت مادى هست، پیشرفت فناورى و علمى هست، ثروتهاى کلان در دست جوامع هست؛ اما آسایش نیست، آرامش نیست. این به خاطر کمبود این عنصر اساسى در زندگى انسان است، که عبارت است از ایمان. این یک مطلب اساسى با استفاده‌ى از قرآن کریم است که در جمهورى اسلامى، من و شما، همه‌ى آحادمان، همه‌ى جوانهایمان، همه‌ى نسلهاى رو به جلو که میخواهند فرداى سعادتمندى را براى کشورشان و براى خودشان و براى فرزندانشان تأمین کنند، باید به این توجه داشته باشند. اساس کار در نظام اسلامى ایمان است، که باید این ایمان را تأمین کرد؛ نه فقط در دل، بلکه در عمل، در برنامه‌ریزى‌ها و در همه‌ى اقدامها.» [2]
«شاخص دوم، قسط و عدل است. اساس کار بر عدالت و قسط و رساندن هر حقّى به حقدار - بدون هیچ ملاحظه - است.
شاخص سوم، علم و معرفت است. در نظام نبوى، پایه‌ى همه چیز، دانستن و شناختن و آگاهى و بیدارى است. کسى را کورکورانه به سمتى حرکت نمى‌دهند؛ مردم را با آگاهى و معرفت و قدرتِ تشخیص، به نیروى فعّال - نه نیروى منفعل - بدل مى‌کنند.
شاخص چهارم، صفا و اخوّت است. در نظام نبوى، درگیریهاى برخاسته از انگیزه‌هاى خرافى، شخصى، سودطلبى و منفعت‌طلبى مبغوض است و با آن مبارزه مى‌شود. فضا، فضاى صمیمیّت و اخوّت و برادرى و همدلى است.
شاخص پنجم، صلاح اخلاقى و رفتارى است. انسانها را تزکیه و از مفاسد و رذائل اخلاقى، پیراسته و پاک مى‌کند؛ انسانِ با اخلاق و مزکّى مى‌سازد؛ «و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة». تزکیه، یکى از آن پایه‌هاى اصلى است؛ یعنى پیغمبر روى یکایک افراد، کار تربیتى و انسان‌سازى مى‌کرد.
شاخص ششم، اقتدار و عزّت است. جامعه و نظام نبوى، توسرى‌خور، وابسته، دنباله‌رو و دست حاجت به سوى این و آن درازکن نیست؛ عزیز و مقتدر و تصمیم‌گیر است؛ صلاح خود را که شناخت، براى تأمین آن تلاش مى‌کند و کار خود را پیش مى‌برد.
شاخص هفتم، کار و حرکت و پیشرفتِ دائمى است. توقّف در نظام نبوى وجود ندارد؛ به طور مرتّب، حرکت، کار و پیشرفت است. اتفاق نمى‌افتد که یک زمان بگویند: دیگر تمام شد؛ حال بنشینیم استراحت کنیم! این وجود ندارد. البته این کار، کارِ لذّت‌آور و شادى‌بخشى است؛ کار خستگى‌آور و کسل‌کننده و ملول‌کننده و به تعب‌آورنده‌اى نیست؛ کارى است که به انسان نشاط و نیرو و شوق مى‌دهد.» [3]
پاورقی:
[1]- بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران 28/2/1380
[2]- بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی 1/1/1389
[3]- بیانات مقام معظم رهبری در خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران 28/2/1380
 
 
این یادداشت را در ندای انقلاب هم ببینید. 
 
 
نقل قول

شاخص 1 / شاخص یعنی قطب‌نما!

 
ایران اسلامی از زمان بازگشت امام (ره) به وطن تا 22 بهمن 57 ایام باشکوهی را پشت سر گذاشت؛ روزهایی که میان نسل‌های مختلف انقلاب به «دهه فجر» معروف شد و در آن، بزرگداشت انقلاب پررنگ‌تر از روزهای دیگر سال برگزار می‌گردد. به منظور پاسداری بهتر از جمهوری اسلامی ـ‌که ثمره اصلی این انقلاب است‌ـ یکی از مهمترین مأموریت‌های دوستداران انقلاب در این روزها «تبیین کردن خط اصیل انقلاب» در مواجهه با تفکرات انحرافی است که به دلیل «بی‌بصیرتی» یا  بعضاً «به عمد» بیان می‌شوند؛ خط اصیل انقلاب که محور و اساس آن ولایت مطلقه فقیه است و آگاهی نسبت به آن برای «تحلیل شرایط روز و آینده» و «بصیرت‌افزایی» ضروری و لازم است. در جهت تبیین خط اصیل انقلاب از خطوط انحرافی، یکی از بهترین گزینه‌های پیش رو «تعیین شاخص و مایز» است.
چرا شاخص تعیین می‌کنیم؟
رهبر معظم انقلاب در چرایی ضرورت تعیین شاخص برای تفکیک خط اصیل از خطوط انحرافی می‌فرمایند:
«[کسانی] شعار طرفدارى از قانون می‌دهند، عمل صریحاً بر خلاف قانون انجام می‌دهند. شعار طرفدارى از امام میدهند، بعد کارى می‌کنند که در عرصه‌ى طرفداران آن‌ها، یک چنین گناه بزرگى انجام بگیرد؛ به امام اهانت بشود، به عکس امام اهانت بشود. این، کار کمى نیست؛ کار کوچکى نیست. دشمنان از این کار خیلى خوشحال شدند. فقط خوشحالى نیست، تحلیل هم می‌کنند. بر اساس آن تحلیل، تصمیم می‌گیرند؛ بر اساس آن تصمیم، عمل می‌کنند؛ تشویق می‌شوند علیه مصالح ملى، علیه ملت ایران. اینجا آن چیزى که مشکل را ایجاد می‌کند، همان فریب، همان غبارآلودگى فضا و همان چیزى است که در بیان امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) هست: «و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولى الشّیطان على اولیائه»؛ یک کلمه‌ى حق را با یک کلمه‌ى باطل مخلوط می‌کنند، حق بر اولیاء حق مشتبه می‌شود. اینجاست که روشنگرى، شاخص معیّن کردن، مایز معیّن کردن، معنا پیدا می‌کند.» [1]
اگر شاخص بد تبیین شود، خطر جدی است!
«این نگاه از این جهت اهمیت پیدا میکند که چالش اصلى همه‌ى تحولات بزرگ اجتماعى - از جمله انقلابها - صیانت از جهتگیرى‌هاى اصلى این انقلاب یا این تحول است. این مهمترین چالش هر تحول عظیم اجتماعى است که هدفهائى دارد و به سمت آن هدفها حرکت و دعوت میکند. این جهتگیرى باید حفظ شود. اگر جهتگیرى به سمت هدفها در یک انقلاب، در یک حرکت اجتماعى صیانت نشود و محفوظ نماند، آن انقلاب به ضد خود تبدیل خواهد شد؛ در جهت عکس اهداف خود عمل خواهد کرد... تغییر جهتگیرى‌ها و منحرف شدن از راه اصلى - که هویت اصلى هر انقلابى به آن جهتگیرى‌هاست و در واقع، سیرت انقلابها همین جهتگیرى‌هاى اصلى است - بکلى راه را عوض میکند و این انقلاب به هدفهاى خود نمیرسد. اهمیت این قضیه از این باب است که تغییر جهتگیرى‌ها تدریجى است، نامحسوس است؛ اینجور نیست که از اول کار، این تغییر جهتگیرى با 180 درجه اتفاق بیفتد؛ اول با زاویه‌هاى خیلى کوچکتر، این تغییر شروع میشود؛ هرچه ادامه پیدا میکند، فاصله‌ى راه اصلى - که صراط مستقیم است - با این انحراف، روزبه‌روز بیشتر میشود. این یک جهت است.
 جهت دیگر این است که آن کسانى که در پى تغییر هویت انقلاب بر مى‌آیند، معمولاً با پرچم رسمى و با تابلو جلو نمى‌آیند؛ آنچنانى حرکت نمیکنند که معلوم بشود اینها دارند با این حرکت مخالفت میکنند؛ حتّى گاهى به عنوان طرفدارى از حرکت انقلاب، یک اقدامى میکنند، یک اظهارى میکنند، کارى میکنند، زاویه ایجاد میکنند؛ انقلاب از جهتگیرى خود بکلى دور مى‌افتد، برکنار میشود.
 براى اینکه این جهتگیرى غلط و این انحراف اتفاق نیفتد، احتیاج به شاخصهاى معینى هست. باید سر راه، شاخصهائى وجود داشته باشد. اگر این شاخصها بود، روشن بود، واضح بود، در معرض دید مردم بود، انحراف اتفاق نمى‌افتد؛ اگر کسى هم در جهت انحراف کار کند، از نظر توده‌ى مردم شناخته میشود؛ اما اگر شاخصى وجود نداشت، آن وقت خطر جدى خواهد شد.» [2]
نخبگان هم به شاخص احتیاج دارند!
البته باید توجه داشته باشیم که تعیین شاخص فقط در جهت کمک به مردم عادی نیست؛ بلکه نخبگان هم نیازمند توجه به شاخص‌ها برای تشخیص بهتر در تحلیل رویدادها هستند:
«امیرالمؤمنین در آن لحظه‌ى فریب و فتنه، به دوستان خود نهیب می‌زند: «امضوا على حقّکم و صدقکم»؛ این راه حقى که در پیش گرفتید، این حرکت صادقانه‌اى که دارید انجام می‌دهید، این را از دست ندهید و رها نکنید؛ با حرف‌هاى فتنه‌گران و فتنه‌انگیزان، در دل شما تزلزل به وجود نیاید؛ «امضوا على حقّکم و صدقکم»؛ راهتان راه درستى است. خاصیت دوران فتنه - همان طور که بارها عرض کرده‌ایم - غبارآلودگى است، مه‌آلودگى است. نخبگان گاهى دچار خطا و اشتباه می‌شوند. اینجا شاخص لازم است. شاخص، همان حق و صدق و بیّنه‌اى است که در اختیار مردم قرار دارد. امیرالمؤمنین مردم را به آن ارجاع میداد. امروز ما هم محتاج همان هستیم.
 اسلام به ما می‌گوید باید جامعه‌ى اسلامى با دستور اسلام اداره و هدایت شود و زندگى کند. اسلام می‌گوید با دشمنان متعرض بایستى با قدرت برخورد کرد؛ باید مرزبندى روشن و شفاف با آنها به وجود آورد. اسلام می‌گوید فریب دشمن‌ها را نباید خورد. این، خط روشن امیرالمؤمنین است؛ امروز هم ما همین خط روشن را احتیاج داریم.» [3]
سعی کرده‌ایم با مروری بر فرمایشات مقام معظم رهبری در 21 سال گذشته، مهم‌ترین شاخص‌های انقلاب اسلامی را انتخاب و در قالب یادداشت‌های نه‌گانه بازگو نماییم. این شاخص‌ها عبارتند از:
1. نگاه به الگوی حکومت اسلامی پیامبر (ص)
2. قله‌ای به نام حکومت علوی
3. حرکت به سمت عدالت
4. مکتب سیاسی امام خمینی (ره)
5. دوست و دشمن هر پدیده کیست؟
6. دارا بودن هویت اسلامی
7. شاخص‌های سیاست خارجی
8. ایمان دینی و اراده مردمی
9. شاخص‌های سیاست‌های کلی
 
پاورقی:
[1]- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی از طلاب و روحانیون 22/9/1388
[2]- فرمایشات مقام معظم رهبری در سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (ره) 14/3/1389
[3]- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدارمردم بوشهر در روز میلاد امام على(ع) 5/4/1389
 
این یادداشت را در ندای انقلاب و جوان آنلاین هم ببینید.
 
 
یادداشت

انقلاب اسلامی مردم

 
نام ماه بهمن با دهه فجر انقلاب اسلامی ایران قرین است. از 32 سال پیش تا کنون از زوایای مختلف به این حادثه عظیم قرن بیستم اشاره شده است. یکی از این هزاران زاویه، مربوط به دیدگاه افراد مختلف در مورد عوامل بوجودآورنده این انقلاب رهایی‌بخش است. عده‌ای معتقد بودند و هستند که افراد بخصوصی این انقلاب را به پیروزی رساندند و دسته مقابل این انقلاب را متعلق به متن مردم می‌دانند.
در این میان از ابتدای انقلاب کسانی بودند که خود را صاحب انقلاب یا لااقل دارای سهمی در انقلاب می‌دانستند. این طرز تفکر از «یک عده گروهکی‌های پرروی گستاخ» شروع شد و سپس به یک سری از احزاب غیردینی ابتدای انقلاب کشیده شد و پس از گذشت دهه‌ها، حتی این فکر به ذهن گروهی از افراد باسابقه انقلاب هم تسری پیدا کرد.
در پاسخ به این سؤال که این طرز فکر چقدر می‌تواند صحیح باشد، کافی است نگاهی به این جمله امام خمینی (ره) به عنوان بنیانگذار انقلاب اسلامی بیندازیم؛ امام خمینی (ره) در سالگرد دهه فجر در همان سال‌های ابتدایی انقلاب فرمودند:
«نباید این به ذهنمان خطور کند که این انقلاب را اشخاص انجام دادند؛ من هم همان‌قدر در این انقلاب نقش داشتم که عضوی از این جامعه هستم...»
امام راحل عظیم‌الشأن با وجود اینکه رهبری انقلاب اسلامی را به عهده داشتند، نقش خود را در حد عضوی از این جامعه می‌دانند و نه بیشتر!
مقام معظم رهبری نیز در تبیین صاحبان واقعی انقلاب، به نقش حضور مردم در پوک شدن نظام پادشاهی ایران اشاره می‌کنند و این حضور را ناشی از آگاهی اسلامی می‌دانند. نقش مردم آن‌قدر پررنگ بود که صاحبان انقلاب از دید هر انسان منصفی «مردم» نامیده شدند:
«نظام پادشاهى در ایران پوک شده بود. به خاطرِ چه؟ به خاطرِ حضور مردم. مردم به چه خاطر به میدان آمدند؟ به خاطر دین. چون شعار، شعارِ اسلامى بود؛ چون پیشوایان، پیشوایانِ اسلامى و روحانیونِ مورد اعتمادِ مردم بودند.
در بین مردم، کسان زیادى بودند که به روحانیون کمک مى‌کردند و به آنها مشورت مى‌دادند. حتّى در بعضى از شهرها، روحانیون را راهنمایى مى‌کردند. اما عامه‌ى مردم و توده‌هاى میلیونى در سرتاسر کشور، چون مى‌دیدند در رأسِ علماى بزرگ و روحانیون موجّه، امام بزرگوار قرار دارند، که هم مرجع تقلید و هم روحانى‌اى در سطح عالى دینى‌اند، به صحنه مى‌آمدند. این انقلاب استثنایى، این گونه پدید آمد و به پیروزى رسید. به تعبیرى دیگر، انقلاب ما به برکت حضور مردم شکل گرفت؛ مردمى که حضورشان در صحنه، ناشى از اعتقادات دینى بود.
در آن روزگار، همه‌ى سیاسیّون - حتى گروه‌هاى پارتیزانى چپ؛ کمونیست‌ها و التقاطی‌ها که از زندان‌ها یا بیرون زندان‌ها با ما دوست و مرتبط بودند و با هم رفت و آمد داشتیم و ما با آن‌ها جلسه مى‌گذاشتیم - یک صدا اعتراف مى‌کردند وضعیتى که در ایران پیش آمده است، جز به پیشوایى کسى مثل امام و جز با شعارهاى دینى، ممکن نبود پیش آید.
یکى از مطالبى که در باب انقلاب مى‌توان گفت، این است. این، حقیقتى است که جلو چشم همه بود. هر کس هم اهل تحلیل باشد، غیر از این نمى‌تواند بگوید؛ چنان که در روزهاى اوّل، احدى جز این نمى‌گفت. فقط یک عدّه گروهکی‌هاى پُر روىِ گستاخ که چهار، پنج سال در زندان بودند و به برکت انقلاب و حضور مردم از زندان‌ها نجات پیدا کردند، به محض خلاص شدن، پرچم‌هاى خود را جلو مردم برافراشتند. مردم هم پرچم‌هاى آنان را گرفتند، پاره کردند و به دور افکندند. گروهک‌ها، از همان وقت با مردم بد شدند؛ از مردم روى گردان شدند؛ با مردم دشمنِ خونى شدند و در خانه‌هاى مردم، در مغازه‌هاى مردم و در میدان‌هاى تهران و شهرهاى دیگر، شروع به بمب‌گذارى کردند. جز این‌ها، یک عدّه آدم‌هاى لجوجِ لجبازِ حق‌ناپذیر، حاضر نبودند حق را قبول کنند. و الّا هر کس که نگاه مى‌کرد، حقایق را مى‌دید.
البته این نکته را هم در کنار این مطلب بگوییم که عوامل بسیارى به پیروزى انقلاب کمک کرد. هر کس کلمه‌اى در باب انقلاب گفته بود، به قدر همان یک کلمه به پیروزى انقلاب کمک کرده بود. در این هیچ تردیدى نیست. اما کمک کردن به انقلاب به قدر یک کلمه، به قدر صد کلمه و به قدر یک کتاب، یک مطلب است و موج انقلاب راه انداختن، مطلب دیگرى است. اصلاً با هم قابل مقایسه نیست. البته این طور هم نیست که کسانى، به صرف گفتن کلمه‌اى در تأیید یا راجع به انقلاب، که فرضاً زمانى در جایى عنوان شده است، بگویند «پس ما هم جزو - مثلاً - برانگیزانندگان و رهبران این انقلابیم!» مثل آن مردى که ران ملخى در دیگ آش صد نفره انداخت و گفت: «حاجى؛ انا شریک!»
مسلّماً همه‌ى آحاد مردم - مردمى که جان خودشان را در مقابل دشمن قرار دادند - صاحب این انقلابند. دیگر از این بالاتر چیست؟ گیرم که بنده هزار جلسه راجع به انقلاب صحبت کردم. مگر این صحبت به قدر جان یک انسان ارزش دارد؟! بدیهى است کسانى که در راه پیروزى انقلاب جانشان را تقدیم کردند، از ما جلو افتادند. اگر ما واقعاً بخواهیم منصفانه در این باره حرف بزنیم، باید چنین حرفى بزنیم. على‌اَىّ‌حال، حضور مردمى، حقیقتى در باب انقلاب است.» [1]
گروه‌های سیاسی باید بدانند که هر اعتقادی جز اعتقاد قلبی به ایفای نقش اصلی توسط مردم در به ثمر رسیدن انقلاب، سرنوشتی را مانند همان «آدم‌هاى لجوجِ لجبازِ حق‌ناپذیر» برایشان رقم خواهد زد و بدانند با گذشت سال‌های پیاپی، «این ملت نسبت به مبانی انقلاب عمیق‏تر، پخته‏تر و مجرب‏تر» [2] می‌شوند و با پرچم‌های برافراشته علیه جمهوری اسلامی، همانند 9 دی سال گذشته مقابله خواهند کرد.
 

پاورقی:
[1]- بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه‌هاى نماز جمعه‌ 14/11/1373
[2]- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در دیدار مردم شهرستان کازرون 16/2/1387

این یادداشت را در ندای انقلاب هم ببینید.


 
یادداشت

پیشرفت ایران اسلامی

 
چند هفته پیش بود که اندیشمندان علوم مختلف کشورمان در جلسه‌ای خدمت مقام معظم رهبری رسیدند. پس از آن بود که «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» بیشتر از گذشته دغدغه ذهن‌های علاقه‌مندان به پیشرفت ایران اسلامی گردید. هر شخص و هر رسانه‌ای از ظن خود یار این الگویی شد که قرار است دانشمندان با تأمل فراوان و با زمینه فرهنگی کشورمان به آن دست یابند.
سعی نگارنده در این یادداشت این بوده است که از یک زاویه خاص، یکی از تعاریف مرتبط با این بحث از نگاه رهبر معظم انقلاب و انحراف تفکرات مختلف از این تعریف را در اختیار علاقه‌مندان قرار دهد.
«اساس نگاه اسلامى به پیشرفت، بر پایه‌ى این نگاه به انسان است: اسلام انسان را یک موجود دوساحتى میداند؛ داراى دنیا و آخرت؛ این پایه‌ى همه‌ى مطالبى است که در باب پیشرفت باید در نظر گرفته بشود؛ شاخص عمده این است؛ فارقِ عمده این است. اگر یک تمدنى، یک فرهنگى و یک آئینى، انسان را تک ساحتى دانست و خوشبختى انسان را فقط در زندگى مادىِ دنیائى به حساب آورد، طبعاً پیشرفت در منطق او، با پیشرفت در منطق اسلام - که انسان را دو ساحتى میداند - بکلى متفاوت خواهد بود. کشور ما و جامعه‌ى اسلامى آن وقتى پیشرفته است که نه فقط دنیاى مردم را آباد کند، بلکه آخرت مردم را هم آباد کند. پیغمبران این را میخواهند: دنیا و آخرت. نه دنیاى انسان باید مغفول عنه واقع بشود به توهم دنبالگیرى از آخرت، نه آخرت باید مغفول عنه واقع بشود بخاطر دنبال‌گیرى از دنیا. این بسیار نکته‌ى مهمى است. اساس، این است. آن پیشرفتى که در جامعه‌ى اسلامى مورد نظر است، اینچنین پیشرفتى است.
چند جور انحراف ممکن است در اینجا بوجود بیاید:
یکى این است که کسانى دنیا را اصل بدانند و از آخرت فراموش کنند؛ یعنى همه‌ى تلاش جامعه و برنامه‌ریزان و سیاست‌گذاران و حکومت، براى این باشد که زندگى مردم را از لحاظ دنیائى آباد کنند: مردم پول داشته باشند، ثروت داشته باشند، راحت باشند، مشکل مسکن نداشته باشند، مشکل ازدواج نداشته باشند، مشکل بیکارى نداشته باشند؛ فقط همین! اما از لحاظ معنوى در چه وضعى باشند، مطلقاً مورد توجه قرار نگیرد. این یک انحراف است.
یک انحراف دیگر این است که از دنیا غفلت کنند؛ از دنیا غفلت کردن یعنى از مواهب حیات و مواهب زندگى غفلت کردن و به آن بى‌اعتنائى کردن؛ این هم یک انحراف دیگر است. مثل بسیارى از گرفتارى‌هائى که در مجموعه‌ى دینداران در گذشته اتفاق افتاده: اقبال به مسائل اخروى و دینى، و بى‌توجهى به مواهب عالم حیات و استعدادهائى که خداى متعال در این عالم قرار داده است؛ این هم یکى از انحرافهاست. «هو الذّى انشأکم من الارض و استعمرکم فیها»؛ خدا شما را مأمور کرده است به آبادى زمین. آبادى یعنى چه؟ یعنى استعدادهاى بى‌پایانى که در عالم ماده وجود دارد را یکى یکى کشف کردن، آنها را در معرض استفاده‌ى انسان قرار دادن و انسان را به این وسیله به جلو بردن. این مسئله‌ى علم و تولید علم و این مسائلى که ما میگوئیم، ناظر به این است.
یک انحراف دیگر هم این است که انسان در زندگى شخصى خود، مواهب حیات و نیازهاى مادى را دست کم بگیرد و مورد بى‌اعتنائى قرار بدهد؛ این هم در اسلام گفته نشده، خواسته نشده؛ بلکه عکسش خواسته شده: «لیس منّا من ترک اخرته لدنیاه و لا من ترک دنیاه لاخرته». اگر آخرت را به خاطر دنیا ترک کردید در این امتحان مردودید؛ اگر دنیا را هم به خاطر آخرت ترک کردید در این امتحان مردوید. این خیلى مهم است. امیرالمؤمنین به کسى برخورد کرد که زن و زندگى و خانه و همه چیز را کنار گذاشته بود و به عبادت پرداخته بود؛ فرمود: «یا عدّى نفسه»، اى دشمن کوچک خویشتن! با خودت دارى دشمنى میکنى؛ خدا این را از تو نخواسته. «قل من حرّم زینة اللَّه الّتى أخرج لعباده و الطّیّبات من الرّزق». این هم این مطلب است. بنابراین تعادل دنیا و آخرت و نگاه به دنیا و آخرت - هم در برنامه‌ریزى، هم در عمل شخصى و هم در اداره‌ى کشور - لازم است. این هم یک شاخص عمده‌ى پیشرفت است.» [1]
 
پاورقی:
 
[1]- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار استادان و دانشجویان کردستان 27/02/1388
 
این یادداشت را می‌توانید در استوا و ندای انقلاب هم بخوانید.