روزهای تو که میرسند گویی دوباره من زنده میشوم. بندهای که دوباره امیدوار میشود خدا هنوز افسارش را به گردنش نیفکنده و هنوز اربابش از او دل نبریده است. هر چند که در بقیع تو قول داده بودم دستی که به پنجرههای بقیع رسید دیگر گناه نکند، چشمی که مزار بیسنگ تو را دید، دیگر گناه نبیند و پایی که داخل حرم آسمانیات شد مجلس گناه را ترک کند و همهشان به اختیار من گناه کردند اما خوشحالم که هنوز مورد لطف تو هستم و امید دارم به پذیرش توبه و عاقبت بخیری. امیدم به خدای توست که نزدش بسیار آبرومندی و کرمت هم نسبت به من در شأن خودت.
ارباب من،
با خودم فکر میکردم که اگر همه زندگیام با تو باشد چقدر لذتبخش و شیرین خواهد بود، دیدم اصلا مگر زندگی بدون تو، زندگی است؟ فکر میکردم که اگه به جای زیباییهای زودگذر، کَرَم تو را میدیدم چقدر دلچسب بود؛ اگر به جای خندههای زودگذر ناشی از تمسخر و غیبت، لذت خوشی در کنار تو را حس میکردم چقدر دلنشین بود و اگر به جای رسیدن به این دنیا و زخرفهایش، در آخرت به تو میرسیدم چقدر خیالم راحتتر بود.
اینها همه خوب است اما از منٍ روسیاه که کاری ساخته نیست. باید از تو نگاه رحمتی بخواهم شاید که دستگیری شوم. راستی چقدر خوب است که دست مرا تو بگیری و همه جا کنارت باشم...
کریمهای دو عالم بنام زاده شدند زبانزد همه خاص و عام زاده شدند
اگر که ظرف نباشد، توقع «می» نیست شرابها همه از فیض جام زاده شدند
چقدر خام شدم تا کمی مرا بپزند پیالهها همه از خشت خام زاده شدند
تو امر کردی و تکوینا استجابت شد و عاشقان تو با یک کلام زاده شدند
جواب دادن تو اشتیاق میآرد سلامها ز علیک السلام زاده شدند
چه خوب شد که محبان حلال زاده عشق و دشمنان حسن هم حرام زاده شدند
حسن، حسین و یقینا حسین هم حسن است نشستهام که ببینم کدام زاده شدند
همین دو تا پسر فاطمه، همان اول امامزاده شدند و «امام» زاده شدند
چقدر دور و بر تو فرشته ریخته است بزرگها همه با احترام زاده شدند
بساط نوکری ما کنار تو پهن است از اول ایل و تبارم غلام زاده شدند
عجیب نیست بدنبال گنبدت هستیم کبوتران همه بالای بام زاده شدند
چه بهتر است که بشینی و سکوت کنی که از قعود تو صدها قیام زاده شدند
* این شعر در شب میلاد امام حسن مجتبی (ع) سال 91، توسط حاج منصور خوانده شده است.
سائل آشفتهام با تو پریشان نیستم بیسروسامانم، دنبال سامان نیستم
در حرم پروانه خاکستر شود راضیتر است در میان شعلهات فکر گلستان نیستم
آیهی کهف تو، سگ را هم طهارت میدهد دست بر دامان شدم، آلودهدامان نیستم
به همین مورِ تو بودن، تا قیامت راضیام هیچ محتاج مقامات سلیمان نیستم
سجده آوردن اگر شرط مسلمان بودن است گر به پای تو نیفتم من مسلمان نیستم
من سرم را نذر کردم هر چه بادا باد باد گر ببازم در دو عالم من پشیمان نیستم
میهمان خوشحال اما میزبان خوشحالتر بر سر هر سفرهای اینگونه مهمان نیستم
گیسویی دارم به درد گردگیری میخورد ورنه من دنبال گیسوی پریشان نیستم
نذر کردم که فقط امروز را گریه کنم در ازای صبح فردایی که گریان نیستم
* این شعر ۲۸ صفر ۹۰ (امروز) توسط حاج منصور خوانده شده است.
روز توطئه، روز شهادت تو هم هست. اصلا انگار این روز دوشنبه باید در تاریخ اسلام بماند، از رحلت پیامبر بزرگوارش تا کوچه بنیهاشم و تا تیرباران جنازه. شاید خواستی با شهادتت در این روز به ما بگویی که همه وجودت را خرج کردی که توطئهها را مهار کنی، تا گرد و غبار از فتنهها برگیری، تا چهره منافقان را نمایان سازی، تا…
اصلا گویی خدا به تو مأموریت داده که چیزی به نام خود باقی نگذاری. میدانی از چه نشانههایی میگویم حضرت ارباب؟ از جمله «لا یوم کیومک یا ابا عبدالله»! انگار میخواستی همه چیز به نام حسین (ع) باشد. یاد دو بیت شعر افتادم:
یک روز در مسابقهی با برادرت خرج حسین شد همه تشویق مادری
دیدی که کوچک است، خودت را زمین زدی جانم فدای این همه مهر برادری
از همان کودکی هم خواستی همه چیز به نام حسین (ع) باشد وگرنه کیست که نداند تأثیر شگفتانگیز صلح تو و امامت تو را بر قیام تاریخساز حسین (ع)؟ کیست که نداند اگر مدیریت و صبر تو نبود، قیام حسین (ع) زیربنایی نداشت که بعد از حسین (ع) توسط زینب (س) تکمیل شود؟ کیست که نداند غبار فتنه را تو کنار زدی که ۷۲ فدایی برای سیدالشهدا باقی ماند که گفتی اگر من صلح نکنم، یک شیعه هم روی زمین باقی نمیماند! هنوز هم میخواهی همه چیز به نام حسین (ع) باشد که بقیعات را غریب میخواهی و کربلای برادر کوچکترت را با ۱۶ میلیون پروانه اربعینیاش!
گرچه خاکی است ولی مرقد او کعبه ماست نام آن گرچه بقیع است ولی عرش خداست
حرم کرب و بلا جلوهی بیت الحسن است حسنیه است به هر جا که حسینیه به پاست
طالع هر که حسینیست یقینا حسنی است که حسینبنعلی هم حسن دوم ماست
حسنی هستم و از حشر چه باکی دارم؟ که سروکار غلامان حسن با زهراست
قال الحسن علیه السّلام:
علیکم بالفکر فانّه حیاة قلب البصیر و مفاتیح ابواب الحکمة.
امـام حسن مـجتبى علیه السّلام فرمودند:
بر شما باد که فکر کنید و در همه کارها با فکر و تحقیق پیش بروید؛ زیرا فکر، مایهی حیات قلب آگاه و بینا است و کلید درهاى حکمت است.