پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۴۷۵ مطلب با نشانه «یادداشت» ثبت شده است

یادداشت

جام عسل ببین...

امشب که به دور از خیلی هیاهوها چند دقیقه‌ای زیر بارون رحمتت قدم زدم، این شعر به یادم اومد که:

نم نم باران بر «می» خواران خوش است                  رحمت حق بر گنهکاران خوش است

خدایا یادته؟ سلام، سلام دوباره...

دو سال پیش بود؛

این پرچم علمداره، هنوز رو زمین نیفتاده ...

درسته پرچم علمدار ِ با عزت کربلا روی دست ما بود و بچه‌ها باهاش عشقبازی می‌کردند اما یادته دلم چه جوری شکست؟ گفتم آخه منم یه نشونی از معشوقم میخوام...

دخلم که پر نشد جگرم را فروختم                        تدبیر شد بلا، سرم را فروختم

تا گفتم السلام علیکَ دلم شکست                      تا کاملش کنم سحرم را فروختم

خورشید را به قیمت دریا خریده‌ام                         در روی دوست چشم ترم را فروختم

گفتند ناله کن که مگر راه وا شود                         اینگونه شد که من هنرم را فروختم

شاید اون شب باعث شد که ... باورم نمیشد وقتی چند روز بعدش بهم گفتند معشوقت گفته بیا...

شاکرم حضرت دلدار صدا کرده مرا                       شاکرم بهر خودش یار جدا کرده مرا

از کجا لطف خدا شامل حالم شده است؟              گوییا یار سفر کرده دعا کرده مرا

با خودم فکر میکردم که من فقط یه نشونی از معشوق خواستم ولی حالا دارم میرم پیشش؛ یاد حرف اون عاشق میفتادم که می‌گفت:

ما بی‌سلیقه‌ایم تو حاجات ما بخواه                        ورنه گدا مطالبه آب و نان کند

بله، من و امثال من گدایی بلد نیستیم. یادته آقا؟ اومدم بقیعت رو دیدم. چقدر اونجا حرص میخوردم از دست خودم که چرا حالم تغییر نکرده، چرا بقیع رو دیدم ولی هیچ تغییری... اما...

کیفیت کریم چو در شعله در گرفت                      یا رب که گفت شعله به جان شرر گرفت

در هر رگم ز شوق تو خون می‌دود هنوز                هر کس شهید شد خبر از نیشتر گرفت

یا حضرت شراب، اغثنی به لعل دوست                  این ذکر را پیاله می از سحر گرفت

عشاق گوییا که ز هم ارث می‌برند                     سود علی الحساب دلم را جگر گرفت

آهی که بود پشت سر ناله‌های من                    دیشب که جانماز مرا شعله در گرفت

خاصیت نگاه تو ما را شراب کرد                        دیدی که کار غوره ما نیز سر گرفت

از من گرفت جان و مرا جان تازه داد                   تاجر ببین که جنس مرا سر به سر گرفت

گفتم که کم نگیر مرا گرچه مذنبم                    آقا کریم بود و مرا بیشتر گرفت

بر روی زرد ما صدقه داد نقره‌ای                       او بُرد کرد چون عوض سیم زر گرفت

 

اما خدایا، این دو سال انقدر بهم نعمت دادی که غرق شدم. نمی‌دونم تا چه حدی تونستم شکر نعمت‌های دوست داشتنی‌ات رو به جا بیارم اما میدونم خیلی کم گذاشتم، خیلی...

میدونم: کم من قبیح سترت و کم من فادح من البلا اقلته و... بوده اما بیشتر از همه کم من ثناء جمیل لست اهل له نشرته بوده. چقدر من تقصیر داشتم و تو آبروداری کردی و فقط خوبی‌های منو به مردم نشون دادی. امشب اومدم بعد از اللهم عظم بلایی بهت بگم اللهم اغفرلی کل ذنب اذنبته و کل خطیئه اخطأتها. اومدم بهت بگم یا اول الاولین و یا آخرالاخرین، اول و آخرش خودت خریدار منی و بس؛ اصلا:

بی ارزشم و جز تو خریدار ندارم                     گیرم نخرندم به کسی کار ندارم

پس بیا این دوام تفریطی و جهالتی و کثره شهواتی و غفلتی رو بشکن، دیگه موقتش کن. میخوام دفعه بعد که برا همه میخوام فریاد بزنم که چه خدای مهربونی دارم بگم:

عمری دلم به بازی طفلانه می گذشت            از کوچه می‌گذشت مرا بی خبر گرفت

رفتم که داد و قال کنم بوسه‌ام بداد                 جام عسل ببین که دهان شرر گرفت

ما را قلم تراش تو عین عقیق کرد                    اعجاز بین که دست تو آب از حجر گرفت

 

 
 
 
یادداشت شخصی

همت‌های مضاعف من

همت مضاعف، کار مضاعف؛ چه واژگان زیبایی. شروع نوروز هر سال با شعار متناسب با آن سال، آغازی دوباره است برای جمهوری اسلامی ایران. بنگرید به واژگانی که طی این سال‌ها از سوی مقام معظم رهبری انتخاب شده‌اند و فکر کنید به این‌که اگر این شعارها بیشتر از چیزی که به آن عمل کردیم، عملی می‌شد چه جهشی در پیشرفت کشور انجام می‌شد. فقط توجه به سال «اصلاح الگوی مصرف» کافی است که به کم کاری‌ها پی ببریم. اصلاح الگوی مصرفی که اگر برنامه‌‌ریزی مناسب و اجرای مناسب از سوی مسئولین و مردم انجام می‌گرفت، قطعا اوضاع کشور بهتر و بهتر می‌شد. اما به هر حال در گیر و دار فتنه‌ها و قدرت طلبی‌ها و ساده لوحی‌ها «اصلاح الگوی مصرف» در حاشیه قرار گرفت. پس باید فکری کرد به حال مجموعه‌ای که رهبر هوشمند دارد ولی رهرو به قدر کافی تلاش نمی‌کند. بله! همت مضاعف و کار مضاعف. شاید از این طریق کاستی‌های سال‌های قبل تا حدودی جبران شود و شاید پرتلاش بودن در راه اهداف عالی‌تر فرهنگ شود. همه می‌دانیم که بازدهی و بهره‌وری سازمان‌ها و شرکت‌ها چگونه است و یکی از دلایل ‌آن کم‌کاری کارکنان سازمان‌هاست.

مقام معظم رهبری، همت مضاعف و کار مضاعف را اولین نفر انجام دادند. نگاهی به فعالیت‌های ایشان طی 10 روز اول سال 89 بیانگر این موضوع است. پس اگر رهبر اینگونه است، حال نوبت رهرو است.

بیایید هر کس درخور خودش همت‌های مضاعف خود را تبیین کند و برای آن‌ها برنامه داشته باشد؛ باشد که این شعار مانند «اصلاح الگوی مصرف» به حاشیه نرود. همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند: مضاعف یعنی چند برابر، اما اینطور نیست که تمام پیشرفت‌ها چند برابر شود، ممکن است بعضی جاها چند درصد پیشرفت کنند، اما مهم این است که تا حد مقدور پیشرفت حاصل شود.

اما همت‌های مضاعف من:

- استفاده درست از اوقات فراغت و کم کردن زمان‌های تلف شده.

- بیشتر کردن مطالعه در رشته تحصیلی و استفاده کاربردی از آنها.

- تقویت زبان انگلیسی.

- نوشتن یک مقاله علمی پژوهشی قابل چاپ در رشته تحصیلی.

- مطالعه کتب اسلامی و تاریخی.

 

 
یادداشت

از حرمت‌شکنی افراطیان در عاشورا تا حرمت‌شکنی عاشورایی!

چند ماهی می‌شود که از انتخاباتی می‌گذرد که باعث اتفاقات نادری شد که در بعضی موارد به نفع مردم و جمهوری اسلامی بود و در بعضی موارد به ضرر.
 
از فردای انتخابات و روز اعلام نتایج انتخابات گرفته تا نماز جمعه رهبر فرزانه انقلاب و حوادث روز پس از آن تا نماز جمعه رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و سخنرانی بعضی افراد در مورد آن خطبه‌ها؛ از حوادث روز 13 آبان گرفته تا روز دانشجو و آخر کار «روز عاشورا».
 
روز عاشورا اتفاقات بدی صورت گرفت که به هیچ وجه قابل توجیه نیست. توهین به روز عاشورا و هلهله کردن و کف و سوت زدن در شب و روز عاشورا و سنگ‌پرانی به عزاداران حسینی و آتش زدن اموال شخصی و عمومی چیزی نیست که به راحتی بشود از آن عبور کرد. اما پس از آن بود که گروه‌های مختلف مردم را به راهپیمایی علیه حرمت‌شکنی روز عاشورا دعوت کردند.
 
مردم وفادار به انقلاب مثل همیشه برای انقلاب خودشان آمدند اما...
 
اما برای من که در آن مراسم حضور داشتم،‌ صحنه‌های ناخوشایند بود: شعارهای افراطی «مرگ بر موسوی» و درخواست اعدام و بسیاری سخنان دیگر که به صورت کاملا افراطی بیان می‌شد. به نظر من این شعارها فقط هنگامی درست است که ولی فقیه زمان با آن همراه باشد. اما وقتی ولی فقیه فرصت جبران را باقی گذاشته‌اند (حتی اگر این فرصت، فرصت آخر باشد)، به نظرم این شعارها محلی از اعراب ندارند.
 
دو طیف در نظام تشیع خطرناکند. طیفی که از روی جهل یا عناد به سخنان ولی فقیه توجهی ندارند و از عمد نافرمانی می‌کنند و گروهی دیگر افرادی هستند که به ولی فقیه عشق می‌ورزند ولی از او جلوتر می‌روند! و این حرکت هم نافرمانی از ولی فقیه است و به نظرم تفاوت زیادی با گروه اول ندارند.
 
گروهی در سخنرانی‌های خود اشاره می‌کنند که در فتنه باید گوش به فرمان ولی فقیه باشیم ولی خود عالم بی‌عمل هستند و به صورت افراطی از پیامبر هم مسلمان‌تر می‌شوند!
 
چقدر اندکند کسانی که به واقع گوش به فرمان ولی فقیه زمان هستند و او را در جنگ و صلح یاری می‌دهند. اگر ولی فقیه دستور جنگ دهد، ابایی ندارند و اگر دستور صلح و آشتی دهند با جان و دل پذیرا هستند.
 
بیایید بیشتر بیاندیشیم و عمل کنیم...
یادداشت

سالگرد تخریب بقیع

چه روزهایی بود روزهای مدینه در آغوش تو. انگار توو اون 7 روز به اندازه 7 زندگی رشد کردم و بهت نزدیک شدم. نه، اشتباه شد! بهم نزدیک شدی... می‌بینی آقا؟ هنوز عاشق نشدم که فقط تو رو ببینم و اصلاً به خودم فکر نکنم. هنوز باید برم دنبال گردو بازی. منو چه به عشق و عاشقی، اونم محبوبی مثل تو...
گر سینه چاک دوست بدانم دلم خطاست                   عشق عزیز یار کجا و حدود من
یادته؟ روزهای اول همش با خودم این شعر رو زمزمه می‌کردم:
آخر یه روز شیعه برات حرم می‌سازه                        حرم برای تو شه کرم می‌سازه
به کوری عایشه و دشمن حیدر                              بقیع تو آباد می‌شه گل پیمبر
چند روزی گذشت، منو یاد گذشته‌ام انداختی، یاد خوبی‌ها، بدی‌ها، غفلت‌ها و خود را به غفلت زدن‌ها! یه کم که اعتراف کردم به کاستی و کمبودم، طاقت نیاوردی و بهم انقدر از غذای معرفت خودت دادی که یاد کریمی تو باعث فراموشی زشتی‌هام بشه. در دریای معرفت تو، فقط آب شیرین تعارف می‌کردند و آب نطلبیده مراد است...
از بقیعت رفتم به سمت مکه ولی دلم پیشت موند. از اونجا اومدم خونه اما مثل این‌که کرامت تو تمام شدنی نیست. همیشه بهم لقمه‌هایی از معرفتت رو میدی که خودت گفتی اگه همه دنیا رو تبدیل به لقمه غذا کنند و در دهان مؤمن بگذارند، باز هم کم است. اما من کجا و ایمان کجا؟ به قول خدا: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، ایمان بیاورید!
امروز سالگرد تخریب بقیع توست. می‌خوام یه حرفی به وهابی‌ها بزنم از جنس حرف زینب (س). توو تاریخ خوندم که خواهرت هر مصیبتی بهش می‌رسید، می‌گفت که به جز زیبایی چیزی ندیدم که خدای نکرده دشمن‌شاد نشه. آره، منم یه حرف دارم به وهابی‌ها:
عشاق نشستند سر راه کسی                     تا دست به حُسن انتخابی بزنند
باید که به جای چلچراغ و گنبد                        بالای بقیع آفتابی بزنند

 

یادداشت

نگار آشنا

سلام حضرت ارباب؛
می‌خواستم حرف‌های زیادی بزنم اما در شب رؤیایی تولد تو که باران نقل ستاره از آسمان به روی زمین می‌بارید، بیتی شنیدم که تمام حرف‌ها را به تنهایی زد:
تو کریم کرم‌زاده، من گدازاده                          مرا خدا به تو داده، تو را به من داده