قبلا راجع به وحدت مسئولین و حتی وحدت ملی و نقش رسانهها در آن پستهایی در وبلاگم با عناوین زیر نوشتهام:
- وحدت قوا
- وحدت ملی و نقش رسانه در آن
- وحدت مسئولین؛ علاج دردهای کشور
به نظر میرسد در این روزها که بعضا اختلاف بین سران قوا تشدید میشود و هر چند حتی خود سران قوا هم تأکید بر وحدت مسئولین میکنند ولی در عمل گاهی اوقات خلاف آن نمود پیدا میکند، توضیح چگونگی رفع این مشکل با توجه به شرایط کشور ضروریتر است.
درست است که در اینگونه روزها دنبال مقصر گشتن، راه حل نیست اما تا حدی میتواند باعث حل مشکل شود. به طور مثال در اختلافاتی که بین رئیس جمهور و رئیس مجلس در چند هفته اخیر برجسته شده است، دیروز رئیس مجلس در جمع دانشجویان دانشگاه علم و صنعت فرمودند که «پاسخ رئیس جمهور را به دلیل شرایط کشور ندادم.» (+) گویا تلقی ایشان این است که حافظه مردم بیشتر از 20 روز یاری نمیکند و نمیدانند چه کسی بود که در مصاحبه با خبرگزاری فارس با رابینهود خواندن مشی اقتصادی دولت و اذعان به بیتدبیری باعث تشدید اختلافات شدند و پس از پاسخ رئیس جمهور، حالا نقش دلسوز مردم را بازی میکنند!
از طرفی دیگر در اختلافی که بین رئیس جمهور و رئیس قوه قضاییه به وجود آمده است و دیروز با نامه سرگشاده احمدینژاد به نقطه اوج خود رسید (که البته باید منتظر بود و واکنش آیت الله لاریجانی را دید که ایشان سکوت میکنند و یا چه نوع پاسخی میدهند)، باید به این نکته توجه کنیم که چه کسی اختلاف را شروع کرد. رئیس جمهور بر طبق اختیار قانونی خود، قصد بازدید از زندان اوین میکند و پس از شنیدن سخن قوه قضاییه مبنی بر اینکه باید درخواست داده شود، درخواست میدهد ولی باز جواب منفی میشنود. شائبه سیاسی هر لحظه میان مردم عادی جامعه بیشتر میشود که مگر در زندان اوین چه خبر است که حتی به رئیس جمهور قانونی کشور اجازه ورود نمیدهند؟
نمیخواهم بگویم که با انتشار نامه احمدینژاد به صورت عام موافقم یا مخالف، میخواهم بگویم اگر مسئولین قوا واقعا قصد کنار گذاشتن اختلافات را دارند یک راهش شناخت همدیگر میباشد. نقاط ضعف مسئولین قوا چیزی نیست که خیلی مخفی باشد، تقریبا هر کس میداند نقطه ضعف طرف مقابل کدام خصلت اخلاقی است و به نظرم به جای بازی با آن نقطه ضعف و تحریک طرف مقابل باید با تعامل این مشکلات را حل کنند.
احمدینژاد نقطه ضعفی دارد که اگر واقعا دلسوز نظام هستیم نباید آن را تحریک کنیم ولی اگر در حرف دلسوز نظام هستیم و در عمل خواهان عمل به له کردن رقیب آنوقت حرف دیگریست.
به هر حال تخریب اذهان جامعه را کاری درست از سوی مسئولین نمیدانم، اما نمیتوان همه تقصیرها را هم به گردن یک نفر انداخت. با انتشار نامه دیروز احمدینژاد برخی دوستانم در شبکههای اجتماعی طوری موضع گرفتهاند که انگار دو قوه دیگر هیچ قصوری در این باره نداشتهاند!
به پست قبلی همین وبلاگ اشاره میکنم که ای کاش مسئولین به جای این اختلافات، حرفهای دل مردم را میزدند، اولویتهای مردم را خودشان درست درک میکردند تا تلقی مصلحت اندیشی یک قوه برای قوه دیگر صورت نگیرد و از طرفی دیگر ای کاش شأن یکدیگر را رعایت میکردند و فضای جامعه را به این سمت نمیبردند.
در یکی دو سال گذشته، پس از طرح اتهامات علیه رئیس جمهور و برخی از همکارانش، گروهی از فعالین سیاسی مدعی شدند که احمدی نژاد از گفتمان سوم تیر منحرف شده و ما خواهان حفظ گفتمان سوم تیر هستیم. عده دیگری نیز معتقدند که بودن با احمدی نژاد در روز سوم تیر 84 هنر بزرگی نیست، زیرا هر کس در آن روز مقابل آقای هاشمی رفسنجانی قرار میگرفت، حائز اکثریت آرا میشد؛ مهم «بودن» در کنار احمدی نژاد در 27 خرداد 84 است که در واقع «افتخار ضایع کردن قالیباف و لاریجانی» هم متعلق به آنهاست. به نظر میرسد که دیدگاه اخیر به صواب نزدیکتر است؛ زیرا به نظرم اکثریت احزاب اصولگرایی که ادعا دارند باعث رئیس جمهور شدن احمدی نژاد شدهاند، سخن گزافی بر زبان میرانند و حافظه تاریخی کسانی که در سال 84 لااقل اتفاقات را رصد میکردند به خاطر میآورد که آنها از «علی لاریجانی» حمایت کرده بودند. برخی نهادها هم که گاهی اوقات نقش طلبکار را در مقابل احمدی نژاد بازی میکنند، در آن سال از «محمدباقر قالیباف» حمایت کرده بودند، هر چند که قابل چشم پوشی نیست که بدنه آن نهادها از احمدی نژاد حمایت کردند ولی اکثریت مسئولین رده بالای آن، رأی خود را قالیباف میدانستند.
اما سخن من این است که «بودن» با احمدی نژاد در 27 خرداد 84 یا 3 تیر 84 نه ملاک است و نه مهم است. به نظرم فعالین سیاسی در این امر دچار نوعی شتابزدگی شدند و به تقلید از اصلاح طلبان که دوم خرداد را روز حماسی خود قلمداد کردند، روز انتخاب رئیس جمهور از طرف مردم را به عنوان روز گفتمانی خود برگزیدند.
به نظر میرسد باید خود را طرفدار گفتمان 12 مرداد 84 دانست که کاندیدای منتخب مردم از طرف ولی فقیه تنفیذ مقام ریاست جمهوری را دریافت کرد. زیرا تازه از این روز بود که این گفتمان در کشور رسمیت یافت و از آن به بعد احمدی نژاد «رئیس جمهور همه ملت» شد. اگر اینگونه به قضیه نگاه کنیم، جدای از اینکه رسمیت یافتن یک گفتمان را به تنفیذ ولی فقیه ملزم کردهایم، در واقع نوعی وحدت هم به جامعه تزریق کردهایم. اگر احمدی نژاد رئیس جمهور همه ملت شده است، پس دیگر گروکشی و پز دادن «بودن» با احمدی نژاد و یا طلبکار بودن از او بدلیل حمایت در انتخابات معنا و مفهومی ندارد. از طرفی نبودن با احمدی نژاد بعد از 12 مرداد هم به عنوان نقطه ضعفی به علت بیتوجهی به رأی مردم و تنفیذ رهبری شناخته خواهد شد. با این دیدگاه دیگر آن کسی راه درست را میپیماید که از 12 مرداد 84 به بعد تا وقتی که تنفیذ رهبری همراه این دولت است، حامی منتخب مردم است. چه زمانی که رهبری در دولت نهم حمایت خاص خود از دولت را اعلام کنند، و چه در دولت دهم که شاکله قوه مجریه را خوب و مطلوب بدانند.
شاخصهای این گفتمان هم «توجه به مسئله عدالت»، «دفاع از حقوق سیاسی و اقتصادی ملت ایران»، «حفظ احساس خدمتگزاری به ملت در همه حالات»، «پایبندی بر تعهد خویش»، «ثبات در صراط مستقیم»، «ایستادگی در برابر مستکبران و زورگویان»، «توکل بر خدای قادر»، «اغتنام فرصت زودگذر»، «اخلاص در عمل» و «به کارگیری همه توان خود و بهرهگیری از ظرفیت عظیم انسانی در راه دستیابی به اهداف والای دولت» است. حال هر کس از شخص رئیس جمهور گرفته تا فعالین سیاسی و مردم، هر قدر به این شاخصهها در عمل بیشتر پایبند باشند در این گفتمان مورد انتظار رهبری وظیفه خود را بهتر انجام دادهاند و هر جا که آسیبی به این شاخصها به هر بهانهای وارد کنند، از این گفتمان دور شدهاند.
-------------------------------------------------------------------------------------------------
تتمه:
- نمودار مطالبات رهبری از دکتر احمدی نژاد در مراسم تنفیذ ریاست جمهوری نهم
- حکم تنفیذ و فرمایشات رهبری در روز تنفیذ ریاست جمهوری نهم
- حکم تنفیذ و فرمایشات رهبری در روز تنفیذ ریاست جمهور دهم
چند روز پیش رئیس جمهور کشورمان در تاجیکستان و در جمع ایرانیان مقیم آن کشور، سخنانی ایراد کردند که در رسانههای اینترنتی به آن بسیار پرداخته شد و حتی برخی از علما نیز نسبت به آن واکنش نشان دادند. درست است که رئیس جمهور این جمله را گفتند که «فردوسی مکتب پیامبر گرامی اسلام را نجات داده و بار حقیقی این مکتب را از دوش نااهلان برداشته و بر دوش ملت ایران گذاشت و این ملت نیز الحق به خوبی از عهده ایفای این مسئولیت برآمد.» ولی اگر قبل و بعد این جملات خوانده شود این اظهارات تعدیل خواهد شد. به طور مثال جملات قبل از این جمله: «ملت ایران پس از پذیرش اسلام مشاهده کرد که حکومت دوباره به دست امویان و عباسیان افتاد که بویی از راه و مرام پیامبر نبرده بودند و آنها بر ملت ایران نیز حاکم شده، شخصیت ملت را تحقیر و استعدادهایش را لگد مال کردند و در این شرایط این فردوسی بود که هویت موحد، عدالت خواه، آزادی طلب و انسانی ملت ایران را مجدداً احیا کرد.» (+)
یکی از بزرگترین منتقدان این جملات هم آیت الله مکارم شیرازی بودند. این مرجع تقلید با اشاره به سخن یکی از مسئولان با این مضمون که «فردوسی، مکتب پیامبر را نجات داد» آن را جمله عجیب خواند و گفت: این جمله از سوی کسانی است که درباره مکتب ایرانی داد سخن میدهند. فردوسی شاعر بزرگی است و خود در شعر مشهورش این گفته را تکذیب میکند و میگوید سی سال رنج کشیدم و زبان فارسی را زنده کردم. (+)
مثل همیشه به عنوان یک شاخص میخواهم سخنان مقام معظم رهبری را مطرح کنم تا اظهارات این دو بزرگوار را با آن بسنجیم:
«خوشبختانه ادبیات سلف ما همهاش در جهت ارزشهاى الهى و اسلامى است؛ از جمله همین شاهنامه که شما به آن اشاره کردید. اول انقلاب عدهیى از مردمِ با اخلاصِ بىاطلاع رفته بودند قبر فردوسى را در توس خراب کنند! وقتى من مطلع شدم، چیزى نوشتم و فوراً به مشهد فرستادم؛ که آن را بردند و بالاى قبر فردوسى نصب کردند؛ نمىدانم الان هم هست یا نه. بچههاى حادى که به آنجا مىرفتند، چشمشان که به شهادت بنده مىافتد، لطف مىکردند و مىپذیرفتند و دیگر کارى به کار فردوسى نداشتند! حقیقت قضیه این است که فردوسى یک حکیم است؛ تعارف که نکردیم به فردوسى، حکیم گفتیم. الان چند صد سال است که دارند به فردوسى، حکیم مىگویند. حکمت فردوسى چیست؟ حکمت الهىِ اسلامى.
شما خیال نکنید که در حکمت فردوسى، یک ذره حکمت زردشتى وجود دارد. فردوسى آن وقتى که از اسفندیار تعریف مىکند، روى دیندارى او تکیه مىکند. مىدانید که اسفندیار یک فرد متعصبِ مذهبىِ مبلّغ دین بوده که سعى کرده پاکدینى را در همه جاى ایران گسترش بدهد. تیپ اسفندیار، تیپ حزباللهىهاى امروز خودمان است؛ آدم خیلى شجاع و نترس و دینى بوده است؛ حاضر بوده است براى حفظ اصولى که به آن معتقد بوده و رعایت مىکرده، خطر بکند و از هفتخان بگذرد و حتّى با رستم دست و پنجه نرم کند. وقتى شما شاهنامه را مطالعه مىکنید، مىبینید که فردوسى روى این جنبهى دیندارى و طهارت اخلاقى اسفندیار تکیه مىکند. با اینکه فردوسى اصلاً بنا ندارد از هیچیک از آن پادشاهان بدگویى کند، اما شما ببینید گشتاسب در شاهنامه چه چهرهیى دارد، اسفندیار چه چهرهیى دارد؛ اینها پدر و پسر هستند. فردوسى بر اساس معیارهاى اسلامى، به فضیلتها توجه دارد؛ در حالى که بر طبق معیارهاى سلطنتى و پادشاهى، در نزاع بین گشتاسب و اسفندیار، حق با شاه است. «به نیروى یزدان و فرمان شاه» یعنى چه؟ یعنى هرچه شاه گفت، همان درست است؛ یعنى حق با گشتاسب است؛ اما اگر شما به شاهنامه نگاه کنید، مىبینید که در نزاع بین اسفندیار و گشتاسب، حق با اسفندیار است؛ یعنى اسفندیار یک حکیم الهى است. فردوسى از اول با نام خدا شروع مىکند - «به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه بر نگذرد» - تا آخر هم همینطور است؛ فردوسى را با این چشم نگاه کنید. فردوسى، خداى سخن است؛ او زبان مستحکم و استوارى دارد و واقعاً پدر زبان فارسى امروز است؛ او دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت اسلامى بود؛ شاهنامه را با این دید نگاه کنید.
البته بعضیها زردشتىمسلکند، بعضیها هم زردشتىمسلک نیستند. آنهایى که زردشتىمسلکند، خوششان مىآمد که به زردشتیگرى تظاهر کنند و چیزى دربارهى فردوسى بگویند؛ اما حقیقت قضیه که این نیست. این شاهنامهى فردوسى در مقابلمان است. شما خیال مىکنید که اگر در شاهنامهى فردوسى چیزى برخلاف مفاهیم اسلامى وجود داشت، اینقدر در جوامع اسلامى جا مىافتاد؟ شما مىدانید که در این نسلهاى گذشته، مردم ما چهقدر دینى بودهاند. در کدام خانه و کدام ده و کدام محله، شاهنامه نبود یا خوانده نمىشد؟ همه جا مىخواندند و منافاتى هم با مفاهیم اسلامى نمىدیدند.» [1]
«من موافقم که از «فردوسى» تجلیل شود، شاهنامه تحلیل شود و حکمت فردوسى استخراج گردد تا همه بدانند که این حکمت، اسلامى است یا غیراسلامى. این بزرگداشتى هم که برگزار شد، اصلاً به دستور و خواست من بود؛ منتها چون اواخر ریاست جمهورىام بود، به آقاى مهندس «حجت» گفتم که دنبال نمایید و فردوسى را بزرگ کنید. فردوسى باید هم بزرگ شود. فردوسى در قلّه است. امیدواریم کمکارى - که دوستان اشاره کردند - گریبان ما را نگیرد تا حکمت فردوسى را بیان کنیم. ما هستیم که اسم او را «حکیم ابوالقاسم فردوسى» گذاشتیم؛ دشمنان دین که این اسم را نگذاشتهاند. خوب؛ این حکیم چه کسى است و حکمت او چیست؟ آیا حکمت زردشتى است، حکمت بىدینى است، حکمت پادشاهى است یا حکمت اسلامى؟ این را مىشود در آورد. اگر کسى به شاهنامه نگاه کند، خواهد دید که یک جریانِ گاهى باریک و پنهان و گاهى وسیع، از روح توحید، توکّل، اعتماد به خدا و اعتماد به حق و مجاهدت در راه حق در سرتاسر شاهنامه جارى است. این را مىشود استخراج کرد، دید و فهمید. مخصوصاً بعضى از شخصیتهاى شاهنامه خیلى برجسته هستند که اینها را باید شناخت و استخراج کرد. من یک وقت گفتم که «اسفندیار» مثل این بچه حزباللّهى هاى امروز خودِ ماست! در فرهنگ شاهنامه یک حزباللّهى غیورِ دینخواهِ مبارز وجود دارد. بله؛ این کارها را شما بکنید تا دیگران نکنند. شما که نکردید، دیگران مىکنند.» [2]
همانطور که ملاحظه فرمودید ارزش فردوسیای که در قله است و حکمت الهی اسلامی دارد بیشتر از آن چیزی است که فقط زبان فارسی را زنده نگه داشته باشد، و قطعا به پیشرفت اسلام در ایران و سایر ممالک فارسی زبان کمک شایانی کرده است. از طرفی دیگر جملات رئیس جمهور اغراق زیادی در مورد نقش فردوسی در نجات اسلام داشت. البته میتوان بدلیل فرهنگسازی فردوسی در چند صد سال اخیر او را بعنوان یکی از تاثیرگذاران برجسته فرهنگ اسلامی نام برد.
پاورقی:
[1]- بیانات در دیدار با اعضاى «گروه ادب و هنر» صداى جمهورى اسلامى ایران 05/12/1370
[2]- بیانات در دیدار اعضاى انجمن اهل قلم 07/11/1381
الیزابت نئول نیومن در کتاب «افکار عمومی؛ پوست اجتماعی ما» نظریهای را تحت عنوان «مارپیچ سکوت» بیان میکند. این نظریه بیان میکند در صورتی که افراد فکر کنند عقاید و افکار آنان در سطح جامعه در اقلیت قرار دارد، کمتر تمایل دارند تا آن را ابراز نمایند؛ به این دلیل که نگرانند مبادا به خاطر عقایدشان از جامعه طرد شود و یا تحت فشار افکار عمومی قرار گیرند. این طرز تلقی افکار عمومی با جهتدهی رسانههای جمعی تقویت میشود و آنقدر این مارپیچ ادامه پیدا میکند که تبدیل به واقعیتی در جامعه میشود!
حال به نظر میرسد توهم اینکه حزباللهیها در جامعه در اقلیت هستند در برخی از افراد جامعه و بخصوص طرفداران نظام وجود دارد. به طور مثال اکثریت دانشجویان حزباللهی (به غیر از دانشگاههای خاصی مانند امام صادق علیه السلام) در طی سالهای گذشته تمایلی نداشتند که کتاب اساتیدی مانند علامه مصباح یزدی را در دانشکده بدست بگیرند و ترجیح میدادند اینگونه کتابها را در منزل و یا جمع دوستان حزباللهی دیگر خود مطالعه کنند؛ در حالیکه گروه مقابل، کتاب نویسندگان معروف خود را با افتخار تبلیغ میکردند! این مارپیچ سکوت کم کم فضا را به سمتی میبرد که گویی فضای غالب دست آنهاست و شاید کم کم در حال تبدیل به واقعیت بود.
با روی کار آمدن دولت نهم در سال 84 کمی این فضا شکسته شد و حزباللهیها «تمایل» ابراز عقاید خود را پیدا کردند. گویی تازه متوجه شده بودند که شعارهای انقلاب و گفتمان امام و رهبری طرفداران زیادی دارد که حتی میتوان با این شعارها رئیس جمهور شد! نکتهای که حتی خیلی از سیاسیون طرفدار نظام هم شاید قبل از انتخابات 84 باور نمیکردند که البته این باور در تبلیغات انتخاباتیشان نمود داشت. البته یکی از برکات فتنه 88 هم ضرورت ابراز اینگونه عقاید و دفاع از نظام بود که تجلی آن را همه در 9 دی 88 دیدیم.
حال به دلیل رفتار غلط برخی رسانهها و برخی سیاسیون مارپیچ سکوت دیگری در میان حزباللهیها ایجاد شده است و آن مارپیچ سکوت دفاع از دولت بما هو دولت جمهوری اسلامی است. بدنه حزباللهی کشور از ترس اینکه نکند انگ و برچسب طرفداری از «جریان انحرافی» بخورد، از خدمات ارزنده دولت هم حرفی نمیزند و از تخریبهای پیاپی دولت توسط مخالفین نظام ککش نمیگزد! انگار نه انگار این دولت، دولت جمهوری اسلامی ایران است و دولتی است که اکثریت خدمتگزاران آن طرفدار گفتمان امام و رهبری هستند؛ حال گیریم که سودجویان و قدرتطلبانی هم در آن نفوذ کرده باشند و دنبال منفعتهای شخصی خود باشند. سوال این است که آیا سکوت کردن در برابر تخریبهای دولت از ترس انگخوردن جایز است؟ آیا هجمههای همهجانبه و ناجوانمردانه علیه دولت به این شیوه، باب تخریب دولتهای بعدی جمهوری اسلامی را هم باز نمیکند؟ اصلا آیا جایز است که به بهانه جریان انحرافی این همه تخریب علیه دولت در رسانهها و خبرگزاریهای معتبر ما صورت بگیرد بدون اینکه حرفی از نقاط مثبت دولت شود؟ (+) آیا جریان انحرافی ادعایی آنقدر قدرت دارد که شاکله دولت را عوض کرده است؟ مگر رهبر معظم انقلاب تاکید بر نقد منصفانه نمیکنند و تفاوت نقد و تخریب را بارها و بارها بیان نکردهاند؟ (+)
اگر عمر و فرصتی باقی بود، در حال تهیه یادداشتی هستم که تفکرات انحرافی را معرفی کنم؛ نحوه برخورد رسانههای مدعی ولایتمداری با جریان انحرافی را بررسی کنم (+) و شیوه درست برخورد با تفکرات انحرافی را تبیین نمایم.
از چند سال قبل در شبکه اجتماعی پژوهشگران عضو بودم، منتهی بدلیل اینکه پشتیبانی از زبان فارسی ندارد، استفاده از مقالات آن خیلی ساده نیست و ضمنا مقالات علمی و دانشگاهی خودمان هم که به زبان فارسی است خیلی برای بقیه قابل استفاده نبود. ایرانیهای کمی هم در این شبکه عضو شده بودند.
حالا باخبر شدم که رئیس جمهور در چند روز پیش یعنی 26 آذر 90 یک شبکه اجتماعی به نام «انجمن» رونمایی کردند که متعلق به «پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران» است. در این شبکه عضو شدم و امیدوار شدم که بابی باشد برای اشتراکگذاری بهتر و راحتتر دانش در فضای مجازی.
از امکانات این شبکه توانایی ایجاد قفسههای موضوعی کتابخانه شخصی و همچنین زمینههای پژوهشی است. به محض نوشتن یک زمینه پژوهشی این پایگاه به شما لیستی از مقالات مرتبط را پیشنهاد میدهد که میتوانید به قفسه کتابخانه اضافه نمایید.
البته امیدوارم به مرور امکانات این شبکه که ضروریترین آن امکان الصاق کردن فایلهای متنی و ... است فراهم شود و روز به روز شاهد کامل شدن اینگونه امکانات باشیم. هنوز به متن کامل مقالات پیشنهادی از سوی ایرانداک هم میسر نیست و فقط میتوان چکیده مقاله را مشاهده کرد.
به کسانی که اهل پژوهش و مقالات علمی هستند پیشنهاد میکنم انجمن را تجربه کنند.